امام حسن و هدايت مرد شامى
به راستى ائمّه عليهم السلام در راه هدايت مردم چه مشكلاتى را تحمّل كردند؟ چه قدر در اين راه صبر نمودند؟
روزى امام حسن عليه السلام در ورودى شهر مدينه بود. شخصى به او گفت:
أنت حسن بن علي؟
تو حسن بن على هستى؟
فرمود: آرى!
آن فرد شروع به فحش نمود و خود حضرتش و پدر بزرگوارش على بن ابى طالب عليهما السلام را به ناسزا گرفت.
امام حسن عليه السلام با آن مقام و شخصيّت به همه آن فحش ها گوش دادند ـ اگر فرد عادى باشد در اين مواقع برمى گردد و دو برابر فحش مى دهد و راحت مى شود ـ آن گاه كه فحش هاى آن فرد تمام شد، به او فرمود:
أيّها الشيخ! اظنك غريباً؟
اى شيخ (پيرمرد) گمان مى كنم در اين شهر غريب هستى؟
گفت: آرى!
امام حسن عليه السلام فرمود:
اگر به غذا نياز دارى به تو غذا مى دهم. اگر نيازمند لباسى، براى تو لباس تهيّه مى كنم. اگر مأوا و مسكن ندارى، برويم مأوا و مسكن در اختيار تو قرار دهم. اگر براى جهت خاصّى به اين شهر آمده اى، مى خواهى تجارتى انجام دهى و مال التجاره اى تهيّه كنى، تو را راهنمايى كنم و كارهايت را سامان بدهم؟
آن مرد با امام حسن عليه السلام به راه افتاد، حضرتش مكان خوبى را با امكانات خوب در اختيار او گذاشت و از فردى كه لحظاتى پيش يك دنيا فحش و ناسزا نثار او و پدر بزرگوارش نموده بود، پذيرايى كرد; براى او لباس تهيّه نمود، به او سرمايه داد، شتر و اسبى به او عنايت كرد… در اثر اين رفتار آن فرد از والاترين و بهترين محبّان اهل بيت عليهم السلام شد.1
البتّه از اين موارد نمونه هاى بسيارى در زندگانى اهل بيت عليهم السلام به چشم مى خورد. شخصى خدمت امام كاظم عليه السلام رسيد و شروع به فحش و ناسزا گفتن كرد.
يكى از اطرافيان آن حضرت گفت: اجازه مى دهيد همين الآن او را به قتل برسانم؟
فرمود: نه، صبر كن!
آن گاه مطالبى به او فرمود و او برگشت و عذرخواهى كرد. آن حضرت به افرادى كه در خدمتشان بودند، رو كرد و فرمود:
أيّما كان خيراً؟ ما أردتم؟ أم ما أردت؟…;2
كدام يك بهتر بود؟ آن چه شما مى خواستيد؟ يا آن چه من انجام دادم؟… .
آرى! آن بزرگواران هر فردى را به گونه اى هدايت مى كنند، هر كسى را با بيانى و شكل خاصى هدايت گرند. اگر جاهل است از راهى و اگر عالم است از راه ديگر و اگر از علماى كفّار و ملل ديگر است، با اسلوب ديگرى با او سخن مى گويند.
به راستى اين ها چه حقايق و دقايقى در زندگى ائمّه عليهم السلام است كه ما از آن ها غافل هستيم؟
زنديقى از حضرتش مى پرسد: انصافاً اين چه كارى است كه شما انجام مى دهيد؟ در اين هواى گرم با اين وضعيّت به مكّه مى رويد و دور يك چهار ديوارى طواف مى كنيد و…؟
حضرت فرمود: تو تا كنون به مسافرت رفته اى؟ اگر احتمال بدهى در مسير از تشنگى خواهى مرد و آب پيدا نخواهد شد، چه مى كنى؟ اگر كسى به تو گويد: در اين جاده آب نيست، چه احتمال راست يا دروغ بدهى، جز اين نيست كه كوزه آبى با خود حمل خواهى كرد. اگر در بين مسير آب نبود و به مقصد رسيدى، مشكلى نيست; تو آب برده بودى و اگر آب بود، تو فقط مشقّت و زحمت حمل كوزه را داشتى و آن را تحمّل كرده اى و اگر احتمال ضعيف است، محتمَل قوى است; چرا كه بحث مرگ و زندگى است.
با اين پاسخ آن فرد زنديق مجاب شد.3
در كتاب اصول كافى آمده است: شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اى پسر رسول خدا! به من بگو خدا كجاست؟ چرا كه مجادله كنندگان در اين باره بسيار سخن گفته اند و من حيران شده ام.
حضرت در پاسخ فرمود: تو تا كنون به كشتى سوار شده اى؟
گفت: آرى!
فرمود: آيا تا حال اتّفاق افتاده كه دريا توفانى شود و امواج آب متلاطم باشد و احساس خطر بكنى و بدانى كه غرق خواهى شد؟
گفت: آرى!
فرمود: آيا در آن لحظات شده كه دلت به جايى توجّه كند؟
گفت: آرى، چنين اتّفاقى براى من رخ داده است و در دلم كسى را صدا زدم.
فرمود: اين همان خداوند متعال است.4
ائمّه عليهم السلام هر كسى را به بيانى پاسخ مى دهند. كتاب توحيد شيخ صدوق، اصول كافى، احتجاج طبرسى و منابع ديگر سرشار از احتجاجات آن بزرگواران است.
وظيفه ائمه عليهم السلام اين بود كه داعى و فراخوان به سوى خدا باشند; امّا هر فردى را با مناسب حالش.
بنابراين، مقام و شأن ائمّه عليهم السلام در اين جامعه دعوت به سوى خدا و هدايت به او بوده است.
البتّه خداوند بى جهت كسانى را براى امامت نصب نمى كند و اين مقام را بى جهت به كسانى نمى دهد. آنان با صبر و تحمّل اين همه فحش و ناسزا و با حكمت و درايت و هر كسى را به اسلوبى هدايت كردن، به اين مقام راه يافته اند.
امام صادق عليه السلام با تأسيس مدرسه اى امّت هايى را ـ نه افرادى را ـ باعث هدايت شدند، حد اقل ـ آن گونه كه در تاريخ ضبط شده ـ چهار هزار نفر در درس آن حضرت شركت مى كردند; اگر همه اينان آن طور كه حضرت مى خواستند تربيت مى شدند و به شهر و ديار خود باز مى گشتند و تعاليم اهل بيت را پخش مى نمودند چه مى شد؟
ولى به هر حال تعاليم آن بزرگواران از اين طريق باقى مانده است و يكى از راه هاى دعوت همين تشكيل جلسه ها و تأسيس مدرسه ها در تاريخ اسلام بوده است.
خلاصه آن كه ائمّه عليهم السلام همه شئون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله را دارا بوده اند. خداوند متعال مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذيرًا * وَداعِيًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَسِراجًا مُنيرًا);5
اى پيامبر! ما تو را گواه، بشارت گر و بيم دهنده و دعوت كننده به سوى خداوند به فرمان او فرستاديم و تو را چراغى روشن بخش قرار داديم.
و بنابرآن چه پيش تر بيان شد، ائمّه عليهم السلام از هر جهت وارث پيامبر خدا بوده اند. آن بزرگواران افرادى را كه دعوت مى كردند، موجب هدايت آنان مى شدند. در جاى مناسب، بعضى از وقايع درباره نجات يافتن اسلام و امّت به دست ائمّه مانند داستان استسقاء، بيان خواهد شد.
1. ر.ك: مناقب ابن شهرآشوب: 3 / 184، بحار الانوار: 43 / 344.
2. الارشاد: 2 / 233، بحار الانوار: 48 / 103، حديث 7، تاريخ بغداد: 13 / 30 و منابع ديگر.
3. علل الشرايع: 2 / 403، حديث 4.
4. التوحيد، شيخ صدوق: 231، معانى الاخبار: 4، حديث 2، بحار الانوار: 3 / 41، حديث 16.
5. سوره احزاب (33): آيه 45 و 46.