عبدالرحمان بن الحسن اسدى
يكى ديگر از رجال اين سند عبدالرحمان بن حسن اسدى است كه خطيب بغدادى درباره وى مى نويسد:
عبدالرحمان بن حسن بن احمد… اسدى قاضى از اهالى همدان بود. وى از ابراهيم بن حسين بن ديزيل همدانى روايت نقل كرده است،… .
وى وارد بغداد شد و در آن جا حديث نقل مى كرد. او از اساتيد بزرگ قديم، روايت نقل كرده است. دارقطنى از وى روايت نقل كرده است. ابوالحسن بن رزقويه در تفسير ورقاء و ديگران از او براى ما روايت نقل كرده اند. هم چنين ابوحسن بن حمامى مقرى و ابوعلى بن شاذان و احمد بن على البادا از او براى ما روايت نقل كرده اند… .1
ذهبى وى را در شمار بزرگان نامدار آورده و در كتاب سير اعلام النبلاء وى را معرفى كرده است.2 وى در سال 352 هجرى درگذشت.
البته برخى از معاصرانش، درباره او خدشه وارد كرده اند. چرا كه او از ابراهيم بن حسين بن ديزيل روايت نقل كرده است. آنان مى گويند: وى، ابراهيم بن حسين بن ديزيل را درك نكرده و نديده است.
به همين دليل ذهبى در ميزان الاعتدال و ابن حجر در لسان الميزان به بررسى اين راوى پرداخته اند.3
ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان مى نويسد: ابوحفص بن عمر و قاسم بن ابى صالح نقل روايت وى از ابراهيم را منكر شده و گفته اند: به ما اين گونه خبر رسيده كه ابراهيم كتاب التفسير را پيش از سال دويست و هفتاد هجرى اِقراء4 كرده است. اما اين ـ يعنى عبدالرحمان بن حسن اسدى ـ ادّعا مى كند كه تولّدش در سال دويست و هفتاد بوده است. هم چنين طبق اخبار رسيده، به ندرت پيش مى آمد كه ابراهيم مطلبى را دوبار اِقراء كند.5
به نظر ما اين فرد، يك محدّث ارجمند بوده كه دارقطنى و ديگر بزرگان نقّاد و دقيق اهل سنّت از او روايت نقل كرده اند. از سوى ديگر، سخنان اين افراد درباره اين راوى، از دو جهت موجب خدشه دار شدن وثاقت او نمى شود.
نخست آن كه خرده گرفتن افراد معاصر درباره يك ديگر مسموع نيست; هم چنان كه ذهبى و ابن حجر نيز به اين موضوع در كتاب هاى شان تصريح كرده اند.6
دوم آن كه مبناى اين سخن اين است كه طبق اخبار رسيده، عبدالرحمان در سال 270 به دنيا آمده و ابن ديزيل تفسير خود را پيش از اين سال ـ چنان كه به اين قائل رسيده ـ اقراء كرده است و ابن ديزيل نيز كمتر مطلبى را دو بار اقراء مى كرده است.
اما اگر ولادت وى در سال 270 بوده و وفات ابن ديزيل نيز ـ چنان كه در مطالب قبلى بيان شد ـ سال 281 باشد، اشكالى ندارد كه بگوييم: او خود از ابن ديزيل آن چه را روايت كرده شنيده، يا اين كه برخى را شنيده و برخى ديگر را پدرش برايش گفته است.
از آن جا كه دليل ديگرى بر خدشه دار بودن اين راوى وجود ندارد، مى توانيم به روايت او اعتماد كنيم; چرا كه بزرگان از او روايت نقل كرده اند.
با توجه به اين مطلب جايى براى سخن برخى از معاصران وى باقى نمى ماند، به ويژه اين كه استناد اين معاصران به سخنانى است كه منبع اين سخنان مشخص نيست; زيرا آنان با عبارت طبق خبرهاى رسيده و مانند آن، به چينش مقدمات استدلال خود درباره اين راوى پرداخته اند.
1 . تاريخ بغداد: 10 / 292.
2 . سير اعلام النبلاء: 16 / 15.
3 . ميزان الاعتدال: 2 / 566.
4 . اِقراء: يعنى وى مطالب تفسير خود را براى ديگران مى خوانده و آنان نيز مطالب را فرامى گرفته اند.
5 . لسان الميزان: 3 / 411.
6 . براى مثال ذهبى در ميزان الاعتدال: 1 / 111 مى نويسد:
به خرده گيرى معاصران درباره يك ديگر توجهى نمى شود. به ويژه اگر معلوم شود اين سخنان از روى دشمنى، اختلاف عقيده و يا حسادت بوده است. زيرا فقط افراد معصوم از اين آفت ها در امان هستند. من دوره اى را سراغ ندارم كه مردمان آن دوران از اين آفت ها در امان باشند، مگر پيامبران و صدّيقان، اگر بخواهى، نمونه هاى فراوانى را برايت نقل مى كنم.
هم چنين ابن حجر در لسان الميزان (5 / 234) مى نويسد:
به حمد و سپاس خدا، ما به بسيارى از خرده گيرى هاى معاصران درباره يك ديگر اعتنا نمى كنيم.