2 . اعتراف عمر
آن گاه ابن حزم اندلسى مى گويد: عمر نيز در موارد بسيارى به جهل و نادانى خود اعتراف مى كرد. وى در حديث استئذان گفت: من اين مسأله را نمى دانم; چرا كه خريد و فروش در بازار مرا به خود مشغول كرد.
هم چنين زمانى كه او درباره زن باردارى بر خلاف قانون اسلام، حكم كرد و ديگران او را آگاه كردند، به نادانى خود اعتراف كرد.
هم چنين روزى بى جهت بر عيينة بن حصن خشم نمود و حرّ بن قيس او را متوجّه اشتباهش ساخت.
در مورد ديگرى عمر و پيش از او ابوبكر از حكم پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله كه امر فرمود يهوديان از ديار و وطن خود دور شوند، نادان بودند.
هم چنين عمر در مسأله طاعون، فرمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را نمى دانست تا اين كه عبدالرحمان عوف به او آموخت.
جالب اين كه عمر نمى دانست رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در نماز عيد فطر و قربان كدام سوره را قرائت مى فرمود با اين كه آن حضرت سال هاى زيادى اين نماز را خوانده بودند; از اين رو از ابوواقد ليثى پرسيد و او به عمر قرائت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را آموخت]![
ابن حزم اندلسى مى افزايد: عمر نمى دانست بايد با مجوسيان چگونه رفتار كند تا اين كه عبدالرحمان او را به فرمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درباره آنان آگاه كرد.
از طرفى، وى خراج گرفتن از مجوسيان بحرين را كه يك حكم مشهور و معروفى بود نمى دانست و فراموش كرده بود و شايد از همين اموال بهره اى نيز برده بود.
عمر، حكم تيمّم جُنُب را نيز فراموش كرده بود و مى گفت: هرگز فرد جنب نبايد تيمم كند و تا آب پيدا شود نبايد نماز بخواند تا اين كه عمّار، حكم تيمّم را به او آموخت.
وى مى خواست اموال كعبه را تقسيم كند; ولى سرگردان بود تا اين كه اصحاب او را به حقيقت امر آگاه كردند.
منو