«حديث غدير» بر امامت بلا فصل، دلالت نمى كند!!
پس از آنكه تيرهاى شكسته خصم براى از كار انداختن «حديث غدير» به سنگ خورد، و از آن خيالبافى ها و كجرويهاى علمى نتيجه اى نگرفته، براى مناقشه در دلالت «حديث غدير» حيله ديگرى بكار برد بدين معنا كه: ما دلالت «حديث غدير» را بر امامت على عليه السّلام مى پذيريم، امّا نه خلافت بلافصل، بلكه بر خلافت آن حضرت بعد از عثمان بن عفّان (همانطور يكه در خارج واقع گرديده است).
و بايد دانست كه اهل سنّت به حسب اظهاراتشان، ابوبكر و عمر را بر عثمان تفضيل مى دهند، ولى در اينكه آيا آن حضرت افضل است يا عثمان، اختلاف دارند!!، و بعضى از آنان، على عليه السلام را بر عثمان تفضيل مى دهند. البتّه ما در جاى خود با براهين متقن از كتابهاى خود اهل سنّت، مى توانيم اثبات كنيم كه: اهل سنّت بايد عثمان را بر شيخين تفضيل بدهند، و بدون شكّ، اين بحث مثمر ثمر خواهد بود، زيرا اگر عثمان بر شيخين تفضيل داده شود، و على عليه السّلام هم از عثمان افضل باشد (كما اينكه عدّه زيادى از اعلام و بزرگان اهل سنّت بر اين عقيده اند) بطور قطع و يقين، اميرالمؤمنين عليه السّلام از كلّ امّت، افضل خواهد بود و اين خود يكى از ادلّه امامت و خلافت بلافصل آن بزرگوار خواهد بود، امّا همانطور كه مكرّر تذكّر داده ايم ورود اينگونه مباحث ـ در عين حال كه بسيار پراهميّت بوده و ثمرات زيادى را دربردارد ـ از وضع اين رساله خارج است.
در هر صورت، اشكال اخير آقايان اهل سنّت بر دلالت «حديث غدير»، دلالت حديث شريف را بر خلافت بلا فصل نفى كرده و در نتيجه «حديث غدير» فقط اثبات مى كند خلافت على عليه السّلام را بعد از عثمان بن عفّان.
اكنون در جواب اشكال مزبور مى گوئيم:
اوّلاً: ادّعاى اينكه «حديث غدير» دلالت بر خلافت على عليه السّلام بعد از عثمان مى كند، محتاج است به اينكه با دليل قطعى مقبول عند الفريقين، امامت ابوبكر، عمر و عثمان كه اهل سنّت مدّعىِ آن هستند، اثبات شود، و تا وقتى چنين امرى ثابت نشود، اين اشكال، موردى نخواهد داشت، و معلوم است كه اگر دليلى معتبر و قطعى كه طرفين اتّفاق بر آن داشته باشند مى بود، نزاعى بين فريقين نمى ماند، پس اصل اين اشكال به تعبير علمى «مصادره به مطلوب» است، يعنى مدّعى را عين دليل قرار دادن است، و بطلان چنين استدلالى از اوضح واضحات است.
و ثانياً: از «حديث غدير» چنين استفاده مى شود كه: على عليه السّلام از خود اين سه نفر نيز بر خودشان اَوْلى است، زيرا با بياناتى كه گذشت، اثبات شد كه همان اولويتى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بر امّت داشتند، بدون كم و كاست بر طبق مفاد «حديث غدير» براى اميرالمؤمنين عليه السّلام ثابت است، و شكّى در اين نيست كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بر تمامى افراد امّت اولاى به نفس بوده اند.
و ثالثاً: قضيّه تبريك و تهنيت ابوبكر و عمر و عثمان است كه در روز عيد غدير در مقام بيعت با اميرالمؤمنين عليه السّلام به امامت و خلافت، اظهار كردند، و عبارت عمر بن خطّاب كه در آن روز به امير عليه السّلام خطاب كرد كه: بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يا عَلِيُّ، أَصْبَحْتَ مَولايَ ومَوْلى كُلِّ مُؤْمِن ومُؤْمِنَة: مبارك باد بر تو يا على، مولاى من و هر مؤمن و مؤمنه اى گرديدى، يكى از مشهورترين عبارات و ورد زبان همگان است، همچنانكه اعتراف عمر بن خطّاب در هفتاد مورد كه: لولا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر: اگر على نبود، عمر هلاك شده بود، معلوم هر عالم و جاهلى است، و هر بزرگ و كوچكى از اين اعتراف امام دوّم اهل سقيفه باخبرند.
با وجود چنين شواهدى (كه اين وجيزه را امكان ذكر تمامى آنها نيست) چگونه «حديث غدير» را دالّ بر امامت على عليه السّلام بعد از عثمان مى دانند؟ شايد بيعت مشايخ در روز غدير با اميرالمؤمنين بر چنين امرى دلالت مى كند وما بى خبر از آنيم كه بيعت روز غدير، مقيّد به خلافت بعد از عثمان بوده است؟! در هر صورت اين تير شكسته نيز بر سنگ نشست.
منو