معاويه و جنگ ستيزى
آن گاه كه در صفين سپاهيان امير مؤمنان على عليه السلام و شاميان در مقابل هم صف آرايى كردند پيش از آن كه تيرى و يا شمشيرى از طرفى به طرف ديگر حواله شود آن حضرت سه نفر را مأمور كردند كه به نزد معاويه بروند و با او به گفت و گو بپردازند، شايد بپذيرد و از سركشى و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان دست بردارد.
آن ها صحبت هاى زيادى با معاويه و عمروعاص نمودند و درخواست كردند كه از اين جنگ دست برداريد و بين جماعت مسلمانان تفرقه نيندازيد، هنگامى كه يكى از آن ها سخن ديگران را قطع كرد و معاويه را از آتش دوزخ ترساند و از او خواست كه از طغيان دست بردارد، اين پاسخ را از معاويه دريافت كرد:
نخستين چيزى كه از تو فهميدم حماقت و نفهمى تو بود كه سخن دوستت را قطع كردى، در حالى كه او خداى سخن بود، بعد حرف هايى مى زدى كه خودت نمى فهميدى چه مى گفتى، دروغ گفتى و پست شدى اى عرب بيابانگرد خشن درشتخوى نادان! هر چه گفتى دروغ بود. از نزد من برويد، هيچ چيز بين من و شما قضاوت نخواهد كرد مگر شمشير.1
1 . تاريخ طبرى: 4 / 573، الكامل في التاريخ: 2 / 365، مروج الذهب: 2 / 388.