8 . روايات ابن حجر در «الإصابه»
ابن حجر عسقلانى درگذشته سال 852 نيز به چند روايت در اين زمينه اشاره كرده است و مى گويد:
روايت يكم: امّ كلثوم دختر على بن ابى طالب، از نژاد هاشم، مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله بود. وى در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله به دنيا آمد.
ابو عمر گويد: او پيش از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه وآله پا به عرصه وجود نهاد.
ابن ابى عمر مَقْدِسى گويد: سُفيان از عمر از محمّد بن على (امام باقر عليه السلام) نقل كرده است كه حضرتش فرمود: عمر بن خطّاب از على عليه السلام دخترش امّ كلثوم را خواستگارى كرد. على عليه السلام كم سن و سالى دخترش را يادآور شد.
به عمر گفتند: على تو را رد كرده است.
عمر دوباره به نزد او آمد. على فرمود: او را نزد تو مى فرستم، اگر راضى شدى، او همسر توست.
سپس دخترش را به نزد عمر فرستاد. عمر ساق پاى او را برهنه كرد(!!).
امّ كلثوم گفت: دستت را بكش، اگر تو امير مؤمنان نبودى، چشمت را كور مى كردم.
روايت دوّم: ابن وهب از عبدالرحمان بن زيد بن اسلم از پدرش از جدّش نقل كرده است كه عمر، امّ كلثوم را با چهل هزار درهم مهريّه(!!) به ازدواج خود درآورد.
روايت سوّم: زبير گويد: امّ كلثوم براى عمر، دو فرزند به نام هاى زيد و رقيّه به دنيا آورد. امّ كلثوم و پسرش در يك روز مُردند.
زيد در جنگى كه بين بنى عَدى روى داد و او براى برقرارى صلح و آشتى ميان آن ها رفته بود، صدمه ديد. مردى در تاريكى شب او را نشناخت و زخمى كرد. زيد مدّتى زنده بود، مادرش نيز در بستر بيمارى بود و هر دو در يك روز مُردند.
روايت چهارم: ابو بُشر دُولابى در كتاب «الذرّية الطاهره» از طريق ابن اسحاق، اين گونه نقل مى كند:
حسن بن حسن بن على گويد: وقتى عمر همسر امّ كلثوم دختر على، از دنيا رفت و امّ كلثوم بيوه شد، برادرانش حسن و حسين نزد او آمدند و گفتند: تو اگر در مورد خودت تصميم بگيرى و بخواهى به ثروت فراوانى دست يابى(!!)، قطعاً خواهى رسيد.
سپس على وارد خانه شد و حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و گفت: دخترم! خداوند امر تو را در اختيار خودت قرار داده است، اگر دوست دارى آن را به دست من بسپار.
امّ كلثوم گفت: پدرجان! من هم زنى هستم، به سان زنان آرزوهايى دارم(!!)، دوست دارم من هم از دنيا بهره مند شوم(!!).
على گفت: اين، نظر خودت نيست، بلكه نظر اين دو نفر است(!!).
سپس برخاست و گفت: به خدا سوگند! يا اين كار را انجام مى دهى، يا ديگر با هيچ يك از اين دو، سخن نخواهم گفت(!!).
آن ها دور امّ كلثوم را گرفته و از او خواستند كه بپذيرد. او چنين كرد و با عون بن جعفر ازدواج كرد.
روايت پنجم: دارقُطْنى در كتاب «الإخوه» امّ كلثوم را نام برده و مى نويسد:
هنگامى كه عون مُرد، برادرش محمّد، امّ كلثوم را به همسرى گرفت(!!). پس از مدّتى او نيز از دنيا رفت و برادرش، عبداللّه او را به همسرى گرفت و امّ كلثوم در خانه عبداللّه درگذشت.
نظير اين روايت را ابن سعد نيز نقل كرده و در آخر آن گفته است:
امّ كلثوم مى گفت: من از اسماء دختر عُمَيْس، شرم دارم كه دو پسر او در نزد من مُردند و من بر سوّمى بيمناكم.
وى مى افزايد: امّ كلثوم در خانه عبداللّه از دنيا رفت و براى هيچ يك از آن ها، فرزندى به دنيا نياورد.
روايت ششم: ابن سعد از انس بن عياض از جعفر بن محمّد از پدرش روايت كرده است كه:
عمر، امّ كلثوم را از على خواستگارى كرد.
على گفت: من دخترانم را براى پسران جعفر نگه داشته ام.
عمر گفت: او را به ازدواج من درآور! به خدا سوگند! مردى روى زمين نيست كه كرامت او را بهتر از من رعايت كند.
على گفت: پذيرفتم.
عمر به نزد مهاجرين آمد و گفت: به من تهنيت بگوييد. آن ها تهنيت پرسيدند: با چه كسى ازدواج كرده اى؟
عمر گفت: با دختر على، به راستى كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله مى گفت:
«كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلاّ سببي ونسبي»;
«هر پيوند و خويشاوندى در روز قيامت گسستنى خواهد شد، مگر پيوند و خويشاوندى من».
من به پيامبر دختر داده بودم، ولى اين را هم دوست داشتم (كه از خانواده او دخترى بگيرم)(1).
(1) الإصابه: 8 / 464 و 465.