جايگاه حضرت على مرتضى در پيشگاه پيامبر خدا
مگر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بارها در مورد اميرالمؤمنين، همسر و فرزندانش عليهم السلام نفرموده بود:
أنا حرب لمن حاربكم;1
من در جنگم با هر كه به جنگ شما آيد.
مگر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در روز غدير دست على عليه السلام را بالا نگرفت و فرمود:
اللهم وال من والاه وعاد من عاداه;2
خدايا! دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كه او را دشمن بدارد.
مگر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نفرموده بود:
من أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصى عليّاً فقد عصاني;3
هر كه از على فرمان ببرد از من فرمان برده و هر كه از فرمان او سرباز زند از فرمان من سرباز زده است.
مگر آن حضرت نفرموده بود:
عادى اللّه من عادى عليّاً;4
خدا دشمن است با هر كه با على دشمن باشد.
مگر آن بزرگوار نفرموده بود:
إنّ الشقي كلّ الشقي من أبغض عليّاً في حياته (حياتي) وبعد وفاته (وفاتي);5
تمام شقاوت و بدبختى در كسى است كه على را دشمن بدارد; در دوران زندگى و بعد از وفات او (در دوران زندگى و بعد از وفات من).
مگر حب و بغض امير مؤمنان على عليه السلام علامت ايمان و نفاق نبود؟6 مگر نمى گفتند كه ما، منافقان را با بغض على مى شناختيم؟7
ابن تيميّه تمام اين حديث ها و موارد ديگر را كه در كتاب هاى معتبر اهل سنّت فراوان آمده است، فراموش كرده، حتى مبانى سقيفه و مكتب خلفا را نيز ناديده گرفته كه مى گفتند: هر گاه با كسى بيعت شد هر كس بعد از او حرفى بزند بايد كشته شود.8
او حتى تاريخ پرافتخار زندگانى امير مؤمنان على عليه السلام فراموش كرده كه چه كسانى ابتدا به شورش دست زدند و پيمان شكستند و چه كسانى مرتب لشكر مى فرستادند و شهرهاى مسلمانان را غارت مى كردند، زنان و كودكان را مى كشتند و به نواميس مسلمانان تجاوز مى كردند.
در تاريخ آمده است: معاويه مرتب به شهرهاى مرزى لشكر مى فرستاد و به قتل و غارت مى پرداختند. يكى از فرماندهان آن لشكرها، بُسر بن ارطاة بود كه آن قدر خونريزى و چپاولگرى نمود تا بر اثر دعاى امير مؤمنان على عليه السلام عقلش را از دست داد. او دو فرزند كوچك ابن عباس را در مقابل چشم مادرشان سر بريد.
آيا اميرالمؤمنين عليه السلام نبايد پاسخ اين شورش ها و ناآرامى ها را بدهد؟
آيا نبايد با پيمان شكنانى كه در بصره جمع شدند، والى حضرت را كشته و مردم را قتل عام كردند و بيت المال را به تاراج بردند جهاد كند؟
آيا نبايد با خوارجى كه از دين بيرون رفته و آن حضرت را كافر دانستند و لشكرى براى از بين بردن اسلام فراهم كردند، پيكار نمايد؟
آيا او بايد اين آشوب گران داخلى را رها كرده و به ادامه فتوحات(!!) چنگيزى بپردازد؟
آرى، ابن تيميّه به راحتى تمام احاديث و مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام را انكار كرده و مرتب مى گويد: «دروغ است»، «به اتفاق علما دروغ است» و «بى خردان آن ها را نقل مى كنند».
اما از آن طرف نسبت هاى ناروا و تهمت هاى دروغين را به طور قاطع و بدون كوچك ترين ترديدى به آن حضرت نسبت مى دهد و مى گويد:
كار به جايى رسيد كه على گفت: اگر بدانم كسى مرا بر ابوبكر و عمر برترى داده به او تازيانه مى زنم; همان طور كه دروغ گو را تازيانه مى زنند.9
اين مطلبى است كه ابن تيميّه در جاهاى متعددى از كتابش آورده، ولى حتى يك منبع و مصدر براى آن معرفى نكرده است.
آيا امير مؤمنان على عليه السلام مانند عمر است كه هميشه تازيانه اش در دست باشد و هر گاه ناخوش شد بر سر مردم بكوبد؟! آيا او كسى را به خاطر اين اعتقاد كتك زده است؟
مگر نبودند در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام بسيارى از صحابه كه در حضورش، آن حضرت را از ابوبكر و عمر برتر مى دانستند، آيا آن حضرت بر سرشان تازيانه كوفته است؟!
ابن حزم و هم چنين ابن عبدالبر ـ كه از بزرگان علماى اهل سنّت هستند ـ هر كدام جداگانه در كتاب هاى خود اسامى تعداد زيادى از صحابه را آورده اند كه آن ها به افضليت آن حضرت بر شيخين قائل بوده اند.10
جالب اين كه همين حديثى را كه ابن تيميّه به طور مسلّم و قاطعانه و بدون ترديد به اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت مى دهد، محقق منهاج السنّه دكتر محمّد رشاد سالم در چاپ جديد، تضعيف كرده و در پاورقى آن نوشته كه اين حديث ضعيف است(!!)
ابن تيميّه در جاى ديگر كتابش به اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا سلام اللّه عليهما دروغ بسته، مى گويد:
در حديث صحيح وارد شده كه على رضى اللّه عنه گفت: نيمه شب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر سر بالين من و فاطمه آمد و گفت: چرا برنمى خيزيد نماز بخوانيد.
من گفتم: اى رسول خدا! جان هاى ما در دست خداست، اگر بخواهد ما را بيدار كند، بيدار مى كند.
پس پيامبر پشت كرده و اين آيه را مى خواند: «ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى پردازد»11.12
آن چه گذشت اندكى از انديشه و افكار واهى ابن تيميّه درباره امير مؤمنان على عليه السلام بود و همين مقدار براى شناسايى ابن تيميّه، عقايد او و دشمنى او با خاندان پيامبر كافى است و هر كه اين كتاب را بخواند آن چه را ابن حجر عسقلانى درباره ابن تيميّه گفته تصديق خواهد نمود. در پايان دعاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله را زير لب زمزمه مى كنيم:
«اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله».
وصلّى اللّه على محمّد وآله الطاهرين.
1 . المعجم الاوسط: 3 / 179 و 5 / 182، المعجم الصغير: 2 / 3، المعجم الكبير: 3 / 40، البداية والنهايه: 8 / 223.
2 . مناقب الامام اميرالمؤمنين: 2 / 404 / 884 ، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 217 / 8707 ، تاريخ الاسلام (عهد الخلفاء): 632، المعجم الكبير: 4 / 173 / 4053، مجمع الزوائد: 9 / 103 و 104، مسند احمد: 6 / 583 / 23051 و 23052، جواهر المطالب: 1 / 83 ، المصنف ابن ابى شِيبه: 6 / 369 شماره 32046، ينابيع الموده: 37 باب 2994، تذكرة الخواص: 36 باب 2، البداية والنهايه: 5 / 187، كنز العمّال: 13 / 157 حديث 36486، الامامة والسياسه: 1 / 129.
3 . مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: 2 / 609 / 1108، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 306 و 307 حديث 8847 و 8848، مختصر تاريخ مدينة دمشق: 17 / 376 حديث 174، جواهر المطالب: 1 / 66، نزل الابرار: 56. حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 121 پس از نقل اين حديث به صحت آن حكم كرده است.
4 . جامع الاحاديث: 5 / 155 / 14026، كنوز الحقايق: 1 / 371 / 4598، أُسد الغابه: 2 / 164 / 1589.
5 . الفصول المهمه: 125، المناقب خوارزمى: 78 / 62، كنز العمّال: 13 / 145 / 36458، مجمع الزوائد: 9 / 132، ينابيع الموده: 147 / 11، زين الفتى: 2 / 197 / 428.
6 . صحيح مسلم: ح 240 و . . .
7 . جواهر العقدين: 250، الرياض النضره: 2 / 284، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 286 و 287 و… .
8 . صحيح مسلم: كتاب الاماره باب 15 ح 4820.
9 . منهاج السنّه: 7 / 511.
10 . الفصل فى المحلل والنحل: 4 / 181 و الإستيعاب فى معرفة الاصحاب: 3 / 1090.
11 . سوره كهف: آيه 54.
12 . منهاج السنّه: 3 / 85 .