پاسخ
در پاسخ به اين پرسش مى گوييم: بى ترديد روايات و گفتارهايى كه در اين مورد، بيان شده اند، حاوى مطالبى است كه تصديق آن ها به هيچ صورتى جايز و روا نيست.
به عنوان نمونه، به اين روايتى كه نقل كرده اند، توجّه كنيد:
على، امّ كلثوم را با پارچه اى به نزد عمر فرستاد تا عمر او را ببيند! و دستور داد تا امّ كلثوم را آماده سازند و او را زينت كنند! . . . و موارد ديگر.
پرواضح است كه دليل بطلان اين ها روشن است.
نمونه ديگر، قضيّه وفات امّ كلثوم در زمان معاويه است . . . چرا كه عدم اعتبار آن به واسطه حضور وى در واقعه كربلا و جايگاه آشكار وى در حوادث آن، محقّق مى شود.
بنا بر اين، آن زنى كه همراه پسرش زيد، در يك روز مُردند . . . و فلانى، يا فرد ديگرى بر آن ها نماز گزارد . . . يكى از زن هاى عمر بوده است، خواه اين كه نامش امّ كلثوم بوده ـ كه نام تعدادى از همسران او، يا كنيه آن ها امّ كلثوم بود(1) ـ يا نامش امّ كلثوم نبوده است.
اين احتمال را ـ بر فرض صحّت روايات آن ها و سندشان ـ روايت هاى ابو داوود، نَسايى و ديگران تأكيد مى كنند . . .
بدين ترتيب، هيچ سند يا مدركى دالّ بر اين گفته آن ها وجود ندارد كه امّ كلثوم دختر امير مؤمنان على عليه السلام، براى عمر، زيد را به دنيا آورد . . . چرا كه مستندى جز همين روايت ها ـ كه بيان شد ـ وجود ندارد و وضعيّت آن ها معلوم گرديد . . .
همين طور، هيچ مستندى بر اين گفته نيز وجود ندارد كه او دخترى به دنيا آورد . . . علاوه بر اين كه خود محدّثانِ آن ها در اصل اين خبر و نام آن دختر، اختلاف نظر دارند.
تأكيد بر اين مطلب، سخنان دانشمندان اسلام است كه گفته اند: وقتى عمر مُرد، امّ كلثوم هنوز كوچك و نابالغ بود.
يكى از آن دانشمندان شيخ ابو محمّد نوبختى از پيشينيان اماميّه است.
وى در كتاب «الإمامه» خود مى نويسد: امّ كلثوم، صغير و نابالغ بود و عمر پيش از اين كه با او زفاف نمايد، مُرد(2).
همچنين شيخ ابو عبداللّه محمّد بن عبدالباقى زرقانى مالكى ـ درگذشته 1122 ـ(3) . . . در گفتارى كه پيرامون معناى قرابت پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه وآله دارد، به اين نكته اشاره كرده است و مى گويد:
منظور از قرابت و خويشاوندى، كسانى هستند كه به جدّ نزديك پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله، يعنى عبدالمطَّلِب منسوب مى باشند; چرا كه حضرتش فرمود:
«من صنع إلى أحد من ولد عبدالمطَّلِب يداً فلم يكافئه بها في الدنيا، فعلي مكافأته غداً إذا لقيني»;
«هر كس به يكى از فرزندان عبدالمطَّلِب خوبى كند و كارى براى او انجام دهد و او پاداش وى را در دنيا ندهد، پاداش او فرداى قيامت به هنگام ديدار من، بر عهده من است».
اين روايت را طبرانى در «المعجم الأوسط» از عثمان نقل كرده است.
بنا بر اين، كسانى كه به افراد پيش از عبدالمطَّلِب منسوب هستند; مانند فرزندان عبد مناف، يا كسانى كه همسان با آن ها هستند، مانند فرزندان هاشم، برادر عبدالمطَّلِب، يا كسانى كه به او منسوب هستند; ولى وى را نديده و با او همنشينى نداشتند، از قرابت و خويشاوندى او خارج مى شوند.
به نظر مى رسد كه منظور، مردان و زنانى نيستند كه با پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله همنشين بوده و او را ديده اند; بلكه منظور از قرابت و خويشاوندى، على و فرزندان او، حسن، حسين و مُحَسِّن ـ به ضمّ ميم، حاء مفتوحه و سين مكسوره مشدّده ـ و امّ كلثوم، همسر عمر بن خطّاب است.
البتّه عمر پيش از آن كه امّ كلثوم به سنّ بلوغ برسد، مُرد و عون بن جعفر او را به همسرى گرفت. او نيز مُرد، سپس به ازدواج برادر او، محمّد درآمد و محمّد نيز مُرد و عبداللّه ـ برادر آن دو ـ او را به همسرى گرفت و امّ كلثوم نزد او مُرد و از هيچ يك از آن سه نفر، فرزندى نياورد، جز محمّد كه از وى دخترى به دنيا آورد كه در كوچكى مُرد. بدين ترتيب، امّ كلثوم هيچ نسل و فرزندى ندارد; همان گونه كه نگارنده كتاب در مقصد دوّم بيان كرده بود(4).
از سوى ديگر و بر فرض ثبوت اصل ازدواج، گواه بر اين مطلب، پافشارى خود عمر بر اين امر است; چرا كه هدف او از اين خواستگارى، تنها اين بود كه داماد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله باشد و مى گفت: دوست دارم يكى از خاندان رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله، در نزد من باشد.
وى در سخنان خود بر اين نكته تأكيد مى كرد كه من به جز انتساب به رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله به دنبال چيز ديگرى نيستم.
(1) إفحام الأعداء والخصوم:
(2) بحار الأنوار: 42 / 91.
(3) شرح حال او در كتاب «سِلْكُ الدُرَر فى أعيان القرن الثانى عشر»: 4 / 32 آمده است.
(4) شرح مواهب اللدنيّه: 7 / 9 و 10 مبحث قرابة النبى صلّى اللّه عليه وآله.