استدلال به حدیث «مدینة العلم»
شيعه، در استدلال ديگر به اين سخن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله استدلال مى كند كه آن حضرت فرمود:
أنا مدينة العلم وعلي بابها، فمن أراد المدينة فليأتها من بابها;
من شهر علم هستم و على دروازه آن است; پس هر كس بخواهد وارد اين شهر شود بايد از دروازه آن وارد شود.
برخى اهل سنّت به اين استدلال اعتراض مى كنند و مى گويند: اين حديث را به پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله دروغ بسته اند.1
شيعه در پاسخ او مى گويد: فلانى و فلانى و… از برخى علماى اهل سنّت آن را نقل كرده2 و فلانى و فلانى و… آن را صحيح دانسته اند.3
ممكن است طرف مقابل بگويد: ابوبكر و… نيز دروازه هاى شهر علم هستند!4
اما شيعى در پاسخ او در پرتو كتاب هاى اهل سنّت جهل و نادانى ابوبكر، عمر و عثمان را ثابت مى كند كه آن ها از ساده ترين مسائل دينى نيز بى اطلاع بوده اند تا جايى كه اصحابِ نادانى چون مغيرة بن شعبه و ديگران، آن ها را با مسائل مذكور آشنا كرده اند.5
ممكن است در اين موقع برخى از اهل سنّت ناچار باشند كه بگويند: «على» در حديث مذكور، عَلَم (يا اسم خاص) نيست; بلكه، صفت دروازه و به معناى «مرتفع» مى باشد.6
در پاسخ او بايد گفت: چندين تن از علماى اهل تسنّن، ديدگاه فوق را تقبيح نموده و تعدادى نيز به تمسخر آن پرداخته اند… .7
1 . همانند ابن جوزى در الموضوعات: 1 / 354 و ابن تيميّه در الفتاوى الكبرى: 3 / 27.
2 . ناقلان اين حديث عبارتند از: يحيى بن معين در معرفة الرّجال: 1 / 79، حديث 231 و ج 242، شماره 831 و 832 ، احمد بن حنبل در فضائل الصّحابه: 2 / 789، حديث 1081 با اين متن: «أنا دار الحكمة وعلي بابُها; من خانه حكمتم و على درِ آن است»، ترمذى در سنن: 5 / 596، حديث 3723 و نيز در الفضائل، طبرانى در المعجم الكبير: 11 / 55، حديث 11061، حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 137 ـ 138، حديث هاى 4637 ـ 4639، ابونعيم اصفهانى در حلية الأولياء: 1 / 64، ابن عبدالبرّ در الاستيعاب: 3 / 1102، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد: 4 / 348 و 7 / 173 و 11 / 48 و 49، ابن مغازلى در مناقب الإمام على عليه السّلام: حديث هاى 115 ـ 120 ـ 129، ديلمى در فردوس الأخبار: 1 / 42، حديث 109، بغوى در مصابيح السنّه: 4 / 174، حديث 4772، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق: 42 / 378 ـ 382.
3 . از جمله كسانى كه اين حديث را صحيح دانسته اند مى توان به اين علما اشاره نمود: يحيى بن معين در نقل كنز العمّال: 13 / 148، حديث 36464، ابن جرير طبرى در تهذيب الآثار به نقل از فتح الملك العلى: 33، حاكم نيشابورى و خطيب بغدادى كه در پاورقى قبل اشاره شد، حافظ ابومحمّد حسن بن احمد سمرقندى در بحر الأسانيد فى صحاح المسانيد به نقل از فتح الملك العلى: 5، جلال الدين سيوطى در جمع الجوامع به نقل از فتح الملك العلى: 33، متّقى هندى در كنز العمّال: 13 / 149، احمد بن محمّد بن صدّيق غمارى در فتح الملك العلى.
4 . ديدگاه فوق برگرفته از حديث «أصحابى كالنجوم…; اصحاب من مثل ستارگانند» و نيز اين روايت ديلمى است كه در فردوس الأخبار: 1 / 42، حديث 108 آمده: «أنا مدينة العلم وأبوبكر أساسها، عمر حيطانها و عثمان سقفها…; من شهر علم هستم، ابوبكر پى آن، عمر ديوارهاى آن و عثمان سقف آن را تشكيل مى دهند…».
5 . از جمله اين مسائل مى توان به مسأله كلاله، واژه أبّ، چگونگى تيمّم و مسأله ارث و مهريه زنان اشاره نمود. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: دايرة المعارف الغدير اثر علاّمه امينى قدّس سرّه جلدهاى 6 ـ 8 .
6 . خوارج و برخى ديگر، اين ادّعا را مطرح كرده اند، ر.ك: زين الفتى فى شرح سورة هل أتى: 1 / 163، حديث 62.
7 . همانند ابن حجر مكّى در المنح المكيّة ـ شرح القصيدة الهمزيّة، و مناوى در فيض الغدير شرح الجامع الصّغير: 3 / 60، حديث 2704 و كتاب هاى ديگر.