نگاهى به حديث «سدّ الأبواب»
علماى بسيارى به نقل اين حديث پرداخته اند. تِرمذى با سلسله سند خود مى نويسد كه ابن عبّاس مى گويد:
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دستور بستن درها به جز در خانه على عليه السلام را داد.1
وى در سند ديگرى مى آورد كه ابوسعيد خُدرى نقل مى كند: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
يا علي! لا يحلّ لأحد أن يجنب في هذا المسجد غيري وغيرك;
اى على! جز من و تو بر احدى حلال نيست كه در اين مسجد جنب شود.
تِرمذى در ذيل اين حديث مى نويسد: على بن منذر مى گويد كه به ضرار بن صرد گفتم: معناى اين حديث چيست؟
گفت: منظور پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اين است كه براى كسى جز من و تو حلال نيست كه با حال جنابت به اين مسجد رفت و آمد كند.2
احمد بن حنبل نيز به نقل اين حديث پرداخته است. وى از عبداللّه بن رقيم كنانى چنين نقل مى كند: در زمان جنگ جمل به مدينه رفتيم. ما در اين شهر با سعد بن مالك ملاقات كرديم. سعد گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به بستن درهايى كه به مسجد باز مى شد امر فرمود و درِ خانه على را به حال خود واگذاشت.3
احمد بن حنبل اين حديث را در موارد متعدّدى و با سندهاى گوناگون، از چند تن از صحابه روايت كرده است.4
حاكم نيشابورى نيز به سند خود اين حديث را نقل كرده است. وى نقل مى كند كه زيد بن ارقم مى گويد: درِ خانه چند تن از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به مسجد باز مى شد. روزى رسول خدا فرمود:
سدّوا هذه الأبواب إلاّ باب علي;
اين درها ـ جز درِ خانه على ـ را ببنديد.
زيد مى گويد: مردم در اين مورد شروع به گفت و گو و اعتراض كردند. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله برخاست و خدا را ستود و بر او ثنا گفت و فرمود:
أمّا بعد، فإنّي امرت بسدّ هذه الأبواب غير باب علي، فقال فيه قائلكم. واللّه، ما سددت شيئاً ولا فتحته، ولكن اُمرت بشيء فاتّبعته;
من به بستن اين درها جز در خانه على امر نمودم، برخى از شما به اين مسئله اعتراض كرديد. به خدا سوگند! من ]به رأى خود [نه درى را بستم و نه درى را گشودم; بلكه به كارى امر شدم و از آن فرمان پيروى كردم.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى نويسد: سند اين حديث صحيح است.5
وى در سندى ديگر از ابو هريره اين گونه نقل مى كند: روزى عمر بن خطّاب اظهار داشت كه به على بن ابى طالب سه ويژگى عطا شد كه اگر يكى از آن ها به من عطا مى شد، براى من محبوب تر از همه نعمت هاى دنيوى بود.
گفته شد: اى امير مؤمنان(!) آن ها چيستند؟
گفت: ازدواج او با فاطمه دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله، سكونت او در مسجد همراه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ـ كه هر چه براى آن حضرت در آن مسجد حلال بود براى او نيز حلال بود ـ و سپردن پرچم در جنگ خيبر به وى.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: سند اين حديث گرچه بخارى و مسلم آن را نياورده اند صحيح است.6
از ناقلان ديگر اين حديث نَسائى است. وى به سند خود از حارث بن مالك اين گونه نقل مى كند كه حارث مى گويد: روزى به شهر مكّه وارد شدم و با سعد بن ابى وَقّاص ملاقات كردم. به او گفتم: درباره على فضيلتى شنيده اى؟
گفت: با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در مسجد بوديم. شبانگاه پيامبر نداد داد كه هر كس جز خانواده رسول خدا و خانواده على از آن خارج شوند.
سعد گفت: ما از مسجد خارج شديم، وقتى صبح شد، عموى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به حضورش آمد و عرض كرد: اصحاب و عموهايت را از مسجد بيرون كردى و اين جوان را باقى گذاشتى؟!
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
ما أنا اُمرت بإخراجكم ولا بإسكان هذا الغلام. إنّ اللّه هو أمر به;
من به بيرون كردن شما و سكونت اين جوان امر نكردم; اين خداوند بود كه به اين عمل امر فرمود.
نَسائى مى افزايد: فطر مى گويد كه عبداللّه بن شريك، از عبداللّه بن رقيم، از سعد نقل كرده كه عبّاس به حضور پيامبر صلى اللّه عليه وآله آمد و عرض كرد: درِ همه خانه هاى ما، جز درِ خانه على را بستى؟
پيامبر فرمود:
ما أنا فتحتها ولا أنا سددتها;7
من درى را نگشودم و درى را نبستم.
آن چه گذشت برخى از متن هاى حديث «سدّ الابواب» بود كه بزرگان و پيشوايان حديث اهل تسنّن، آن را با متن هاى مختلف نقل كرده اند. البته اگر مى خواستيم سندها و متن هاى گوناگون آن را كه از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل شده است به تفصيل بررسى كنيم، سخن به درازا مى كشيد; اگر چه در ضمن اين پژوهش، از برخى از اين سندها و متن ها آگاه خواهيم شد.
به طور كلّى مى توان گفت كه اين حديث از مرتبه روايت فراتر رفته و به حد درايت رسيده است. ما برخى از اين متن ها را به عنوان مقدّمه اى بر حديث خوخه (دريچه) ـ كه در دو كتاب صحيح بخارى و مسلم آمده است ـ و آرا و نظريه هاى شارحان و پيشوايان بزرگ علم حديث را بر اين روايت ذكر كرديم.
1 . صحيح تِرمذى: 5 / 410، كتاب مناقب، مناقب على بن ابى طالب عليهما السلام، حديث 3753.
2 . همان: 408 ـ 409، حديث 3748.
3 . مسند احمد: 1 / 285، مسند سعد بن ابىوقّاص، حديث 1514.
4 . ر.ك: مسند احمد: 1 / 545، مسند عبداللّه بن عباس، حديث 3052 و 1042، مسند عبداللّه بن عمر، حديث 4782 و 5 / 496، حديث زيد بن ارقم، حديث 18801.
5 . المستدرك: 3 / 135، كتاب معرفة الصحابه، ذكر مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام، حديث 4631.
6 . همان: 3 / 135، حديث 4632.
7 . خصائص علىّ بن ابى طالب عليهما السلام: 7 ـ 71، حديث 40.