مخالفان ابن تيميّه و مخالفت او با اجماع اهل سنّت
همه مسلمانان اتفاق نظر دارند كه امير مؤمنان على عليه السلام بر حق بوده و مخالفان آن حضرت بر باطل. در اين زمينه ابتدا كلمات برخى از بزرگان اهل سنّت را مى آوريم، آن گاه به برخى از سخنان ابن تيميّه مى پردازيم تا روشن شود كه اين مرد حتى خود را از زمره اهل سنّت خارج كرده و عقيده او با اعتقاد هيچ يك از فرقه هاى اسلامى موافق نيست.
آرى، تنها برخى از خوارج ـ كه اكنون منقرض شده اند ـ و نواصب با او هم عقيده اند. از اين رو اگر ما ابن تيميّه را خارج از مسلمانان و كتاب او را جزو كتاب هاى غير مسلمانان بدانيم، سخن گزافى نگفته ايم. ابوحنيفه گويد:
هيچ كسى با على رضى اللّه عنه جنگ نكرد كه او را به حق برگرداند مگر آن كه على بر حق سزاوارتر از او بود و اگر او نبود كسى نمى دانست در پيكار با مسلمانان چگونه بايد رفتار كرد . . . شكى نيست كه طلحه و زبير بعد از آن كه با على بيعت كردند و سوگند ياد كردند كه پيمان شكنى نكنند با او جنگيدند.1
ابن خُزَيمه كه از بزرگان كم نظير اهل سنّت است و دارقُطْنى در مورد او مى گويد: «او پيشوايى ثابت قدم و بى نظير بود»2 مى گويد:
هر كس با اميرالمؤمنين على بن ابى طالب در خلافتش به نزاع و ستيز برخاست سركش و باغى است. اين مطلبى است كه همه مشايخمان را بر آن يافتم و ابن ادريس شافعى نيز همين نظر را دارد.3
ابومنصور در الفرق بين الفرق در بيان اصولى كه همه اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند مى گويد:
همگى گفته اند كه على در زمان خود امام بوده و گفته اند كه در تمامى جنگ هايش بر حق بوده; چه در جنگ بصره، چه در جنگ صفين و چه در جنگ نهروان.4
عبدالرؤوف مناوى در فيض القدير مى نويسد:
تمامى فقهاى حجاز و عراق از هر دو گروه صاحبان حديث و رأى، اتفاق نظر دارند كه على در پيكارش با اهل صفين بر حق بوده; همان طور كه در نبرد با اهل جمل حق با او بود و كسانى كه با او جنگيدند سركشانى ستمكار بوده اند و به خاطر سركشى، آن ها را تكفير نمى كنند. برخى از اين عالمان از اين قرارند: مالك، شافعى، ابوحنيفه، اوزاعى وجمهور اعظم از متكلمان و مسلمانان.5
نَوَوى در شرح صحيح مسلم گويد:
در همه اين جنگ ها على بر حق بود، اين مذهب اهل سنّت است.6
ذهبى در سير اعلام النبلاء گويد:
ما ترديد نداريم كه على از كسانى كه با آن ها جنگيد برتر بود و او به حق سزاوارتر بود.7
ابن كثير در البداية والنهايه گويد:
اين جريان كشته شدن عمار بن ياسر با اميرالمؤمنين على بن ابى طالب است كه اهل شام او را كشتند، با كشتن او به خوبى سرّ سخن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله روشن و آشكار شد كه فرموده بود: «گروه سركش او را خواهند كشت» و روشن شد كه على بر حق و معاويه سركش و باغى است.8
ابن حجر در فتح البارى بعد از ذكر حديث عمّار گويد:
اين حديث يكى از نشانه هاى نبوت است و فضيلتى آشكار براى على و عمار است و با اين حديث، سخن ناصبى هايى كه گمان مى كنند على در جنگ هايش بر حق نبوده رد مى شود.9
با توجه به اين سخن صريح و آشكارِ بزرگان مذهب خلفا به خوبى واضح مى شود كه ابن تيميّه از زمره مسلمانان خارج و داخل در نواصب مى باشد. پاره اى از سخنان گستاخانه او به مقام شامخ امير مؤمنان على عليه السلام گذشت. اكنون به چند سخن ديگر از منهاج السنّه او توجه كنيد.
وقتى سخن از شكمبارگى هاى عثمان و حيف و ميل بيت المال به دست او مى رسد كه عاقبت اين شكمبارگى او، مسلمانان را واداشت تا از شهرهاى مختلف جمع شده و او را به قتل برسانند; ابن تيميّه براى دفاع از حيثيت عثمان و به قصد بى احترامى به امير مؤمنان على عليه السلام چنين مى گويد:
اين ثروت هاى اندوخته عثمان و برترى دادن بعضى (از خويشاوندانش) كجا به پاى آن خون هايى مى رسد كه در جنگ صفين ريخته شد و هيچ عزّت و پيروزى نصيب مسلمانان نگشت؟… جنگ صفين تنها شر و بدى را افزود و هيچ مصلحتى از آن حاصل نگشت(!!)10
او در اين راه حتى از نسبت دروغ دادن به بزرگان و پيشوايان مذهبش هم دريغ نمى كند، در اين باره مى گويد:
به همين جهت پيشوايان سنت چون مالك، احمد و غير اين دو مى گويند: على مأمور نبرد با خوارج بود. اما جنگ جمل و صفين پيكار فتنه بوده است. و از همين رو علماى شهرها برآنند كه آن جنگ، جنگ فتنه بوده و كسانى كه در آن شركت نكرده اند از كسانى كه در آن شركت كرده اند بهترند.11
به راستى ابن تيميّه اين سخنان را از كجا به علماى شهرها و پيشوايان مذاهب خود نسبت مى دهد در حالى كه آن ها تصريح كرده اند كه در تمامى اين جنگ ها حق با امير مؤمنان على عليه السلام بوده است.
مگر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نفرموده بود:
اللهم وال من والاه، وعاده من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله;
خدايا! دوستان على را دوست بدار و دشمنانش را دشمن و ياور او را يارى كن و كسى را كه او را يارى نكرده و رها كند يارى نكن و رهايش كن.
با اين حال چگونه ابن تيميّه مى گويد: آنان كه آن حضرت را يارى نكردند از آنان كه به ياريش شتافتند بهترند، آن گاه سخاوتمندانه اين سخن را به علماى شهرها نسبت مى دهد(!!)
ابن تيميّه گستاخى و بى ادبى خود را تا آن جا مى رساند كه مى گويد:
هدف على در اين نبردها برترى يافتن بر ديگران بود(!!) و قرآن مى گويد: «آخرت از آنِ كسانى است كه طالب هيچ برترى و فسادى در زمين نباشند».12 از اين رو او در آخرت اهل سعادت نخواهد بود; چرا كه او جنگيد تا مردم از او فرمان ببرند(!!)
آن گاه مى گويد:
صحابه اى كه با او جنگيدند هيچ كدام دليلى از كتاب و سنّت بر لزوم جهاد نداشتند، بلكه خود اعتراف كردند كه اين جنگ ها نظرِ شخصى آن ها بوده، همچنان كه على رضى اللّه عنه نيز چنين گفته است.13
درباره نبرد جمل و صفين خود على رضى اللّه عنه گفته كه هيچ فرمانى از پيامبر در آن مورد نبوده; بلكه رأى و نظر خود او بوده است و بيشتر صحابه با او در اين پيكار موافق نبوده اند.14
اين جنگ، جنگ فتنه بوده كه از روى تأويل انجام گرفته است; نه از اقسام جهاد واجب بوده و نه جهاد مستحب.15
او در اين جنگ ها عدّه زيادى از مسلمانانى را كه نماز مى خواندند، زكات مى دادند و روزه مى گرفتند كشت.16
ابن تيميّه مى افزايد:
على رضى اللّه عنه درباره جنگ جمل و صفين چيزى روايت نكرده است… و حتى هيچ كس نيز در مورد آن دو جنگ حديثى نقل نكرده است. تنها كسانى كه از اين نبردها سرباز زدند و على را يارى نكردند براى كار خود حديث نقل كرده اند. اما حديثى كه نقل مى شود كه على مى گفته: «من مأمور جنگ با ناكثين (اهل جمل) و قاسطين (معاويه و شاميان) و مارقين (خوارج) هستم» حديث جعلى است كه به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت داده شده است.17
جالب است كه ابن تيميّه به آسانى هر حديثى را كه موافق ميل او نباشد، تكذيب مى كند. براى او مهم نيست كه چه كسانى آن را نقل كرده اند و چه كسانى مهر صحّت بر آن زده اند. خيلى راحت مى گويد: دروغ است و جعلى. حتى گاهى سخاوتمندانه علما را نيز با نظر خود متفق مى كند; چه آن ها بخواهند يا نخواهند. همان طور كه نمونه هايش گذشت.
علامه امينى رحمه اللّه در اين باره مى گويد:
گويا زمانى كه به ابن تيميّه لقب «شيخ الاسلام» دادند، او مغرور شده و گمان مى كند كه هر سخنى را كه بگويد ديگران بدون دليل از او مى پذيرند، يا هر ادعاى اجماعى را از او قبول مى كنند.
حقيقت آن است كه شدّت بغض و كينه اى كه در دلِ ابن تيميّه شعلهور است و دشمنى او با پيامبر و اهل بيت مطهرش حتى فرصت فكر و انديشه را از او گرفته، بدون تأمّل مى نويسد تا آتش درونى خودش بهبود يابد و فكر نمى كند اين مطلبى كه مى گويد مخالف اجماع تمامى مسلمانان است و با اين سخن از زمره مسلمانان خارج مى شود.
وى در فراز ديگر، حديثى را تكذيب مى كند كه بزرگان مكتب خلفا آن را نقل كرده و پذيرفته اند. در آن حديث آمده است كه امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
أمرني رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله بقتال الناكثين والمارقين والقاسطين;18
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به من به پيكار با ناكثين، قاسطين و مارقين فرمان داد.
او مى گويد:
حديثى كه روايت شده پيامبر خدا، على را به پيكار ناكثين، قاسطين و مارقين فرمان داد، حديث ساختگى است كه به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت داده شده است.19
بديهى است كه نقد سخن ابن تيميّه بسيار آسان است، كافى است در هر مسأله اى به منابع و مدارك معتبر مراجعه شود و نظرات بزرگان مذهب او روشن گردد، آن گاه به راحتى دروغ گويى، خيانت، بغض و نفاق او آشكار مى گردد.
البته نبايد توقّع داشت كه ابن تيميّه به صراحت بگويد: من دشمن على و آل او هستم; زيرا اين حرف مساوى است با خروج از اسلام و اعلان دشمنى و نصب علنى. علماى اهل سنّت به شدت از چنين نسبتى هراسان هستند و سعى مى كنند خود را از اين نسبت پاك سازند. بنابراين، حديث فوق را بسيارى از صحابه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند كه برخى از آن ها عبارتند از:
اميرالمؤمنين عليه السلام، ابوايّوب انصارى، عبداللّه بن مسعود، ابوسعيد خُدرى، عمّار بن ياسر و ديگران.
بسيارى از دانشمندان حديث اهل سنّت نيز اين حديث را در كتاب هاى حديثى خود آورده اند، هم چون:
طبرى، بزّار، ابويعلى، ابن مردويه، ابوالقاسم طبرانى، حاكم نيشابورى، خطيب بغدادى، ابن عساكر، ابن اثير، جلال الدين سيوطى، ابن كثير، محب طبرى، ابوبكر هيثمى، متقى هندى.
يكى از سندهاى صحيح اين حديث آن است كه بزّار در مسند و طبرانى در المعجم الاوسط نقل كرده اند. هيثمى نيز در مجمع الزوائد بعد از نقل حديث مى گويد: اين حديث صحيح است و يكى از دو سند بزّار نيز صحيح بوده و راويان آن ـ به جز ربيع بن سعيد كه او را نيز ابن حِبّان توثيق كرده است ـ مورد اعتماد هستند. البته اين حديث سندهاى صحيح ديگرى نيز دارد.20
1 . مناقب ابى حنيفه، خوارزمى: 2 / 344 و 1 / 342.
2 . سير اعلام النبلاء: 14 / 365.
3 . الاعتقاد والهدايه: 248.
4 . الفرق بين الفرق: 309.
5 . فيض القدير: 6 / 366.
6 . شرح صحيح مسلم نَوَوى: 18 / 288.
7 . سير اعلام النبلاء: 8 / 210 / 37.
8 . البداية والنهايه: 7 / 267.
9 . فتح البارى: 1 / 543 / 447، فيض القدير: 4 / 467.
10 . منهاج السنّه: 8 / 143.
11 . همان: 8 / 233.
12 . سوره قصص: آيه 83 .
13 . منهاج السنّه: 4 / 500.
14 . همان: 6 / 333.
15 . همان: 7 / 57.
16 . همان: 6 / 356.
17 . همان: 8 / 145.
18 . كنز العمّال: 13 / 112، حديث 36367، تاريخ بغداد: 8 / 336، البداية والنهايه: 7 / 338 و 339.
19 . منهاج السنّه: 6 / 112.
20 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 138، مجمع الزوائد: 5 / 186، 6 / 225، تاريخ بغداد: 8 / 336 و 13 / 188، تاريخ مدينة دمشق: 16 / 54، 42 / 468، 59 / 129، البداية والنهايه: 7 / 305 و 306، مسند ابى يعلى: 1 / 397 / 515، أُسد الغابه: 4 / 33، ميزان الاعتدال: 1 / 271، 584، لسان الميزان: 2 / 446، المعجم الاوسط: 8 / 213، 9 / 165، المعجم الكبير: 4 / 172، 10 / 190 ـ 192، كنز العمّال: 11 / 292، 327، 452، 13 / 113.