نمونه هایی از استدلال های شیعه
براى مثال، استدلال به حديث غدير خم براى اثبات امامت امير مؤمنان على عليه السلام چنين صورت مى پذيرد:
شيعه مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است:
ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟
آيا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟!
گفتند: بله.
فرمود:
فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهمّ والِ من والاه، وعاد من عاداه…;
هر كس من مولاى او هستم پس على مولاى اوست، خدايا! دوست داران او را دوست و دشمنانش را دشمن بدار… .
ممكن است برخى از اهل سنّت بگويند: اين دروغ است1 و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله چنين سخنانى را نگفته است!
شيعه در پاسخ مى گويد: چندين تن از علماى بزرگ اهل سنّت، حديث فوق را نقل كرده اند.2
ممكن است طرف مقابل بگويد: على در آن روز كجا بود؟ او در آن روز در يمن بود… .3
شيعه ناگزير است در پاسخ بگويد: بازگشت او از يمن را فلانى و فلانى… از علماى اهل سنّت، نقل كرده اند.4
ممكن است طرف مقابل چنين بگويد: صدر حديث: «ألست أولى…» پايه و اساس ندارد.5
شيعه در پاسخ مى گويد: جمله «ألست أولى…» را فلانى و فلانى… از علماى اهل سنّت نقل كرده اند.6
ممكن است طرف مقابل، «مولى» را به معناى «أولى» (سزاوارتر) نگيرد.7
شيعه در پاسخ او، ليستى از زبان شناسان بزرگ اهل سنّت را ارائه مى كند كه كلمه «مولى» را به معناى «أولى» دانسته اند.8
1 . همانند ابن تيميّه در منهاج السنّة: 7 / 313 ـ 314.
2 . براى مثال نگاه كنيد به: سنن ابن ماجه: 1 / 43، حديث 116، سنن ترمذى: 5 / 591، حديث 3713، السنن الكبرى، نسائى: 5 / 107، حديث 8397، مسند أحمد: 1 / 84 و چندين جاى ديگر، مصنّف ابن ابى شيبه: 7 / 494، حديث 2 و چندين جاى ديگر، التاريخ الكبير: بخارى: 1 / 375، حديث 1191، السنّة، ابن ابوعاصم: 590 ـ 513، حديث 1354 ـ 1376 از طرق گوناگون، زوائد عبداللّه بن أحمد بن حنبل: 413 ـ 419، حديث 197 ـ 201، الذرّية الطاهرة: 168، حديث 228، مسند بزّار: 2 / 133، حديث 492 و چندين جاى ديگر، مسند ابى يعلى: 1 / 428، حديث 567، صحيح ابن حبّان: 9 / 42، حديث 6892، المعجم الكبير: 3 / 180، حديث 3052 و چندين جاى ديگر، المعجم الأوسط: 2 / 10، حديث 1115 و چندين جاى ديگر.
3 . همانند ايجى در المواقف: 405.
4 . براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: صحيح مسلم: 4 / 40، سنن ابى داوود: 2 / 191، حديث 1905، السنن الكبرى، نسائى: 5 / 144، سنن ابن ماجه: 2 / 1024، حديث 3074، مسند أحمد: 3 / 320، سنن دارمى: 2 / 34، حديث 1851.
5 . همانند تفتازانى در شرح المقاصد: 5 / 274.
6 . براى آگاهى بيشتر از راويان صدر حديث مذكور ر.ك: سنن ابن ماجة: 1 / 43، حديث 116، مسند أحمد: 1 / 118 و جاهاى ديگر، مصنّف ابن ابى شيبه: 7 / 503، حديث 55 و يك جاى ديگر، السنّه، ابن ابى عاصم: 591، حديث 1361 و يك جاى ديگر، مسند بزّار: 2 / 133، حديث 492 و يك جاى ديگر، مسند ابى يعلى: 1 / 429، حديث 567، و چندين موضع از معاجم سه گانه طبرانى.
7 . همانند باقلانى در تمهيد الأوائل: 451، آمدى در غاية المرام فى علم الكلام: 378 و دهلوى در تحفة إثنا عشريه: 208.
8 . اين معنا از كلبى، زجّاج، فرّاء و ابوعبيده در تفسير فخر رازى: 29 / 228 آمده است، هم چنين براى آگاهى بيشتر ر.ك: صحيح بخارى: 6 / 259، تنوير المقباس من تفسير ابن عبّاس: 577.