4. روايات بيهقى در «السنن الكبرى»
ابو بكر بيهقى، متوفّاى سال 458 در مورد اين ماجرا، چند روايت به قرار ذيل نقل كرده است:
روايت يكم: ابو عبداللّه، حافظ ـ يعنى حاكم، صاحب «المستدرك» ـ از حسن بن يعقوب و ابراهيم بن عصمت روايت كرده است كه:
سَرّى بن خُزَيمه از مُعَلّى بن اسد، از وُهَيب بن خالد روايت كرده است كه:
جعفر بن محمّد [امام صادق عليه السلام] از پدرش از على بن حسين نقل كرده است; همچنين از ابو العبّاس، محمّد بن يعقوب، از احمد بن عبدالجبّار، از يونس بن بُكِير، از ابن اسحاق از ابو جعفر [يعنى امام باقر عليه السلام] از پدرش از على بن حسين نقل كرده است كه:
هنگامى كه عمر بن خطّاب، امّ كلثوم دختر على بن ابى طالب را به همسرى گرفت، به جايگاه ويژه مهاجرين ـ كه در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله بين قبر و منبر بود ـ رفت، آن ها برايش بركت و خير خواستند.
عمر گفت: هان! به خدا سوگند! آن چه مرا به ازدواج با او واداشت، روايتى بود كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله شنيده بودم كه مى گفت:
«كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلاّ سببي ونسبي»;
«هر پيوند و خويشاوندى در روز رستاخيز گسستنى است، مگر آن پيوند و خويشاوندى كه از من باشد».
بيهقى بعد از نقل اين روايت مى گويد:
اين، متن حديث ابن اسحاق بود، ولى اين روايت، از نظر سندى مُرْسَل و حَسَن است; چرا كه از وجوه ديگرى نيز با سلسله سند و ارسال روايت شده است.
روايت دوّم: ابو حسين بن بِشران از دَعْلَج بن احمد، از موسى بن هارون از سُفيان از وكيع بن جَرّاح از روح بن عُباده از ابن جُريج از ابن ابى مليكه از حسن بن حسن و او از پدرش نقل كرده است كه:
عمر بن خطّاب، امّ كلثوم را از على بن ابى طالب، خواستگارى كرد.
على فرمود: او هنوز براى ازدواج كوچك است.
عمر گفت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله شنيده ام كه گفت:
«كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلاّ سببي ونسبي»;
«هر پيوند و خويشاوندى در روز رستاخيز گسستنى است، جز پيوند و خويشاوندى من».
من دوست دارم كه از جانب رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله پيوند و خويشاوندى داشته باشم.
على رو به حسن و حسين كرد و فرمود: امّ كلثوم را به ازدواج عمويتان درآوريد!
آن ها گفتند: امّ كلثوم چون ساير بانوان، مختار است و مى تواند هر شوهرى را كه مى خواهد انتخاب نمايد.
على با خشم از جا برخاست(!!)، ولى حسن دامن لباسش را گرفت و گفت: پدرجان! ما تحمّل دورى از تو را نداريم.
على فرمود: پس او را به ازدواج عمر درآوريد(1).
بيهقى اين روايت را بار ديگر در بخش: «رواياتى كه درباره شوهر دادن پدران، دختران باكره خودشان مى باشد» آورده است(2).
تركمانى، نويسنده كتاب «الجوهر النقى» گويد:
بيهقى در اين بخش از كتاب خود، ازدواج پيامبر با عايشه ـ كه شش ساله بود ـ ، ازدواج عمر با دختر على ـ كه خردسال بود ـ و شوهر دادن برخى از اصحاب دختران كوچك خود را، بيان كرده است . . . اين در حالى است كه عايشه و دختر على، هر دو كوچك بودند (و به سنّ بلوغ نرسيده بودند).
(1) السنن الكبرى: 7 / 101 و 102 شماره هاى 13393 و 13394.
(2) همان مصدر: 7 / 185 شماره 13660.