نارضايتى از عدالت
گاهى ابن تيميّه آن چنان آتش خشم و كينه خود به اميرالمؤمنين عليه السلام را آشكار مى سازد كه شنيدن سخنانش انسان را مى آزارد چه رسد به خواندن و تأمّل و تدبّر در آن. او مى گويد:
نيمى از مردم آن زمان او را عادل نمى دانند. خوارج او را تكفير مى كنند و غير خوارج نيز چه از خاندانش يا ديگران مى گويند: او با آن ها منصفانه رفتار نكرده است. پيروان عثمان مى گويند: او از كسانى است كه به عثمان ستم كرده است و در كل، آن عدالتى كه از عمر ظاهر شد(!!) از على سر نزد; با اين كه مردمانش بيشتر و گستره آن ها فراگيرتر بود، حتى نزديك به عدالت عمر نيز از او ظاهر نشده است(!!)1
بسيار طبيعى است مردمى كه در طول چند دوره به چپاول گرى و بى عدالتى عادت كرده اند، از عدل اميرالمؤمنين عليه السلام آزرده خاطر شوند. نظام طبقاتى كه عمر بنيان آن را نهاد و عرب را از غير عرب برتر و قريش را تافته جدا بافته قرار داد، نظام سرمايه دارى كه عثمان آن را به راه انداخت و بيت المال مسلمانان را سخاوتمندانه در بين اقوام خود تقسيم كرد، مردمى را تربيت كرد كه به بى عدالتى و چپاول ثروت ها و قدرت ها عادت كرده بودند، به خاطر نژاد، قبيله و عشيره به پست هاى حساس مى رسيدند، سهمشان از بيت المال بسيار متفاوت از ديگران بود.
اكنون مظهر عدل الهى امير مؤمنان على عليه السلام و ذليل كننده كافران و منافقان آمده، دست آن ها را از بيت المال كوتاه كرده، به همه با يك ديد نگاه مى كند، بين عرب و عجم فرق نمى گذارد، سهم قريشى بودن را انكار مى كند و پست ها و ولايت ها را بر اساس لياقت و شايستگى افراد تعيين مى كند، نه بر اساس نژاد و عشيره.
1 . منهاج السنّه: 6 / 18.