قرآن كريم و استدلال هاى پيامبران پيشين
افزون بر اين، موارد بسيارى از مجادلات و استدلال هاى پيامبران پيشين، در قرآن ذكر شده است. براى مثال، خداى متعال درباره سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد:
(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَيُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَأُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَاللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ);1
آيا نديدى كسى كه خدا حكومتى به او داده بود با ابراهيم درباره پروردگارش جدل و گفت و گو كرد; آن گاه كه ابراهيم گفت: خداى من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند;
گفت: من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم.
ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از طرف مشرق مى آورد، تو آن را از مغرب بياور!
پس آن كافر، بهت زده از پاسخ واماند و خداوند ستمكاران را راهنمايى نمى كند.
خداوند در جاى ديگرى مى فرمايد:
(وَحاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونّي فِي اللّهِ وَقَدْ هَدانِ وَلا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ رَبّي شَيْئًا وَسِعَ رَبّي كُلَّ شَيْء عِلْمًا أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ);2
و قوم او (ابراهيم) با وى به گفت و گو و ستيز پرداختند. گفت: آيا با من درباره خدا گفت و گو مى كنيد؟ و حال آن كه به واقع خدا مرا هدايت كرده و از آن چه شما شريك او مى خوانيد هيچ بيمى ندارم مگر آن كه پروردگارم چيزى بخواهد، آگاهى پروردگار من همه چيز را دربرمى گيرد; آيا شما متذكر اين حقيقت نمى شويد؟
در سوره انبيا مى فرمايد:
(قالُوا ءَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ * قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ * قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلا يَضُرُّكُمْ * أُفّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ);3
گفتند: اى ابراهيم! آيا تو اين كار را با خدايان ما چنين كرده اى؟
گفت: بلكه اين كار را بزرگ آن ها (بت ها) كرده است. از آن ها بپرسيد اگر سخن مى گويند.
آن ها با خود فكر كردند و با خود گفتند: به راستى كه شما ستمكاريد.
سپس همه سر به زير شدند و گفتند: تو مى دانى كه اين ها سخن نمى گويند.
(ابراهيم) گفت: آيا جز خداى يكتا چيزى را مى پرستيد كه نه سودى براى شما دارد و نه زيانى به شما مى رساند؟ اف بر شما و بر آن چه جز خداى يكتا مى پرستيد. آيا نمى انديشيد؟
هم چنين در مورد حضرت نوح عليه السلام در قرآن كريم اين گونه مى خوانيم:
(قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبّي وَآتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَأَنْتُمْ لَها كارِهُونَ… قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا…);4
گفت: اى قوم من! اگر من (نوح) دليل روشنى از پروردگار داشته باشم و از نزد خود حجتى به من داده باشد و بر شما پوشيده مانده، آيا ما مى توانيم شما را به پذيرش آن مجبور سازيم با اين كه شما كراهت داريد؟… .
گفتند: اى نوح! تو با ما گفت و گو و جدل بسيار كردى… .
البته درباره ديگر پيامبران نيز، آيات مشابهى در قرآن كريم يافت مى شود.
1 . سوره بقره: آيه 258.
2 . سوره انعام: آيه 80 .
3 . سوره انبيا: آيه هاى 62 ـ 67.
4 . سوره هود: آيه هاى 28 ـ 32.