بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله والصّلوة والسّلام على محمّد المصطفى وآله الطّاهرين ولعنة الله على أعاديهم من الاوّلين والآخرين.
«امامت»، همچنانكه از تعريف آن بدست مى آيد كه: رياستى عمومى است بر جميع امّت در تمام امور دين و دنيا به حساب نيابت و خلافت از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم(1)، مقامى منيع، و «امام» هم لامحالة، بخصوص در مكتب شيعه، داراى جايگاهى رفيع مى باشد.
و البتّه اين رفعت جاه و بلندى مقام درباره «امام» و «جانشين پيامبر» نزد شيعيان، دستاورد تعليمات امامان معصومشان عليهم السّلام مى باشد، چرا كه پس از اثبات حقّانيّت دوازده امام (با براهين غير قابل خدشه از عقل و نقل) كه با علىّ بن أبيطالب عليه السّلام آغاز و به همنام و هم كنيه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم يعنى: حضرت ولىّ الله الأعظم حجّة ابن الحسن العسكري عليه وعلى آبائه الصّلوة والسّلام به انجام مى رسند، شيعيان، گوش دل سوى فرمايشات آن سروران دين و دنيا نموده، و با خضوع و خشوع هرچه تمامتر در محضرشان زانوى ادب زده، و از زلال علمشان بهره ها گرفتند، و با عكوف بر سراى باب مدينه علم رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، آن قدر كه خاكيان را ممكن بود، (البتّه هر كسى فراخور درك و فهمش) قلبهاى زنگار گرفته را به انوار معارف نامنتهاى آن ابواب الهى جلاء دادند.
گفتم همه مُلك حسن، سرمايه تُست *** خورشيد فلك چو ذرّه در سايه تست
گفتا غلطى زما نشان نتوان يافت *** از ما تو هر آنچه ديده اى پايه تست
شيعيان اهلبيت عليهم السّلام در سايه ارشادات و به بركت تعلّم در مكتب امامانشان عليهم السّلام، آن عصاره هاى خلقت را اينگونه شناخته اند كه:
اَلاِْمامُ واحِدُ دَهْرِه، لا يُدانيهِ أَحَدٌ، وَلا يُعادِلُهُ عالِمٌ، وَلا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ، وَلا لَهُ مِثْلٌ وَلا نَظيرٌ، مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَب مِنْهَ لَهُ وَلا اكْتِساب، بَلِ اخْتِصاصٌ مِنَ المُفَضِّلِ الوَهّابِ.(2)
ترجمه: امام (و جانشين پيامبر) يگانه روزگارش مى باشد، و كسى (در علوّ جاه و مقام) به او نمى رسد، هيچ دانائى (در دانائى و علم) با او برابرى نمى تواند، و يافت نمى شود كسى كه بتواند كار او را انجام دهد، مانند و مشابهى برايش نيست، معدن كمالات و فضائل بوده، اين كمالات جز از صُقْع ربوبى، از جاى ديگرى نشأت نگرفته است.
و نيز در باره اين اعجوبه هاى سراچه وجود اينگونه معتقدند كه:
وَهُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَناوِلينَ وَوَصْفِ الواصِفينَ.(3)
ترجمه: جايگاه بلند «امام» و عدم امكان وصول به كنه ذات او به مثابه مقام اختران است نسبت به دست انداختن كسانى كه در صدد دست رساندن به آنها مى باشند، و با قلّت بضاعت علمى از اوضاع كهكشانها، درصدد توصيف آنها مى خواهند برآيند.
و همانطور كه گذشت شناخت اين ولىّ مطلق پروردگار محتاج به ضميرى صاف و فكرى دور از تعصّب و خيالات است، پس جاى هيچ شگفتى نيست كه كسانى اين ارادت خالصانه، و معرفتى اينگونه عريق را «غلوّ» پنداشته، و شيعيان را در ارتباط با داشتن چنين عقائد پاكى (كه چيزى جز تعليمات سرورانشان نمى باشد) «غالى» بنامند.
آرى، گناه شيعيان چيزى جز اين نيست كه آنچه را خداوند متعال در آيات قرآن با صراحت تمام براى سرور كائنات اثبات مى فرمايد، و آن بزرگوار را واجد آن مراتب معرّفى مى فرمايد، همان مقامات و مراتب را براى كسانى قائلند كه با ادلّه متقن و غير قابل انكار، جانِ رسول الله و بحكم عموم أدلّه نيابت و جانشينى آينه سر تا پا نماى حضرت ختمى مرتبت صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده، و در همه چيز جز نبوّت، همتاى آن حبيب خداوند مى باشند.
مخالفين شيعه بخاطر اين گناه نابخشودنى!! يعنى اين اعتقادات دور از هرگونه شائبه انحرافى، شيعه را مستحقّ هرگونه نسبت ناروائى دانسته، و در تأليفات و محافلشان به گونه اى از شيعه تعبير مى كنند كه گويا بايد شيعيان در اينكه آيا مسلمانند يا نه تجديد نظر به عمل آورند!!
آيا شيعه در طول تاريخ، روشى جز تبعيّت از قرآن و سنّت قطعيّه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از خود اظهار داشته است؟ آيا غير از اين است كه شيعيان براى اثبات مدّعاى خودشان، به ادلّه اى تمسّك مى جويند كه مخالفينشان تمامى آن ادلّه را صحيح دانسته و راهى براى انكار آنها ندارند؟
و بايد توجّه داشت كه نزاع شيعه با مخالفينش در اوّلين مرحله، نه بر سر اثبات مقام ولايت مطلقه بر ماسوى الله براى امامان عليهم السّلام است، بلكه شيعيان برآنند كه خصم در مقام اعتراف به امامت و خلافت ظاهرى آن سروران بعد از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم برآمده، و متصدّى مقام رفيع جانشينى پيامبر را شخصى بدانند كه ظاهراً و واقعاً لائق آن باشد.
در اينجا مناسب است كه فرازى از فرمايشات فخر الشّيعة ومفخر اهل الشّريعة سيفٌ من سيوف الله المشهورة على أعدائه مرحوم آية الله علاّمه امينى اسكنه الله فسيح جنانه را كه در مرضى كه منتهى به ارتحال آن عالم فرزانه به دارالجنان شد، به صديقى حميم فرموده بودند ذكر نمائيم، كلامى نورانى كه حاكى از ولائى خالص، سينه اى مملوّ از محبّت و معرفت و دلى سوخته باشد، فرموده بودند: «تعجّب است از مردمى كه شكّ در امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السّلام بعد از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بر امّت دارند، و حال آنكه نور مقدّسش، واسطه ظهور ممكنات از كتم عدم به سراى وجود است، و اوست كه نور وجودش در خلقت، تنها همتاى حضرت ختمى مرتبت است.»
و لازم به ذكر است كه تنها شيعه اماميّه، روايات مقامات ولايت مطلقه كليّه و سبقت خلقت نور امامان عليهم السّلام را نقل نكرده اند، بلكه در تأليفات مخالفين، بالخصوص آنچه در زمينه فضائل و مناقب اهلبيت عليهم السّلام به رشته تحرير درآمده، روايات زيادى وجود دارد كه مثبت مدّعاى شيعيان است.
آرى، همچنانكه گذشت، بحث از معارف ولايت امامان شيعه عليهم السّلام با آن عرض عريضى كه دارد، پيشكش خصم باشد، اكنون سخن ما اين است كه با وجود آنهمه ادلّه غير قابل انكار در سرتاسر تأليفات اعلام اهل خلاف، چگونه است كه هنوز بر سر انكار بوده، بدون هيچ مستند صحيح و قابل اعتنائى، شيعيان اهلبيت عليهم السّلام را در معرض تهمت هايى ناروا قرار داده، و عقائد برهانى و پاك و بى آلايش شيعه را كه مأخذى جز قرآن كريم و فرمايشات پيامبر و اهلبيت كرامش عليهم الصّلوة والسّلام ندارد، بازيچه افكار و اميال خود قرار داده اند.
تأليفات دانشمندان شيعه در علوم مختلف در سرتاسر كتابخانه هاى عمومى و خصوصى بلاد مختلف موجود است، خوب است بجاى اينهمه تهمت هاى ناروا و نسبت هاى زشت، مضامين آن تأليفات را با منطقى صحيح (البته اگر مبناى خصم، سخن گفتن مطابق منطق صحيح باشد) ابطال كرده، و حريف را از ميدان مبارزه بيرون رانده، با خيالى راحت و خاطرى آسوده به غارت و چپاول عقائد افراد مشغول گردند.
گويا آزادى و حريّت در رأى و عقيده، و تفكّر در زير غير پوشش تعصّب و اوهام و خيالات، از عالم رخت بر بسته، نه، بلكه گويا اصلاً از مادر زاده نشده است، و الاّ چگونه ممكن است منازعه اى كه پرونده اش بدينگونه روشن و دور از هرگونه ابهام و اغلاقى باشد، بعد از گذشت 14 قرن، هنوز مختومه نگرديده، و حقّ صاحب حقّ، دائماً پايمال هوسبازى عدّه اى عالم نما گردد؟
بگذريم، وجيزه اى كه در پيش رو داريد، فرازهايى از همين پرونده غير مختومه است كه روى مندرجاتش به طرف همه انديشمندان و آزادمردان عالم علم و تحقيق و تدقيق باز است، باشد كه روح حقّ طلبى و واقع گرائى، در قطرى از اقطار عالم، گم گشته اى را به شاهراه هدايت رهنمون شده، و از سعادت ابدى و حيات جاويد كه در گرو عقيده صحيح است بهره مندش سازد.
اين مجموعه از سه فصل تشكيل شده است:
ـ فصل اوّل: بررّسى سند و دلالت سه حديث از احاديث بيشمارى كه شيعه اماميّه براى اثبات مدّعاى خودش به آنها تمسّك مى جويد، كه آن سه عبارتند از: حديث ثقلين، حديث غدير و حديث ولايت.
ـ فصل دوّم: ابطال ادلّه اى كه مخالفين براى اثبات امامت اوّلين امامشان به آنها تمسّك جسته اند.
ـ فصل سوّم: مباحث اين فصل، بعد از تنزّل شيعه از مبناى خودش و مماشات با مخالفين در طريق تعيين خليفه و جانشين رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است، به اين معنى كه: ولو حقّ تعيين خليفه بعد از پيامبر با خود مردم باشد، ولى در عين حال، اهل خلاف نيز وجود شرائطى را در فرد منتخب، ضرورى مى دانند، در اين فصل اثبات مى گردد كه: اوّلين امام اهل سقيفه، واجد شرائطى كه خود آنان وجود آن شرائط را در خليفه و جانشين بعد از پيامبر معتبر مى دانند نبوده است، و با ابطال امامت خليفه اوّلشان، اركان خلافت خليفه دوّم و سوّم نيز منهدم مى گردد، چرا كه خلافت آن دو، فرع خلافت اوّلين خليفه است.
مباحث فصل اوّل و دوّم، منتخب از مجموعه سخنرانيهايى است در اطراف مسائل گرانقيمت امامت و اثبات مدّعاى شيعه از مدارك مقبول نزد طرفين كه در طول ماه مبارك رمضان سال 1419 هـ . ق، توسّط حضرت حجّة الاسلام والمسلمين جناب آقاى حاج سيّد على ميلانى ادام الله ايّام افاضاته كه يكى از اماجد محقّقين در عصر ما بشمار مى روند براى عدّه اى از فضلاء حوزه علميّه قم به زبان عربى ايراد گرديده است.
مجموعه اين مباحث ارزشمند تحت عنوان «محاضرات في الاعتقادات» در دو جلد و به زبان عربى منتشر گرديده است ولله الحمد.
فصل اوّل و دوّم اين كتاب، ترجمه 4 بحث از آن مجموعه است.
اما فصل سوّم، منتخب از ده جلسه سخنرانيهاى معظّم له به زبان فارسى در مشهد مقدّس بود، كه براى تتميم مباحث فصل اوّل و دوّم، ضميمه گرديد.
علاوه بر تفاوتهايى كه بين ترجمه و اصل، ضرورت ترجمه ايجاب مى كند، و نيز علاوه بر تصرّفاتى كه در مقام تنظيم مباحث فصل سوّم كه برگردان سخنرانى به نوشتار موجب مى شود، در پاره اى از موارد، به مناسبت، مطالبى از طرف اينجانب اضافه گرديده است، كه اميدوارم مخِلّ به مقصود و مرام آن محقّق گرانمايه نباشد، نتيجه اينكه: در ترجمه مباحث مورد نظر، روش «ترجمه آزاد» دنبال شده است، نه «ترجمه مقيّد».
بحث در اطراف كليّه مسائل مطروحه، با تمسّك به ادلّه مقبول نزد فريقين دنبال شده است (همان شيوه اى كه عمل انديشمندان و متفكّران عاليمقدار شيعه هميشه بر آن بوده است) و از كوچكترين امرى كه خلاف قوانين باب مناظره است احتراز گرديده شده است.
اميد است كه متحرّيان حقّ و حقيقت، و طالبان جلوه ربّانى به ديده انصاف در آنها نظر كرده و در محكمه وجدان كه تنها محكمه اى است كه محتاج به قاضى نيست، قضاوتى دور از هرگونه رنگ تعصّب بنمايند.
والسّلام على من اتّبع الهدى
قم المشرّفة ـ حرم الائمّة عليهم السّلام
محمّدرضا كريمى
اوّل رجب المرجّب 1422 هـ . ق
28/6/1380 هـ . ش
(1) همين كتاب: فصل سوّم / 203.
(2) اصول كافى: ج1/201، چاپ دارالكتب الاسلاميّة ـ 1390 هـ . ق.
(3) اصول كافى 1/201.