ميزان علم ابوبكر
سوّمين صفتى كه در جانشين پيامبر معتبر مى دانند علم و اجتهاد است، اكنون بايد ديد مراتب علم ابوبكر چه بوده است؟
ما در اين قسمت وارد بحث در علومى كه مربوط به ماوراء عالم حسّ (مثل عالم ملائكه، جنّ، افلاك، حركات كهكشانها و منظومه ها و كرات سماوى، ساكنين ساير كرات و خصوصيّات زيست آنها و…) است نمى شويم، فقط در حدّ علومى كه داشتن آنها شايسته يك «عالم اسلامى» است، (آرى فقط يك عالم اسلامى نه جانشين پيامبر) خصوصيّات ابوبكر را برّرسى مى كنيم:
جلال الدّين سيوطى كه از كبار محقّقين اهل سنّت است، و نزد بزرگان آنان، از مقامى والا برخوردار است در كتاب «الاتقان فى علوم القران» مى نويسد:
آنچه از ابوبكر در تفسير قرآن رسيده است از ده مورد تجاوز نمى كند(1).
و همين سيوطى درباره اميرالمؤمنين عليه السّلام چند سطر بعد از عبارت بالا مى نويسد:
علم علىّ به قرآن در حدّى بود كه در محافل عمومى ندا درمى داد كه: اى مردم، هرچه از علوم قرآنى مى خواهيد از من بپرسيد، حتّى خصوصيّات نزول آيات كه آيا در شب يا روز، سفر يا حضر نازل شده است نزد من موجود است(2).
امّا از نظر حديث، كه طبعاً در مدّتى نسبتاًطولانى، كه اينها در اطراف رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بودند بايد نسبت به مسائل مختلف، احاديثى را از آن بزرگوار روايت كرده باشند، ولى مى بينيم باز همين سيوطى در احوالات ابوبكر مى گويد:
عدد روايات نقل شده از ابوبكر به هشتاد نمى رسد(3).
و حال آنكه اعلام از محقّقين اهل سنّت در كتابهاى مختلف تفسير، حديث، رجال، سيره و تاريخ به مناسبتهاى مختلف، مراتب علمى علىّ بن ابيطالب عليه السّلام را ذكر كرده اند.
مثلاً در ذيل آيه كريمه: (وَتَعِيَهَا اُذُنٌ وَاعِيَةٌ)(4): و اين را (عبرت و اندرز را) گوشى فراگير فرا مى گيرد، همه مفسّرين اهل سنّت مى گويند(5): مراد از «اُذُن واعيه: گوش فراگير» علىّ بن ابيطالب عليه السّلام است، و اوست كه سراپا گوش است براى هر دانشى و معرفتى و حقّى و حقيقتى و پندى و اندرزى، و نيز بدرستى و خوبى و كمال فرامى گيرد و در آن خطا نمى كند و فراموشى ندارد.
و نيز در تفاسير و كتابهاى حديثشان به طرق مكرّر موجود است كه: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند: اَنا مدينةُ العِلْمِ وَعَلِيٌّ بابها فَمَنْ اَرادَ المَدِينَةَ فَلْيَأْتِ البَابَ(6)، و نيز فرمودند: اَنَا دارُ الحِكْمَةِ وعَلِيٌّ بابُها(7)، و اَنَا مدينَةُ الفِقْهِ وعَلِيٌّ بابُها(8).
و اساساً پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم، اميرالمؤمنين عليه السّلام را مرجع علمى امّت در موارد اختلاف قرار داده و در حقّ آن حضرت فرمودند: يا عليُّ اَنْتَ تُبَيِّنُ لاُمَّتي ما اخْتَلَفُوا فيه مِنْ بَعْدِي(9): تو بيان مى كنى براى امّت من آنچه را كه بعد از من در آن اختلاف خواهند كرد، و اين عيناً همان مقامى است كه خداوند متعال در قرآن كريم براى رسول خدا صلّى الله عليهوآله وسلّم قرار داده است: (فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً)(10): پس نه، بخداى تو سوگند كه: مدّعيان پيروى تو ايمان ندارند (و از مؤمنين بشمار نمى روند) مگر اينكه در امور مورد منازعه، تو را حاكم قرار بدهند و در مقابل قضاوت تو بدون اينكه كوچكترين تنگى در سينه خود (از ناحيه قضاوتت) بيابند سر تسليم فرود آورند.
آرى، عيناً همين مقامى را كه خداوند متعال با اين تأكيدات (كه بر آشنايان با علم بلاغت مخفى نيست) براى پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم قرار داده است، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم اِخبار به وجود همان مقام در اميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايند.
و به همين جهت بود كه ابن عبّاس مى گويد: اگر در مسأله اى از علىّ ابن ابيطالب عليه السّلام مطلبى به ما برسد در انتظار گفته كس ديگرى نخواهيم بود(11). و نيز ابن عبّاس مى گويد: اگر علم را ده جزء كنيم، نُه جزء آن نزد علىّ بن ابيطالب عليه السّلام است و يك جزئش بين صحابه و تابعين و ساير افراد امّت است كه باز علىّ بن ابيطالب عليه السّلام در آن يك جزء با ديگران شريك است(12).
و حافظ نَوَوى مى گويد: كبار صحابه (مرادشان از كبار صحابه هميشه ابوبكر، عمر، عثمان، عبدالرّحمن بن عوف، سعد بن ابى وقّاص، طلحه و زبير و امثال اينان است) اخذ به فتاواى اميرالمؤمنين عليه السّلام مى نمودند و در مسائل و مشكلات به ايشان رجوع مى كردند، وهذا امرٌ مشهور: و اين امرى است مشهور كه همه مى دانند(13).
ابن حزم اندلسى (كه بدون شكّ از نواصب است، و در دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السّلام گوى سبقت را از عدّه زيادى ربوده است) در كتاب «الإحْكام فى اُصول الأحكام» طىّ چند صفحه موارد زيادى از جهل صحابه به احكام شرعى را نشان مى دهد و بخصوص از: ابوبكر، عمر، عثمان و عايشه اسم مى برد، و جهل آنها را در خصوص مواردى اسم بر مى كند، و نه تنها در يك مورد اسمى از علىّ بن ابيطالب عليه السّلام نمى برد بلكه بالعكس، مى نويسد كه: در حلّ اين مجهولات به علىّ بن ابيطالب عليه السّلام مراجعه مى كردند، و ايشان حكم خداوند متعال را براى آن جُهّال بيان مى فرمودند(14).
اين بود حال ابوبكر در ارتباط با صفت «علم»، كه يكى از اوصافى است كه وجودش را خود اهل سنّت در خليفه و جانشين رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم معتبر مى دانند.
و بايد دانست كه عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان نيز نسبت به اين اوصاف وضعيّتى نه مشابه، بلكه به مراتب بدتر از ابوبكر دارند(15)، ولى چون ما در مقام تحقيق در خلافت ابوبكر هستيم به برّرسى وجود آن اوصاف در او اكتفا مى نمائيم، (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)(16): پس آيا كسى كه به سوى حقّ و واقع هدايت مى كند سزاوارتر است به اينكه از او تبعيّت شود يا كسى كه هدايت نشده است مگر اينكه هدايتش كنند؟ پس چيست براى شما چگونه قضاوت مى كنيد.
بى مناسبت نيست كه در خاتمه اين بحث، قضيه اى را از كتاب (صحيح بخارى) نقل كنم كه هم به عدالت و هم به علم ارتباط دارد:
اموالى را در زمان خلافت ابوبكر از بحرين به مدينه آوردند، جابر ابن عبدالله انصارى در مجلس ابوبكر بود، اظهار كرد كه: قبل از اينكه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از دنيا بروند به من وعده فرمودند كه وقتى اموال بحرين برسد فلان مقدار از آن به تو خواهم داد، ابوبكر بدون اينكه از جابر مطالبه شاهد نمايد، به صرف اظهار او، همان مبلغ را به او بخشيد(17)، و همه مى دانند كه هيچكس در حقّ جابر، مدّعى مقام عصمت نشده است.
امّا فاطمه زهراء عليها السّلام با آن مناقب و فضائل زيادى كه خود اهل سنّت در كتابهاى مختلفشان آنها را ذكر كرده اند(18)، و حتّى بر اساس احاديثى كه در فضائل آن صدّيقه وارد شده در صحيح بخارى و غير صحيح بخارى، بعضى از بزرگانشان قائل به اين شده اند كه: هِيَ اَفْضَلُ مِنَ الشّيخين: او (يعنى فاطمه زهراء عليها السّلام) از ابوبكر و عمر برتر است، (و حال آنكه اين كلام را در حقّ اميرالمؤمنين نمى گويند، در عين حال، چنين فاطمه اى با چنين مقاماتى، مدّعى است كه پدرم قبل از رحلتش فدك را به من بخشيده، و ابوبكر از او شاهد مى طلبد، جابر بن عبدالله فاقد مقام عصمت است، ولى به صرف صحابى بودن (بنا بر توجيه شارحين صحيح بخارى) قولش مقبول است، چراكه مقام جابر اجلّ از اين است كه بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم دروغ ببندد، ولى از فاطمه زهرائى كه داراى مقام عصمت است مطالبه شاهد مى كند!!
خوب است علما و دانشمندان اهل سنت عقول و افكار خود را رويهم بريزند، و تا قيامت فكر كنند و ببينند، آيا مى توانند توجيه معقول مقبولى در ارتباط با اين عكس العمل ابوبكر بتراشند؟ آيا جوابى قانع كننده براى اين دو عكس العمل متنافى از خليفه اوّلشان با اين دو مورد خواهند يافت؟
و ما در اين باره بحثى جداگانه منتشر خواهيم كرد.
(1) الاتقان فى علوم القرآن: جزء دوم / 187، چاپ مصر.
(2) مدرك سابق.
(3) تاريخ الخلفاء سيوطى: ص41.
(4) سوره حاقّه: 69/12.
(5) بوستان معرفت: بخش بيستم/387 تا 402، انتشارت منير تهران.
(6) بوستان معرفت: بخش اوّل و دوّم/53 تا 80، ونفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار: ج10 و 11 و 12.
(7) بوستان معرفت: بخش اوّل و دوّم/53 تا 80، ونفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار: ج10 و 11 و 12.
(8) بوستان معرفت: بخش اوّل و دوّم/53 تا 80، ونفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار: ج10 و 11 و 12.
(9) بوستان معرفت: بخش اوّل و دوّم/53 تا 80، ونفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار: ج10 و 11 و 12.
(10) سوره نساء: 4/65.
(11) تهذيب الاسماء واللّغات: ج1/346.
(12) تهذيب الاسماء واللّغات: ج1/346.
(13) تهذيب الاسماء واللّغات: ج1/346.
(14) الاحكام فى اصول الاحكام: ص244 تا 248، و نيز رجوع شود به كتاب بوستان معرفت كه مؤلّف از حدود 150 مدرك از كتابهاى اهل سنّت، شؤونات علمى اميرالمؤمنين عليه السّلام و خاندان نبوّت عليهم السّلام را در چهل بخش بيان فرموده است.
(15) الغدير: ج6 و 7 و 8.
(16) سوره يونس: 10/35.
(17) الكواكب الدرارى فى شرح البخارى: ج10/125، فتح البارى فى شرح البخارى: ج4/375، عمدة القارى فى شرح البخارى: ج12/121.
(18) مسند احمد: ج6/282، طبقات ابن سعد: ج8/19 تا 30، حلية الاولياء: ج2/39، 43، المستدرك: ج3/151 تا 161، الاستيعاب: ج4/1893، جامع الاصول: ج9/125، اُسد الغابة: ج7/220، تهذيب الكمال: 169، مجمع الزّوائد: ج9/201 تا 212، الاصابة: ج13/71، كنز العمّال: ج13/674 وشذرات الذّهب: ج1/9 و10 و15.