بيعت با ابوبكر چگونه محقّق شد؟
تاكنون بحث ها همه به اصطلاح «كبروى» بود، ولى اكنون بحث را در «صغرى» پياده مى كنيم و آن اينكه: همچنانكه در بحث از حقيقت بيعت بيان كرديم، بيعت يك قرارداد اجتماعى است، اكنون مى گوئيم: اجتماعى كه در اثر بيعت آنان، امامت ابوبكر تحقّق پيدا كرده باشد كدامند؟ آنچه از ادلّه مسلّم و تاريخى قطعى برمى آيد، بيعت كنندگان با ابوبكر در سقيفه بنى ساعده چهار نفر بوده اند(1):
1 ـ عمر بن خطّاب
2 ـ سالم مولاى ابى حذيفه
3 ـ ابو عبيده جرّاح
4 ـ پيرمردى به سيماى اهل نجد.
آيا با بيعت اين افراد معدود (كه در واقع، افرادى هم نبوده اند بلكه دو فرد بوده) معقول است كه وجوب اطاعت ابوبكر بر تمام امّت اسلامى در شرق و غرب عالم ثابت شود؟
مى گويند: اميرالمؤمنين عليه السّلام با ابوبكر بيعت كرده است.
اوّلاً: خود اين مطلب ادّعايى است كه بايد به ادلّه آن رسيدگى شود.
ثانياً: همچنانكه بيان شد، بيعت يك نوع قرارداد و به اصطلاح يك امر «انشائى» است، و حقيقت انشاء بنا بر مسلك تحقيق و آنچه كه نظر بزرگان، بدان منتهى مى شود عبارتست از اعتبار و ابراز، گيريم كه اميرالمؤمنين عليه السّلام دست در دست ابوبكر ابن ابى قحافه گذاشته باشند، ولى از كجا كه با اين دست در دست گذاشتن، خلافت و لزوم اطاعت او را هم اعتبار كرده باشند؟
اگر گوئى: ظاهر حال هر بيعت كننده اى اين است كه با اين كار، اظهار و ابراز مى كند همان اعتبارى را كه روح بيعت به وجود آن اعتبار است.
گوئيم: بلى، ظاهر حال همين است كه شما مى گوئيد، و در جاى خود ثابت شده كه چنين ظواهرى حجّت مى باشند، ولكن همه اينها در صورتى است كه آن ظاهر مبتلا به معارضى اقوى نباشد، و در مورد ما امثال خطبه شقشقيّه اى از اميرالمؤمنين عليه السّلام صادر شده است كه در آن تصريح فرموده: واللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها ابْنُ أبي قُحَافَةِ(2): بخدا قسم ابوبكر، منصب خلافت و جانشينى را به خود بست و حال آنكه حقّ او نبود.
ثالثاً: اگر واقع شده، بنابر نقل مؤرّخين در شرائطى بوده كه هرگز نتوان به آن حضرت نسبت رضايت به خلافت ابى بكر را داد، كافى است كه به كتاب (الامامة والسياسة) تأليف ابن قتيبة رجوع كنيد و از چگونگى قضيّه تا حدّى آگاه شويد(3).
ورابعاً: اگر واقع شده، بنابر نقل «صحيح بخارى» بعد از شهادت حضرت صدّيقه طاهره فاطمه زهرا عليها السّلام بوده، و با توجّه به اينكه درگذشت آن حضرت شش ماه بعد از رحلت رسول خدا و بدون بيعت با ابوبكر بوده ـ چنانكه در روايت خود بخارى آمده ـ چرا حضرت امير در اين مدت طولانى بيعت نكرده؟ و چرا حضرت زهرا را وادار به بيعت ننموده اند؟
با وجود چنين دلائلى اگر هم ظاهراً بيعتى از حضرت بوده باشد، كجا ظهورى براى آن بيعت منعقد مى شود كه دلالت بر اين كند كه حضرت خلافت ابوبكر را با اين بيعت امضاء كرده باشند، و اطاعت او را بر امّت لازم بدانند؟
و البتّه تمام اينها بر فرض اين است كه امر خلافت و امامت با بيعت قابل اثبات باشد، و بطلان اين مطلب در چند سطر قبل بيان گرديد.
(1) تاريخ طبرى: ج3/206 ـ 201، البداية والنّهاية: ج6/225، كامل ابن اثير: ج2/223 و ساير مصادر، و در تمامى مصادر تصريح است به اينكه: اوّلين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد عمر بن خطّاب بود و بعد از او يك يا دو نفر از مهاجرين فقط!! و پس از آ ن قليلى از انصار كه اوّلين آنها بشير بن سعد بود بيعت كردند، ولكن كثيرى از انصار و ساير مهاجرين و بخصوص تمام بنى هاشم و كبار صحابه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هيچيك در سقيفه حاضر نبودند و بيعتى از آنان سر نزد.
(2) نهج البلاغه: خطبه سوّم (شقشقيّه) / 48.
(3) و بدين جهت بعضى چاره اى نديدند جز انكار انتساب كتاب مذكور به ابن قتيبه، ولكن اين راه هم دردى دوا نمى كند، زيرا اين كتاب قطعاً از مؤلفات ابن قتيبه است، و بزرگان اهل سنت در قرون گذشته از آن نقلها كرده و صريحاً به وى نسبت داده اند، از باب نمونه رجوع شود به كتاب (العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين) تأليف حافظ تقى الدين الفاسى المكى (832 هـ . ق) ج6 صفحه: 72.