امامت اميرالمؤمنين عليه السلام در سنجش خرد
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطّاهرين المعصومين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين
پيش گفتار
خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
(أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ);1
آيا كسى كه به حق هدايت مى كند براى پيروى شايسته تر است يا آن كس كه هدايت نمى شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟
واژه «حق» در لغت عرب به معناى پايدارى و استوار بودن است. منظور از اين فراز آيه كه مى فرمايد: (أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ); «آيا كسى به حق هدايت مى كند» اين است كه آيا كسى كه شما را به امور پايدار قطعى و يقينى راهنمايى مى كند و به حقيقت و واقعيّت رهنمون مى سازد براى پيروى شايسته تر است يا آن كسى كه هدايت نمى شود مگر هدايتش كنيد؟
خداوند متعال در اين آيه ما را به يك قاعده عقلى راهنمايى مى كند. قاعده اى كه در نزد همه عقلاى مسلمان و غير مسلمان پذيرفته شده است كه اگر گروهى بخواهند به واقعيّتى برسند و يا حقيقتى از حقايق دنيا براى آن ها كشف و ظاهر شود; به كسى مراجعه مى كنند كه به آن واقعيت آگاهى كامل داشته باشد تا آن ها را به آن حقيقت برساند. امّا كسى كه به حقيقت و واقعيّت امر آگاهى ندارد، چگونه مى تواند ديگران را هدايت كرده و از واقع امر باخبر سازد؟!
بنابراين انسان بايستى در برخى از حقايق و واقعيت ها به يقين و علم برسد و گمانِ به تنهايى كفايت نمى كند و حتّى نمى توان درباره آن ها به نظريات ديگران اكتفا كرد; بلكه بايد براى خود انسان يقينِ به آن حقيقت حاصل شود.
از اين رو عالمان شيعه و سنّى فتوا داده اند كه در اعتقادات و اصول دين واجب است كه انسان خود به يقين برسد و گمان كردن و تقليد از ديگران در عقيده كافى نيست. خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
(إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا);2
به راستى كه گمان، انسان را از حق بى نياز نمى كند و به حق نمى رساند.
اين يك قاعده عقلى است كه مورد اتّفاق تمام انسان هاست و قرآن مجيد نيز به اين قاعده تذكّر داده و ما را به آن راهنمايى مى كند. حال اگر بخواهيم در موضوعى، از ميان دو نفر يكى را برگزينيم كه يكى از آن ها عالم و داناست و مى تواند ديگران را به عقايد صحيح و سالم هدايت كرده و حقيقت را براى آن ها آشكار سازد و ديگرى شخصى است كه خود نياز دارد كه كسى او را هدايت كند و دستش را بگيرد تا گمراه نشود. در اين جا شما چگونه داورى مى كنيد؟ اگر ما بخواهيم به واقع برسيم و حقيقت براى ما روشن و واضح شود به كدام يك از آنان مراجعه مى كنيم؟ آيا حاضر مى شويم براى يادگيرى اعتقاداتِ صحيح به سراغ شخصى كه خود به هدايت و يادگيرى نياز دارد برويم؟
ما معتقديم كه امامت از امورى است كه خدا بايد آن را تعيين كند و مردم نقشى در اين امر مهم ندارند و همان گونه كه نبوّت منصبى است كه خدا بايد آن را مشخص كند; امامت نيز چنين است و ميان امامت و نبوت در اين جهت فرقى نيست.
بنابراين ما در شناخت امام به سندى محكم و يا دليل هاى واضح و روشنى نياز داريم كه بيان كند رهبر و پيشواى مردم اين شخص است; چرا كه او خود هدايت يافته و هدايت گر است.
هم چنين اگر بر معصوم بودن شخصى و يا اشخاصى دليل آورده شود، با وجود ملكه عصمت در وجود يك انسان، عقل به ما اجازه نمى دهد كه به غير او مراجعه كرده و هدايت يابيم. از اين رو گفته اند كه امامت يا بايد با سندى محكم و يا با دليلى عقلى اثبات شود و سند محكم نيز يا قرآن است و يا سنّت قطعى.
آخرين دليل لفظى كه در اين باره مطرح شده حديث منزلت است كه از سه جهت بر امامت امير مؤمنان على عليه السلام دلالت مى كند. اين حديث افزون بر سند قطعى بودن بر امامت آن حضرت، دليل واضح و روشنى بر معصوم بودن و برترى آن حضرت از ديگر صحابه رسول خدا است.3
كتابى كه فرا روى شماست نگاهى عقلى به مسأله امامت امير مؤمنان على عليه السلام دارد كه با دليل عقلى امامت آن حضرت را اثبات مى نمايد. اين پژوهش در دو بخش تنظيم شده است:
1 . ويژگى هاى امام;
2 . ويژگى هاى امير مؤمنان على عليه السلام.
سيد على حسينى ميلانى
1 . سوره يونس: آيه 35.
2 . سوره يونس: آيه 36 و سوره نجم: آيه 28.
3 . براى آگاهى بيشتر ر.ك: نگاهى به حديث منزلت از همين نگارنده.