آيا كلمه «مَوْلى» در كلام عرب به معناى «اَوْلى» آمده است؟
اساسى ترين اشكال در نظر خصم بر دلالت «حديث غدير» اين است كه: دلالت اين حديث بر مدّعاى شيعه وقتى تمام است كه كلمه «مَوْلى» كه در حديث شريف موجود است در استعمالات فصيح عرب به معناى «اَوْلى» آمده باشد، و در ارتباط با اين اشكال «شيخ عبدالعزيز دهلوى» صاحب كتاب «تحفه اثنا عشريّه» مى نويسد: به اتّفاق اهل لغت، لفظ «مَوْلى» به معناى «اَوْلى» استعمال نشده است، و با اين ادّعا، «حديث غدير» را از دلالتش بر مدّعاى شيعه ساقط مى نمايد.
در مقام جواب به عبدالعزيز دهلوى و همفكرانش چنين مى گوئيم:
اوّلاً: حديث شريف غدير، تنها با لفظ «مَوْلى» نقل نشده است، بلكه با الفاظى مانند: «ولىّ» و «امير» و مانند اين دو نيز آمده است (كه در صفحات گذشته به آنها اشاره شد)، و شيعه اماميّه براى اثبات مدّعايش مى تواند به اينگونه نقلها تمسّك كند.
و ثانياً: همچنانكه قبلاً نيز تذكّر داديم «الحديثُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً»: بعضى از احاديث، شارح و مبيِّن احاديث ديگرى است، در نتيجه: ما مى توانيم مراد از كلمه «مَوْلى» در «حديث غدير» را، به كمك نقلهاى ديگرى كه در دست داريم ـ بر فرض اينكه ابهام معناى مراد از كلمه مَوْلى را بپذيريم ـ تعيين كرده، و ابهامى را كه خصم مدّعى است برطرف سازيم، كه قهراً اشكال وارد بر حديث شريف منتفى خواهد شد.
ثالثاً: آنچه كه اساس و بنيان اشكال خصم را فرو ريخته و مدّعاى خيالى او را درهم مى شكند، اين است كه: قرآن كريم، سوره شريفه حديد، آيه 15، و احاديث صحيحه موجود در كتب اهل سنّت حتى صحيح بخارى و صحيح مسلم، دلالت مى كند بر اينكه كلمه «مَوْلى» به معناى «اَوْلى» آمده است، ولكن ورود در اين بحث در پرتو استدلال به قرآن و روايات و نيز اثبات اين مطلب (آمدن «مَوْلى» به معناى «اَوْلى») در اشعار فصيح عرب و ساير استعمالات فصيحه، محتاج به مجالى وسيع تر از آنچه كه در اختيار ماست مى باشد، ولكن از باب «ما لا يُدْرَك كُلُّهُ لا يُتْرَكُ كُلُّه» به ذكر اسامى عدّه اى از بزرگان تفسير و لغت از اهل سنّت اكتفاء مى كنيم، كه اينان تصريح كرده اند بر اينكه: كلمه «مَوْلى» در لغت عرب به معناى «اَوْلى» آمده است:
1 ـ ابو زيد انصارى، از لغويّين معروف.
2 ـ ابوالحسن اخفش، از ادباء و لغويّين سرشناس نزد جميع اهل سنّت.
3 ـ معمر بن مثنّى، ابو عبيده، از لغويّين بسيار معروف و معتبر.
4 ـ ابوالعبّاس ثعلب.
5 ـ ابوالعبّاس مُبرِّد.
6 ـ ابو اسحاق زجّاج، لغوى و نحوى معروف.
7 ـ ابن انبارى.
8 ـ جوهرى، صاحب كتاب معروف «صِحاح اللّغة».
9 ـ جار الله زمخشرى، صاحب كتاب معروف تفسير «كشّاف».
10 ـ بَغَوى، صاحب كتاب تفسير، و «مصابيح السنّة».
11 ـ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى، صاحب تصانيف كثير و معروف.
12 ـ ناصرالدّين بيضاوى، صاحب كتاب معروف به «تفسير بيضاوى».
13 ـ نَسَفى، صاحب كتاب «تفسير نَسَفى».
14 ـ ابوالسّعود عمادى، صاحب «تفسير ابى السُّعود».
15 ـ شهاب الدّين خفاجى، صاحب حاشيه مفصّل بر تفسير بيضاوى.
و نيز بزرگان لغت و ادب در تعليقاتشان بر تفسير بيضاوى تصريح بر اين مطلب نموده اند، و به نظر مى رسد كه تصريح همين مقدار از كبار علماء عامّه، جهت جواب از شبهه وارده كافى است.
براى اطّلاع بيشتر از موارد استعمال كلمه «مَوْلى» به معناى «اَوْلى» مى توانيد به كتابهاى: عبقات الانوار، نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار ـ قسمت «حديث غدير» ـ، و الغدير مراجعه نمائيد.
منو