حديث دوّم:
در روايت ديگرى آمده است: امام صادق عليه السلام فرمود:
«لمّا خطب إليه قال له أمير المؤمنين عليه السلام: إنّها صبيّة.
قال: فلقي العبّاس فقال له: مالي؟ أبي بأس؟
قال: وما ذاك؟
قال: خطبت إلى ابن أخيك فردّني، أما واللّه! لأعورنّ زمزم، ولا أدع لكم مكرمة إلاّ هدمتها، ولأُقيمنّ عليه شاهدَين بأنّه سرق، ولاقطعنّ يمينه.
فأتاه العبّاس وسأله أن يجعل الأمر إليه. فجعله إليه»(1);
«آن گاه كه عمر به خواستگارى آمد، امير مؤمنان على عليه السلام به او فرمود: او دختربچّه است.
پس از آن، عمر، عبّاس را ديد و به او گفت: چه شده؟ آيا من عيبى دارم؟
عبّاس گفت: چرا مى پرسى؟
عمر گفت: از پسر برادرت، دخترش را خواستگارى كردم، او مرا رد كرد. به خدا سوگند! چشمه زمزم را پُر خواهم كرد، همه كرامت هاى شما را نابود خواهم ساخت و دو شاهد عليه على اقامه مى كنم كه او دزدى كرده است و دستش را قطع خواهم كرد.
عبّاس به نزد امير مؤمنان على عليه السلام آمد و او را از سخنان عمر آگاه كرد و از او خواست تا اين موضوع را به او بسپارد، امام عليه السلام نيز پذيرفت».
(1) الكافى: 5 / 346 حديث 1 و 2.