در اين اخير از برخى شنيده میشود كه میگويند: زيارت جامعه درباره ائمّه عليهم السلام غلو دارد!
برخى ديگر اين روزها شيعه را به دو گروه تقسيم كردهاند: غالى و غير غالى؛ گويى تشيّع نيز به دو گونه تقسيم میگردد (!!) البتّه آنانى كه به زيارت جامعه و بعضى مطالب آن معتقد نباشند، حتى در صورت انكار باز هم شيعه محسوب میشوند و از تشيع خارج نيستند، هر چند مقصّر شمرده شوند. روى اين جهت يكى از مقدّمات بحث ما تحقيق در مورد غلو است.
غلو چيست؟
بدون ترديد ائمّه عليهم السلام غاليان را طرد و تكفير میكردند و شيعيان را همواره از غاليان و تماس با آنها بر حذر میداشتند.
غلو چيست و چه كسانى غالى هستند؟ يكى از بخشهاى بحث امامت در كتابهاى حديثى و كلامى، «نفي الغلو في النبي والائمّة عليهم السلام» است.
غلو از ديدگاه روايات
روايات بسيار جالبى در كتاب بحار الانوار در مورد غلو از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله و معصومان عليهم السلام وارد شده است.
در روايتى از پيامبر خدا میخوانيم كه حضرتش میفرمايد:
لا ترفعوني فوق حقّي، فإنّ اللَّه تبارك تعالى اتّخذني عبداً قبل أن يتّخذني نبيّاً؛1
مرا بيش از آن چه هستم بالاتر نبريد؛ چرا كه خداى تعالى پيش از آن كه مرا به پيامبرى برگزيند، به بندگى برگزيده است.
اين روايت نشان میدهد كه برخى از مردم در زمان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به الوهيّت آن حضرت معتقد شدند و نيز از اين روايت معناى غلوّ معلوم میشود.
در روايت ديگرى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده كه آن حضرت میفرمود:
اللهمّ إنّي بريء من الغلاة كبراءة عيسى بن مريم من النصارى. اللهمّ اخذلهم أبداً ولا تنصر منهم أحداً؛2
خدايا! من از غاليان، به سان دورى عيسى بن مريم از نصارا دور هستم. خدايا! همواره آنان را خوار گردان و كسى از آنان را يارى نكن.
در روايت ديگرى، حضرت ولى عصر عليه السلام میفرمايد:
تعالى اللَّه عز وجل عمّا يصفون سبحانه وبحمده، ليس نحن شركائه في علمه ولا في قدرته؛3
خداوند متعال از آن چه توصيف میكنند فراتر است. پاک و منزّه است و مورد ستايش است. ما نه در علم و دانش او شريک هستيم و نه در قدرت و توانمندى او.
همچنين امير مؤمنان على عليه السلام میفرمايد:
إيّاكم والغلوّ فينا، قولوا: إنّا عبيد مربوبون، وقولوا في فضلنا ما شئتم؛4
هرگز در مورد ما غلو ننماييد. بگوييد: ما بندگان تربيت يافته خدا هستيم و در مورد برترى ما آن چه خواستيد بگوييد.
بديهى است كه اين روايات به ما ميزان میدهند، كه در اين باره به كلام علّامه مجلسى رحمه اللَّه خواهيم پرداخت.
در روايتى حضرت امام رضا عليه السلام میفرمايد:
فمن ادّعى للأنبياء ربوبيّة أو ادّعى للأئمّة ربوبيّة أو نبوّة أو لغير الأئمّة إمامة فنحن منه برآء في الدنيا والآخرة؛5
هر كس براى پيامبران مقام ربوبيّت يا براى يكى از ائمّه مقام ربوبى يا پيامبرى، يا براى غير امامان مقام امامت و پيشوايى ادّعا كند، ما از او در دنيا و جهان آخرت بيزار هستيم.
امير مؤمنان على عليه السلام میفرمايد:
وإيّاكم الغلوّ كالغلوّ من النصارى، فإنّي بريء من الغالين؛6
مبادا به سان نصارا غلو كنيد. به راستى كه من از غلو كنندگان بيزارم.
در روايت ديگرى راوى از امام رضا عليه السلام میپرسد:
يابن رسول اللَّه! فإنّ معي من ينتحل موالاتكم ويزعم أنّ هذه كلّها صفات علي عليه السلام وأنّه هو اللَّه ربّ العالمين.
فلمّا سمعها الرضا عليه السلام ارتعدت فرائصه وَتَصَبَّبَ عرقاً وقال: سبحان اللَّه عمّا يقول الظالمون الكافرون علوّاً كبيراً. أو ليس كان علي عليه السلام آكلًا في الآكلين فشارباً في الشاربين؟!7
اى فرزند رسول خدا! من با كسى آشنا هستم كه موالات شما را به خود میبندد و پندارش اين است كه همه اينها، صفات على عليه السلام است و او همان خدا و پروردگار جهانيان است.
هنگامى كه امام رضا عليه السلام اين سخن را شنيد، اعضاى بدنش لرزيد و عرق بدن مباركش را فرا گرفت و فرمود: پاك و منزّه است خداوند متعال و بلندمرتبه از گفتار ستمگران و كفرورزان. مگر نه اين است كه على عليه السلام با غذاخورندگان غذا میخورد و با آشامندگان میآشاميد؟!
آرى، او انسانى همچون بقيّه مردم بود. گفتنى است كه در اين زمينه روايات جالب ديگرى نيز وجود دارد.
نه غلوّ و نه تقصير
براى شناخت ائمّه عليهم السلام بايد مقامات و منازل آن بزرگواران را از خودشان
بياموزيم؛ نه غلو و نه تقصير؛ چرا كه هم تقصير حرام است و هم غلو. امام باقر عليه السلام به ابوحمزه ثمالى میفرمايد:
يا أبا حمزة! لا تضعوا عليّاً دون ما رفعه اللَّه ولا ترفعوا عليّاً فوق ما جعل اللَّه؛8
اى اباحمزه! على عليه السلام را پايينتر از جايگاهى كه خداوند قرار داده قرار ندهيد و فراتر از مقام والايى كه خداوند قرار داده قرار ندهيد.
به عبارت ديگر، بيش از آن چه هست نگوييد و از آن چه هست پايين نياوريد.
آن حضرت در روايت ديگرى مىفرمايد:
فإنّ الغلاة شرّ خلق اللَّه؛ يصغّرون عظمة اللَّه ويدّعون الربوبيّة لعباد اللَّه. واللَّه، إنّ الغلاة شرٌّ من اليهود والنصارى والمجوس والّذين أشركوا؛9
به راستى غاليان بدترين آفريدگانند. آنان عظمت و شكوه خدا را كوچک میشمارند و ربوبيّت را براى بندگان خدا ادّعا میكنند. به خدا سوگند! غاليان از يهوديان، مسيحيان، مجوسيان و شركورزان بدترند.
روايت بسيار جالبى وجود دارد كه آن حضرت میفرمايد:
كان علي عليه السلام واللَّه عبداً للَّه صالحاً أخو رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله؛10 به خدا سوگند! على بنده صالح خدا و برادر رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله بود.
آن گاه در ادامه عبارت خيلى مهمّى میفرمايد:
ما نال الكرامة من اللَّه إلّابطاعته للَّه ولرسوله؛11
او به اين مقام در نزد خداوند نايل نشد، مگر با اطاعت از خدا و رسول او.
به راستى چه كرامتى است كه امير مؤمنان على عليه السلام از طريق عبوديّت و عبادت به اين مقام رسيدهاند؟
با توجّه به اين روايات، ائمّه عليهم السلام در برابر غاليان و غلو چنين برخوردى مینمودند. از طرفى با عنايت به اين روايات، معناى غلو نيز معلوم میشود كه همان اعتقاد به نبوّت و الوهيّت امام و اعتقاد به الوهيّت پيامبر است؛ يعنى انسان به شأن نبى و امام بيش از آن چه هست معتقد شود، يا او را شريک خداوند بداند؛ از اين رو بايد معتقد بود كه ائمّه و پيامبر هرگز إله، ربّ و شريكان خداوند متعال نبودهاند. آنان در خدا حلول نكردهاند و با او اتّحاد ندارند.
اين است معناى غلو چنان كه از روايات فهميده میشود و اعتقاد به يكى از اين امور مصداق غلو درباره نبى و امام به شمار میآيد؛ ولى خود روايات كه میفرمايند:
اينها را نگوييد، میفرمايند: آن چه میتوانيد در فضل و برترى ما بگوييد. ما را بنده آفريده شده و تربيت يافته خداوند بدانيد. امّا- چنان كه خواهد آمد- مىفرمايند: به شأن و مقام ما نزد خدا نمىتوانيد پى ببريد.
آرى، با حفظ عبوديّت، هر چه مىتوانيد در فضل و برترى ائمه اطهار عليهم السلام بگوييد كه هيچ فردى به كرامت خدايى نايل نشد، مگر به سبب اطاعت و عبوديّت و تعبّد.
در همين زيارت جامعه نيز بدان اشاره شده كه «وعباده المكرمين الّذين لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون» كه اين معنا- چنان كه در جاى خود خواهد آمد- از قرآن مجيد اخذ شده است، آن جا كه مىفرمايد:
«عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ* لا يَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛12
آنان بندگان شايسته او هستند كه هرگز در سخن بر او پيشى نمىگيرند و پيوسته به فرمان او عمل مىكنند.
كوتاه سخن اين كه با حفظ عبوديّت و مخلوقيّت هر چه مىتوانيد در مورد آنان بگوييد. و اين چيز اندكى نيست.
به راستى كرامت از پيشگاه خدا چيست؟ اين چه مقامى است كه آن حضرات به جايى رسيدند كه «لا يفعلون إلّاما يؤمرون».
در روايت صحيح- بلكه از طرق عامه هم متواتر- آمده كه پيامبر گرامى صلى اللَّه عليه وآله درباره حضرت امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
إنّه لا يفعل إلّاما يؤمر به؛13
به راستى على جز آن كه به او دستور داده مىشود، انجام نمىدهد.
ما غلو نمىكنيم و از غلو نهى شدهايم تا بگوييم: امام، پيامبر است؛ چه رسد كه بگوييم: امام خدا و ربّ است؛ بلكه آنان عبد و بنده خدا هستند؛ اما بندههايى كه به چنين مقامى رسيدهاند. اگر گوييم: كسى بر اثر بندگى خداوند مورد تفضّل خدا قرار گرفته، آيا اين غلو است؟
غلو از ديدگاه علّامه مجلسى
علّامه مجلسى رحمه اللَّه پس از نقل رواياتى چند در مورد غلو، به گفتارى از دانشمندان در معناى غلو مىپردازد و مىنويسد: شيخ صدوق رحمه اللَّه مىگويد:
اعتقادنا في الغلاة والمفوّضة أنّهم كفّار باللَّه تعالى وأنّهم أشرّ من اليهود والنصارى والمجوس … واعتقادنا في النبي والأئمّة عليهم السلام أنّ بعضهم قتلوا بالسيف وبعضهم بالسمّ وأنّ ذلك جرى عليهم في الحقيقة وأنّهم ما شبّه أمرهم؛14
اعتقاد ما درباره غاليان و تفويض كنندگان اين است كه آنان به خداى سبحان كفر
ورزيدهاند و همانان از يهوديان، مسيحيان و مجوسيان بدتر هستند ….
و اعتقاد ما درباره پيامبر و ائمّه عليهم السلام اين است كه برخى از آنان با شمشير كشته شدهاند، برخى ديگر مسموم شدهاند و در حقيقت درباره آنان چنين جارى شده است و امر آنان مشتبه نشده است.
از اين عبارت معلوم مىشود كه چنين سخنانى در آن زمانها نيز بوده است. در قصّه حضرت عيسى عليه السلام نيز همين مطلب آمده است كه قرآن مىفرمايد:
«وَلَكِن شبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شكٍ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَا* بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً»؛15
بلكه امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، درباره آن در شك بوده و هيچ گونه علمى به آن ندارند و تنها از پندارهاى بىاساس پيروى مىكنند. به يقين او را نكشتند؛ بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند تواناى حكيم است.
حضرت عيسى و ائمّه عليهم السلام حقيقتاً مقتول شدهاند. آنان انسان بودند، مثل ديگر افراد بشر؛ يعنى موت و حيات بر اينان عارض مىشود، مثل ديگر افراد بشر و غلو در اين زمينه ممنوع است.
آن گاه علّامه مجلسى رحمه اللَّه گفتار مفصّلى از شيخ مفيد رحمه اللَّه نقل مىكند، سپس مىگويد:
إعلم أنّ الغلوّ في النبي والأئمّة عليهم السلام إنّما يكون بالقول بألوهيتهم أو بكونهم شركاء للَّه تعالى في المعبوديّة أو في الخلق والرزق، أو أنّ اللَّه تعالى حلّ فيهم أو اتّحد بهم … أنّهم
كانوا أنبياء … أو القول بأنّ معرفتهم تغني عن جميع الطاعات ولا تكليف معها بترك المعاصي. والقول بكلّ منها إلحاد وكفر وخروج عن الدين، كما دلّت عليه الأدلّة العقليّة والآيات والأخبار السالفة وغيرها؛16
بدان كه غلو درباره پيامبر و ائمّه عليهم السلام منحصر است در اين كه كسى قائل به الوهيّت آنان يا شريك بودن آنان با خداوند متعال در معبود بودن، آفرينش، رزق و روزى بشود، يا بگويد خداوند در آن بزرگواران حلول كرده است، يا خداوند متعال با آنان متحد شده … يا بگويد ائمّه، پيامبر هستند، و يا بگويد شناخت آنان انسان را از همه اطاعات بىنياز مىسازد و با وجود اين تكليفى به ترك گناهان نيست. همه اين مطالب الحاد، كفرورزى و خروج از دين است؛ آن سان كه دليلهاى عقلى و آيات قرآنى و روايات گذشته و … بيانگر اين معناست.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه پس از تعريف غلو مىنويسد:
ولكن أفرط بعض المتكلّمين والمحدّثين، لقصورهم عن معرفة الأئمّة عليهم السلام وعجزهم عن إدراك غرائب أحوالهم وعجائب شئونهم، فقدحوا في كثير من الرواة الثقات لنقلهم بعض غرائب المعجزات، حتّى قال بعضهم: من الغلوّ نفي السهو عنهم، أو القول بأنّهم يعلمون ما كان وما يكون وغير ذلك؛17
برخى از علماى كلام و حديث در غلو راه زياده روى و افراط پيمودهاند و بىجهت سخن گفتهاند؛ چرا كه آنان از شناخت ائمّه عليهم السلام قاصر بودند و از درك احوال غريب و شئونات عجيب آن بزرگواران ناتوان بودند؛ از اين رو آنان بيشتر راويان مورد اعتماد را قدح نمودهاند و در وثاقت آنان كه برخى از معجزههاى غريبى را از ائمّه عليهم السلام نقل كردهاند، خدشه نمودهاند تا جايى كه برخى را كه قائل به عدم سهو پيامبر شدهاند و يا قائل شدهاند كه آنان از آن چه در گذشته رخ داده و در آينده اتفاق خواهد افتاد آگاهند و مواردى از اين قبيل را به غلو محكوم كردهاند.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه در مورد سهو پيامبر، به نظر مرحوم صدوق رحمه اللَّه اشاره مىكند. اين نظريّه از مثل مرحوم صدوق رحمه اللَّه افراطى است كه بر اثر عجز از درك برخى حقايق پديد آمده است.
گفتنى است كه ما در بحث عصمت18 نظريه مرحوم صدوق را نقد و بررسى كردهايم و گفتهايم كه اگر شيخ صدوق رحمه اللَّه قائل است كه نفى سهو از معصوم غلو است، در واقع اين سهوى از خود شيخ صدوق رحمه اللَّه است. ما با كمال احترام، تعظيم و تجليلى كه از ايشان داريم- و بايد هم داشته باشيم- بنابر تقليد نداريم؛ چرا كه اعتقادات ما دائر مدار ادلّه قطعى عقلى و نقلى است.
از اين رو علّامه مجلسى رحمه اللَّه با اين كه شأن شيخ صدوق رحمه اللَّه را بيش از ما مىداند و بيشتر از ما از مقام او آگاه است، مىگويد: برخى راه افراط و زيادهروى پيمودهاند.
بنابراين، اعتقاد ما اين است كه ائمّه عليهم السلام «يعلمون ما كان وما يكون؛ آنان به آن چه بوده و خواهد بود آگاهند». اگر كسى اين عقيده را غلو بداند اشتباه كرده است؛ بلكه مطلب بالاتر از اينها است، چنان كه در روايتى آمده:
لا تقولوا فينا ربّاً وقولوا ما شئتم ولن تبلغوا؛19
ما را خدا قرار ندهيد و هر چه خواستيد بگوييد كه هرگز به مقام ما راه نخواهيد يافت.
چرا كه عقول شما قاصر است كه به آن مقاماتى كه ما دارا هستيم برسد. در روايت ديگرى آمده است:
إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّاملك مقرّب أو نبي مرسل أو عبد مؤمن امتحن اللَّه قلبه للإيمان؛20
به راستى كه امر ما سخت و سنگين است و رسيدن و معتقد شدن به آن چه ما داريم سخت است. كسى را توانايى حمل آن نيست، مگر فرشته مقرّب يا نبى مرسل و يا بنده مؤمنى كه خداوند قلبش را با ايمان آزموده است.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه در ادامه مىنويسد:
فلابدّ للمؤمن المتديّن أن لا يبادر بردّ ما ورد عنهم من فضائلهم ومعجزاتهم ومعالي أُمورهم إلّاإذا ثبت خلافه بضرورة الدين أو بقواطع البراهين أو بالآيات المحكمة أو بالأخبار المتواترة؛21
بنابر آن چه بيان شد، بر مؤمن دين مدار شايسته است كه رواياتى كه در فضايل، شگفتىها و معجزهها اهل بيت عليهم السلام صادر شده و رواياتى را كه بيان كننده كارها و رفتارهاى والاى آنهاست، فورى رد نكند، مگر خلاف آن با ضرورت دينى، دليلهاى محكم، آيات محكم قرآنى و روايات متواتر ثابت گردد.
بنابراين، اگر راويان مورد وثوق و معتبر ما در كتابهايشان مطالبى را از مقامات، فضايل، معجزهها و عظمت شأن ائمّه عليهم السلام نقل كنند، مؤمن متديّن ـ گذشته از غير مؤمن غير متديّن كه بىميزان و بىمعيار و مطابق با هواى نفس حرف مىزند ـ حق ندارد آن را رد كند.
برخى از افراد گاهى كه در موضوعى نمىتوانند تعقّل كنند و يا چون آن را بعضى از مردم خوشآيند نمىبينند، مىگويند: اين دروغ است. چنين حالتى و يا سخنى با ايمان و تديّن سازگار نيست. از اين رو بايد گفت غلو و تقصير هر دو حرامند و بايد به گونهاى بود كه نه از مقصّران به شمار رويم و نه از غاليان؛ نه به سان افرادى كه ائمّه عليهم السلام را بيش از آن چه هستند بالا مىبرند و نه مانند افرادى كه شأن ائمّه عليهم السلام را از آن چه هستند پايين مىآورند.
از طرفى، بر ائمّه عليهم السلام نمىتوان دروغ بست. اين كه مىفرمايند: «در مورد ما هر چه مىتوانيد بگوييد» به اين معنا نيست كه شما آزاديد هر چه دلتان مىخواهد بگوييد، گرچه دروغ باشد.
خود عبارت «قولوا فينا ما شئتم؛ آن چه خواستيد درباره ما بگوييد» قرينه متّصله است كه نبايد به آنان دروغ بست. چيزى كه دليل ندارد و خلاف واقع است، نبايد به آن بزرگواران نسبت داد.
براى نمونه، اگر كسى بىدليل بگويد: امام عليه السلام هر شب در ماه مبارك رمضان به پنجاه هزار نفر غذا و افطارى مىداده، دروغ است و آن را به امام عليه السلام نمىتوان نسبت داد.
بنابراين، نه بايد به راه غلو رفت و نه به راه تقصير، همان گونه كه اگر طبق سند معتبرى مطلب حقّى درباره ائمّه عليهم السلام برسد، بايد آن را پذيرفت، اگر دروغ باشد، نبايد آن را پذيرفت.
پس انسان در مقام مدح و ستايش ائمّه عليهم السلام بايد طورى باشد كه به آن چه در شأن ايشان وارد شده معتقد شود و اين امر مهمّى است، گرچه عقل او به آن جا كه بايد نخواهد رسيد و هر چه به او مىرسد، براى فهم آن نيز بايد به خود آنان مراجعه نمايد.
شناخت حقيقى
بهترين راه شناخت حقيقى از مقامات علمى، ورعى، تقوايى و فضيلتى فرد خود فرد است. اگر راستگو باشد، خودش بهترين معرّف خود است، نه اين كه پس از مرگش براى او فضايل و مناقب بسازند و يا از قول كسى كه از دنيا رفته نقل كنند و در كتاب مطالبى بنويسند كه در دوران زندگیاش از او شنيده نشده است.
روى اين اصل، بهترين معرّف براى شناخت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و ائمّه عليهم السلام خود آن بزرگواران هستند. مگر نه اين است كه معرّف بايد از معرّف اجلى باشد؟
از اين رو درباره آن چه از طريق اساتيد، مشايخ، بزرگان راويان و محدّثان به دست ما رسيده، بايد به خودشان مراجعه كرد و اين همان معناى «قولوا فينا ما شئتم» است؛ چيزى ميان غلو و تقصير.
برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایت گر ج 1
اثر ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی
1 . بحار الانوار: 25/ 134، 265 و 272.
2 . الامالى، شيخ طوسى: 650، حديث 1350.
3 . الصحيفة الهادية والتحفة المهديه: 236.
4 . الخصال: 614، بحار الانوار: 10/ 92 و 25/ 270.
5 . عيون أخبار الرضا عليه السلام: 1/ 217، بحار الانوار: 25/ 134 و 271.
6 . الاحتجاج: 2/ 438، بحار الانوار: 4/ 303 و 25/ 273.
7 . همان: 25/ 275.
8 . همان: 25/ 283 و 39/ 206.
9 . الامالى، شيخ طوسى: 650، حديث 1349، بحار الانوار: 25/ 265/ 284.
10 . بحار الانوار: 25/ 286.
11 . همان: 25/ 287.
12 . سوره انبياء (21): آيات 26 و 27.
13 . ر. ک: محاضرات فى الاعتقادات: 1/ 160.
14 . الاعتقادات فى دين الاماميّه: 97، به نقل از بحار الانوار: 25/ 342.
15 . سوره نساء (4): آيات 157 و 158.
16 . بحار الانوار: 25/ 346.
17 . همان: 25/ 347.
18 . اين پژوهش در شمار سلسله پژوهشهاى اعتقادى است كه پس از تحقيق چاپ خواهد شد.
19 . بحار الانوار: 25/ 347.
20 . همان.
21 . همان.