فصل دوّم: ادّعاى اجماع بر خلافت ابوبكر و بررسى آن
پس از آنكه ادلّه دهگانه اهل سنّت بر افضليّت ابوبكر ابن ابى قحافه مردود گرديد، و از طرفى خودشان اعتراف دارند كه كلامى صريح كه دال بر خلافت او باشد از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نرسيده است، براى اثبات خلافت اوّلين امام اهل سقيفه، چيزى جز «اجماع» باقى نخواهد ماند.
و امّا الإجماعُ وما أدراك ما الإجماع؟ خوب است در ارتباط با اين دليل، از خود هيچ نگفته، و بعد از در نظر آوردن وقايع سقيفه و آنچه از نزاع بين مهاجرين و انصار واقع گرديد، عنان قلم را به دست تفتازانى (از اعلام متكلّمين عامّه) سپرده و حال اجماع را از او بشنويم:
«سعد الدّين تفتازانى» در كتاب «شرح المقاصد» چنين مى نگارد:
ما (سنّى ها) وقتى مى گوئيم: اجماع بر امامت و خلافت ابوبكر داريم، مرادمان اين نيست كه امّت حقيقتاً اجتماع و اتّفاق بر امامت ابوبكر كردند، بلكه در حقيقت امامت ابوبكر در سقيفه فقط به بيعت كردن عمر بن خطّاب! با او تحقّق يافت، و حال آنكه در همان سقيفه، بين مهاجرين و انصار، بر سر امامت نزاع شديدى در ميان بود(1).
حال اگر از آقايان بپرسيد كه: با اين اختلافى كه بين امّت واقع بود، چرا شما ادّعاى اجماع مى كنيد؟ و اصلاً منشأ اين اختلافات در بين امّت چه بوده و چه باعث شد كه نزاع بين آنان درگيرد؟
تنها جوابى كه خواهند داد ـ كما اينكه در كتابهايشان به همين جواب اكتفاء كرده اند ـ اين است كه: رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) امر فرموده اند كه در مورد آنچه بين اصحابم واقع خواهد شد سكوت كنيد، و بر آنان خورده گيرى نكنيد، لذا وجهى براى طرح اينكه چرا امّت اختلاف كردند، و پس از آن چه شد كه اين اختلاف به اجماع منتهى شد، باقى نمى ماند.
تفتازانى در فرازى از كلماتش در ارتباط با اين اجماع ـ اجماعى كه فقط نامى از او در كتابهايشان موجود است، ولى تاكنون با همه زحماتى كه كشيده اند نتوانسته اند واقعيّتى برايش بسازند ـ چنين مى نويسد:
جمهور علماء دين!! و علماء امّت!! اجماع و اتّفاق بر امامت ابوبكر دارند، و خوش بينى و حسن ظنّ به آنان اقتضاء مى كند كه ما بگوئيم: اگر آنان به واسطه دليل معتبرى، علم بر حقّانيّت امامت ابوبكر پيدا نمى كردند، هيچگاه اين اجماع از آنان تحقّق نمى يافت.
جا دارد به جناب تفتازانى گفته شود: حال كه پاى حسن ظنّ و خوش بينى نسبت به صحابه و علماء دين به ميان آمد، و شما خود را در امور دين، مقلِّد آنان قرار داديد، چه ضرورتى دارد كه خود را به زحمت انداخته و در معارف دين (اعمّ از اصول و فروع) به نظر در ادلّه بپردازيد و استدلال كنيد؟ حال كه مقلّد اصحاب و علماء هستيد، از بدو كار چنين بگوئيد: آنان چنين گفتند و كردند، ما نيز همان كرده و مى گوئيم!!
تفتازانى براى سرپوش گذاردن بر امورى كه موجب سلب اعتماد از گفتار و كردار صحابه مى شود در ادامه كلامش چنين مى نويسد:
واجب است به صحابه با ديده احترام بنگريم و به زشتى هاى صادر از آنان توجّه ننمائيم، و آنچه به حسب ظاهر موجب عيب و سلب اعتماد از آنان مى شود را توجيه نمائيم، على الخصوص نسبت به مهاجرين و انصار!!
اينها سخنان يكى از بزرگترين علماء عامّه است كه متخصّص فنّ عقايد نزد آنان مى باشد!!
تفتازانى بعد از آنكه اعتقاد شيعيان را نسبت به امامت علىّ بن ابيطالب عليه السّلام نقل كرده ـ زيرا شيعيان، شرائطى كه براى امام و خليفه اثبات كرده اند، در غير اميرالمؤمنين نديده نتيجتاً براى امامت غير آن حضرت ارزشى قائل نبوده و باطل مى شمارند ـ به خواجه طوسى عليه الرّحمه و ديگر بزرگان شيعه حمله مى كند، ما عبارات تفتازانى را نقل مى كنيم، تا به مقدار فهم و حدّ ادب اين جماعت پى ببريد، سپس آن را با كلام متين و رزين بزرگان شيعه مقايسه نمائيد:
تفتازانى مى گويد: شيعه براى اثبات امامت على بعد از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به دلايلى از عقل و نقل احتجاج نموده است، و براى ابطال امامت غير على به ذكر عيوب و مفاسدى كه از صحابه سر زده پرداخته است، شيعيان نسبت به بسيارى از رواياتى كه براى اثبات خلافت على بدان تمسّك مى جويند ادّعاى تواتر مى كنند، و اين مطلب واقعيّتى ندارد، بلكه صرفاً بخاطر شهرت اين ادلّه در بين آنهاست، و نيز اين ادلّه در اثر آنكه هميشه بر زبان آنها جارى بوده و در مجالس خود درباره آنها گفتگو مى كنند، و نيز با آنچه كه نفسشان به طرف آن مايل است ـ كه منظور امامت على عليه السّلام باشد ـ مناسبت دارد، بخاطر اين امور است كه شيعه اين ادلّه را متواتر مى پندارد، و شيعيان تأمّل نمى كنند كه اگر مطلب به اين اندازه از استحكام بود چگونه اين مطلب بر بزرگان انصار و مهاجرين، راويان مورد اعتماد و محدّثين، مخفى مانده است؟ چرا در بين آنها نزاع و اختلاف بر سر امامت واقع نگرديد؟
سپس تفتازانى در دنباله سخنانش مى گويد: نزاع و مجادله در مسأله امامت، و اختلاف در اينكه امام بعد از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) چه كسى است، مدّتها بعد از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و گذشتن ايّام خلافت خلفاء اوايل زمان پس از رحلت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ظاهر شد، آنگاه كه تعصّبات خودنمايى كرده و انحرافات در عقايد مسلمين پديد آمد!! و كار دين به دست علماء زشت سيرت و سلاطين بى عدل و مروّت افتاد، و از عجائب وقايع اينكه: عدّه اى از علماء زمان ما كه نه حديثى را خوانده و نه محدّثى را ديده اند!! كتابهايشان را از بدگوئى و عيب جوئى نسبت به بزرگان صحابه پر كرده و به آنان اهانت ها نموده اند، به كتاب «تجريد الاعتقاد» حكيم نصيرالدّين طوسى نظر كنيد، و بنگريد كه چگونه آراء باطل را تقويت كرده، و چه مقدار دروغ در آن كتاب به يكديگر بافته است…!!
اينها كلمات ملك المتكلّمين عامّه، سعدالدّين تفتازانى است، كه آثار فهم و تحقيق و انصاف و ادب از آن هويدا است!!
اوّلاً: بايد از تفتازانى تشكّر كنيم كه به همين اندازه از اهانت به جناب حكيم طوسى عليه الرّحمة اكتفاء كرده، زيرا وقتى به كلمات «ابن تيميّه» نظر مى كنيم، مى بينيم در حقّ اين عالم جليل القدر (حكيم طوسى عليه الرّحمة) بخاطر تأليف كتاب «تجريد الاعتقاد» از هيچ سبّ و دشنامى فروگذار نكرده، و آنچه را كه هيچ مسلمانى به خود اجازه نمى دهد كه در حقّ كمترين مردم به زبان بياورد، به اين بزرگوار نسبت داده است.
ثانياً: شيعه اماميّه براى اثبات مدّعاى خودش، به ادلّه اى كه تواتر آنها را از كتابهاى خود اهل سنّت اثبات كرده است، تمسّك جسته، و در نهايت متانت و وقار و بدون اينكه از آداب مناظره غفلت يا تغافل نمايد، مدّعاى خود را اثبات كرده، و ادلّه اى كه خصم براى مدّعاى خودشان اقامه نموده اند را با استفاده از كلمات اعلام خودشان، ردّ كرده است، و در هيچيك از اين موارد از جاده فهم و انصاف و عقل و ادب خارج نشده است، و اين مطلبى است كه در سر تا سر كتب شيعه به چشم مى خورد.
بسى جاى تأسّف است، اينان هنوز نفهميده اند كه شيعه در اين تفتيش و حقّ جويى، پى گير واقع است، بدنبال حقيقت مى گردد، تا از آن پيروى نمايد، شيعه مى گويد: ما بايد بين خداوند متعال و خودمان، كسى را واسطه قرار دهيم كه حقّ وساطت با اوست، در اين پى جوئى، ما بدنبال كسى مى گرديم كه در عقائد و اعمال او را نزد خداى خود حجّت قرار دهيم، اعمال و گفتار و عقائد را به اومستند كنيم، و روز قيامت در محضر حقّ تبارك و تعالى براى تبعيّت از او دليل و برهانى قويم و صحيح داشته باشيم.
شيعيان منطقى غير از اين نداشته و ندارند، نزاع شخصى در بين نيست، تحرّى و جستجوى از حقيقتى است كه فقط و فقط با دست يافتن به آن حقيقت، سالك مسلك نجات و سعادت خواهيم بود، حال چرا و چگونه اين حقيقت بر كام مخالفين تلخ مى نمايد، امريست كه بايد خود جواب آن را بدهند.
از پروردگار منّان مسألت داريم ما را به آنچه رضاى او در آنست موفّق بدارد، و از او مى خواهيم در فهم و وصول به حقائق ما را به طريق مستقيم هدايت فرمايد، و ما را هنگام ملاقات با خودش و مواجه شدن با رسول گراميش صلّى الله عليه وآله وسلّم از روسپيدان محشر قرار بدهد.
وصلّى الله عليه محمّد وآله الطّاهرين
(1) شرح المقاصد: ج5/254.