حضرت آیت الله میلانی در ابتدای کتاب با پیشوایان هدایت گر به بررسی سند زیارت جامعه کبیره پرداختهاند و بیان فرمودهاند: گرچه ما اطمينان داريم كه اين متن از امام هادى عليه السلام صادر شده است اما براى تثبيت اين نظر مطالبى را بيان مینماييم تا موجب يقين همگان به صدور اين متن از امام عليه السلام باشد.
زيارت جامعه كبيره
زيارت جامعه كبيره از زيارتهاى مهم است كه ما شكّى در صدور آن نداريم.
پيش از بررسى سند آن بايد به چرايى ناميدن اين زيارت به زيارت جامعه پاسخ گفت.
پاسخ روشن است؛ چرا كه همه پيشوايان معصوم عليهم السلام با آن زيارت میشوند. امّا آيا با زيارت جامعه شخص پيامبر گرامى صلى اللَّه عليه وآله، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و حضرت ولى عصر عليه السلام را میتوان زيارت كرد؟ پاسخ اين پرسش را با تحقيق و تأمّل لازم در عبارات اين زيارت میتوان به دست آورد.
سند زيارت جامعه كبيره
اين زيارت بايستى از نظر سندى بررسى شود، گرچه ما اطمينان داريم كه اين متن از امام هادى عليه السلام صادر شده است. براى تثبيت اين نظر مطالبى را بيان مینماييم تا موجب يقين همگان به صدور اين متن از امام عليه السلام باشد.
محدّث بزرگوار شيخ صدوق رحمه اللَّه اين زيارت را در دو كتاب از مصنّفات خود آورده است؛ يكى كتاب من لايحضره الفقيه و ديگر كتاب عيون أخبار الرّضا عليه السلام.
شيخ صدوق رحمه اللَّه در كتاب عيون أخبار الرّضا عليه السلام مینويسد:
حدّثنا علي بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق رضي اللَّه عنه؛ ومحمّد بن أحمد السناني؛ وعلي بن عبداللَّه الورّاق؛ والحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتّب، قالوا: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي وأبو الحسين الأسدي قالوا: حدّثنا محمّد بن إسماعيلالمكّي البرمكي قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي قال: قلت لعلي بن محمّد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام:
علّمني يابن رسول اللَّه! قولًا أقوله بليغاً كاملًا إذا زرت واحداً منكم …؛1
امّا در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است:
روى محمّد بن إسماعيل البرمكي قال: حدّثنا موسى بن عبداللَّه النخعي، قال: قلت لعلي بن محمّد … عليهم السلام.2
صحّت سند زيارت جامعه
چنان كه خواهد آمد، بزرگان فقها و محدّثان، زيارت جامعه را صحيح دانستهاند، و نيز به عبارتهاى آن در كتابهاى خود در مباحث گوناگون استدلال نمودهاند.
اكنون لازم است به چند نكته اشاره شود:
نكته يكم: شيخ صدوق رحمه اللَّه در مقدّمه كتاب من لا يحضره الفقيه میگويد: من مطابق رواياتى كه در اين كتاب آوردهام، فتوا میدهم و آنها را بين خود و خداى خود حجّت میدانم.
اين سخن در بين فقها خاستگاه بحث بزرگى شده؛ چرا كه با تحقيق و مراجعه به كتابهاى فتوايى شيخ صدوق رحمه اللَّه همانند المقنع و الهداية روشن میشود كه نه تنها شيخ صدوق رحمه اللَّه طبق همه روايات كتاب من لا يحضره الفقيه فتوا نداده؛ بلكه در مواردى خلاف آنها فتوا داده است.
با توجّه به التزامى كه شيخ صدوق رحمه اللَّه در سرآغاز كتاب من لا يحضره الفقيه دارد، چگونه مخالفت او را در كتابهاى فتوايى میتوان توجيه كرد؟
دانشمندان محقق در توجيه اين عملكرد نظرهاى گوناگونى ارائه كردهاند، آن چه محلّ حاجت است اين كه: علّامه مجلسى رحمه اللَّه مینويسد: شيخ صدوق رحمه اللَّه از اين التزام در اثناى همان كتاب دست برداشته و عدول كرده است.3 آقاى حكيم رحمة اللَّه عليه در مستمسك عروة الوثقى ضمن اشكال به علّامه مجلسى رحمة اللَّه عليه ـ كه اشكال هم وارد است ـ مطلب مفيدى میآورد و میگويد: اگر شيخ صدوق واقعاً از تعهّد خود عدول كرده، بايد مشخص كند كه در كدام بخش از كتابش عدول نموده است. به سخن ديگر، اگر از التزامش عدول كرده بايد همان جا تذكّر دهد تا خواننده متوجّه عدول او گردد كه اگر اين عدول را تذكّر ندهد، تدليس خواهد بود و اين امر قبيحى است و شأن شيخ صدوق رحمه اللَّه بزرگتر از تدليس است.4 بنابراين، سخن علّامه مجلسى رحمه اللَّه دليلى ندارد؛ بلكه دليل بر خلافش است.
بر اساس اين تحقيق، هر روايتى كه در كتاب من لا يحضره الفقيه از اشخاص نقل شده است بايد مورد اعتماد باشد و همه راويان زيارت جامعه نزد شيخ صدوق رحمة اللَّه عليه ثقه خواهند بود، و همين براى ما كافى است.
نكته دوم: اصطلاح «صحيح» در روايات نزد قدماى علماى ما با اصطلاح متأخّران تفاوت دارد. آنان هر روايتى را كه وثوق به صدور آن داشتند، صحيح میدانستند و بر آن اثر مترتّب میكردند، و اين اصطلاح همچنان مورد عمل همه فقها و محدّثان بوده تا زمان سيد ابن طاووس رحمه اللَّه كه ايشان يا علّامه حلّى اصطلاح صحيح را بر حديثى نهادند كه راويان آن مورد وثوق باشند. ما اين موضوع را در بعضى از مباحثمان تحقيق كردهايم و يادآور شدهايم كه جمعى از محدّثان متأخّر نيز بر اصطلاح جديد بودهاند5. از اين رو مرحوم محدّث نورى بر مرحوم مجلسى در كتاب مرآة العقول و مرحوم محدّث جزائرى در شرح تهذيب الاحكام به دليل بررسى روايات آن دو كتاب بر اساس اصطلاح متأخّران انتقاد نموده است.6 اين هم وجه ديگرى براى صحّت زيارت جامعه نزد مرحوم صدوق و قدما و عموم محدّثان.
نكته سوم: شيخ صدوق رحمه اللَّه در بين بزرگان علماى ما اين امتياز را دارد كه به بلاد مختلف مسافرت نموده و با فقها و محدّثان مذاهب ديگر مذاكرات علمى داشته است. وى از آنان حديث اخذ كرده و احاديث اهل بيت عليهم السلام را نيز براى آنان روايت نموده و در بلاد منتشر كرده است. به همين روى، علماى مذاهب ديگر نيز از شمار مشايخ او بودهاند.
به اين جهت اگر از شخصى روايت بسيار كرده باشد و در پى نام او گفته باشد «رضي اللَّه عنه»، گويند كه آن شيخ امامى اثناعشرى مورد وثوق است.
در تنقيح المقال آمده است:
وقد قالوا: إنّ ذكر الثقات مشايخهم مقروناً بِالرَّضْيَلَة وَالرَّحْمَلَة قرين للمدح، بل هو عديل للتوثيق. قال المحقق الداماد رحمه اللَّه: إنّ لمشايخنا الكبار كالصدوق رضي اللَّه عنه مشيخةً يلتزمون إرداف تسميتهم بِالرَّضْيَلَة أو الرَّحْمَلَة لهم، فاولئك أثبات أجلّاء، والحديث من جهتهم صحيح معتمد عليه، نصّ بالتوثيق أو لم ينص.7
با نگاه به كتابهاى شيخ صدوق رحمه اللَّه، میبينيم مشايخ روايت زيارت جامعه از كسانى هستند كه وى از آنان بسيار روايت كرده و درباره آنان «رضي اللَّه عنه» گفته است:
على بن أحمد الدقّاق، در اين منابع آمده است:
الأمالى: 309، 334، 451، 768،
التوحيد: 48، 56، 57، 60،
الخصال: 543،
علل الشرايع: 1/ 131، 175، 176،
عيون أخبار الرضا عليه السلام: 2/ 315،
كمال الدين: 520 و
من لا يحضره الفقيه: 4/ 445 و 476.
محمد بن أحمد السناني، در اين منابع آمده است:
الأمالى: 410، 755،
الخصال: 543،
علل الشرائع: 1/ 131، 175، 176 و
من لا يحضره الفقيه: 4/ 476.
على بن عبداللَّه الوراق، در اين منابع آمده است:
علل الشرائع: 1/ 132، 175، 176، 240 و
كمال الدين: 520.
حسين بن ابراهيم المكتّب، در اين منابع آمده است:
علل الشرائع: 1/ 67 و
الخصال: 543.
نكته چهارم: وقتى شيخ صدوق رحمه اللَّه براى روايات من لا يحضره الفقيه چنان شأنى را قائل باشد و از مشايخ خود چنان تعبير نمايد، و در مقابل هيچ گونه جرحى درباره شيخ مورد نظر وجود نداشته باشد، قطعاً آن شيخ كه مورد رضايت بوده و در كتاب مزبور از او حديث نقل شده، مورد وثوق خواهد بود.
نكته پنجم: تعدّد راوى در هر طبقه موجب مزيد وثوق به صدور و راويان حديث خواهد بود.
مرحوم شيخ صدوق به توسّط چهار نفر از مشايخ خود زيارت جامعه را روايت كرده است.
1. على بن احمد بن محمّد دقّاق
صاحب كتاب تنقيح المقال عبارت ياد شده را در ذيل نام او گفته است، و همين براى ما ـ مخصوصاً با توجّه به مطالب ديگر ـ كافى است.
2. محمّد بن احمد السنانى
وى نواده «محمّد بن سنان» است، از اين روى به «سنانى» ملقّب شده است. در تنقيح المقال آمده است:
يمكن عدّ الرجل في الحسان نظراً إلى استفادة كونه إماميّاً من عدم غمز الشيخ رحمه اللَّه في مذهبه واستفادة المدح المعتدّ به فيه من إكثار الصدوق رحمه اللَّه الرواية عنه مترحّماً.8
3. على بن عبداللَّه الورّاق
در تنقيح المقال آمده است:
روى عنه الصدوق رحمه اللَّه مترحّماً عليه.9
4. حسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام المكتب
در تنقيح المقال آمده است:
قال في التعليقة: إنّه يروي الصدوق رحمه اللَّه عنه مترضّياً مترحّماً، وأقلّ ما يستفاد منه حسن حاله.10
پس، ملاحظه میكنيد هيچ گونه جرحى در اين اشخاص وجود ندارد و ترحّم و ترضّى شيخ صدوق بر آنها دليل بر حسن حال؛ بلكه وثاقت آنان میباشد. در تنقيح المقال آمده است:
إنّه لا يخفى عليك إمكان استفادة وثاقة الرجل، نصّوا على توثيقه أم لا، من امور … منها:
ترحّم الإمام عليه السلام على رجل أو ترضّيه عنه أو نحو ذلك، فإنّه لا يعقل صدور ذلك منه إلّابالنسبة إلى ثقةٍ عدل. بل الترحّم والترضّي ونحوهما من المشايخ يفيد ذلك، كما لا يخفى على الفطن اللبيب.11
و از جمله شواهد اين كه ترحّم و ترضّى بزرگان نزد علما بر حسن بلكه وثاقت دلالت دارد، استدلال مرحوم آقاى خويى به روايت «حسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام مؤدب» ـ يكى از مشايخ چهارگانه شيخ صدوق در زيارت جامعه ـ میباشد، ايشان در ترجمه «محمّد بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين ملقّب به ديباجه» میفرمايد:
ويدلّ على ذمّه أيضاً عدّة من الروايات:
منها: ما رواه الصدوق عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني ….
ومنها: ما رواه عن الحسين بن ابراهيم بن أحمد بن هشام المؤدب رضي اللَّه عنه قال: حدّثنا علي بن إبراهيم بن هشام ….12
پس اگر توثيق «حسين بن ابراهيم» نزد ايشان تمام نبود هرگز نمیگفتند:
«ويدلُّ …».
اينك تعدادى از رواياتى را كه شيخ صدوق رحمه اللَّه در كتابهاى خود از مشايخ ياد شده آورده نقل میكنيم، تا در ضمن معلوم شود كه در نقل چه مضامينِ بلندى، بزرگان بر راويان مذكور اعتماد كردهاند:
حديث يكم.
حدثّنا محمّد بن أحمد السناني رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد، عن عليّ بن سالم، عن أبيه، عن أبان بن عثمان، عن أبان بن تغلب، عن عكرمة، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
قال اللَّه جلّ جلاله: لو اجتمع الناس كلّهم على ولاية عليّ ما خلقت النار.13
حديث دوم.
حدّثنا الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المؤدّب رحمه اللَّه، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر الأسدي الكوفي، قال: حدّثني موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن أبي حمزة، عن أبيه، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه، عن علي عليهم السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
إذا كان يوم القيامة يؤتى بك يا عليّ على ناقة من نور، وعلى رأسك تاج له أربعة أركان، على كلّ ركن ثلاثة أسطر: لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ وليّ اللَّه، وتعطى مفاتيح الجنّة، ثمّ يوضع لك كرسي يعرف بكرسي الكرامة فتقعد عليه، ثمّ يجمع لك الأوّلون والآخرون في صعيد واحد، فتأمر بشيعتك إلى الجنّة، وبأعدائك إلى النار، فأنت قسيم الجنّة، وأنت قسيم النار، ولقد فاز من تولّاك، وخسر من عاداك، فأنت في ذلك اليوم أمين اللَّه، وحجّة اللَّه الواضحة.14
حديث سوم.
روى محمّد بن أبي عبداللَّه الأسدي الكوفي، عن موسى بن عمران، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة حديث تفسير قوله تعالى: «وَجَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ»15 بالإمامة، جعلها اللَّه عزّ وجلّ في عقب الحسين عليه السلام باقية إلى يوم القيامة.16
حديث چهارم.
وروى محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، عن موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد، عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة، عن أبيه، عن يحيى بن أبي القاسم، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه عليهم السلام، قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
الأئمة بعدي اثنا عشر أوّلهم عليّ بن أبي طالب، وآخرهم القائم، فهم خلفائي وأوصيائي وأوليائي وحجج اللَّه على امّتي بعدي، المقرُّ بهم مؤمن، والمنكر لهم كافر.17
حديث پنجم.
عن محمّد بن أحمد السناني رضي اللَّه عنه، عن محمّد بن أبي عبداللَّه الأسدي الكوفي، عن موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن سالم، عن أبي بصير، عن أبي عبداللَّه الصادق عليه السلام، قال:
إنّ اللَّه تبارك وتعالى لا يوصف بزمان، ولا مكان، ولا حركة، ولا انتقال، ولا سكون، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون والانتقال، تعالى عمّا يقول الظالمون علوّاً كبيراً.18
حديث ششم.
حدّثنا محمّد بن أحمد السناني رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الأسدي الكوفي، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد، عن عليّ بن سالم، عن أبيه، عن سعد بن طريف، عن سعيد بن جبير، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله لعليّ عليه السلام:
يا عليّ، أنت إمام المسلمين، وأمير المؤمنين، وقائد الغرّ المحجّلين، وحجّة اللَّه بعدي على الخلق أجمعين، وسيّد الوصيّين، ووصيّ سيّد النبيّين.
يا علي، إنّه لمّا عرج بي إلى السماء السابعة، ومنها إلى سدرة المنتهى، ومنها إلى حجب النور، وأكرمني ربّي جلّ جلاله بمناجاته، قال لي: يا محمّد؟
قلت: لبّيك ربّي وسعديك، تباركت وتعاليت.
قال: إنّ عليّاً إمام أوليائي، ونور لمن أطاعني، وهو الكلمة التي ألزمتها المتّقين، من أطاعه أطاعني، ومن عصاه عصاني، فبشّره بذلك.
فقال علي عليه السلام: يا رسول اللَّه، بلغ من قدري حتّى إنّي اذكر هناك؟
فقال: نعم يا عليّ! فاشكر ربّك.
فخرّ عليّ عليه السلام ساجداً شكراً للَّه على ما أنعم به عليه، فقال له رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
ارفع رأسك يا عليّ، فإنّ اللَّه قد باهى بك ملائكته.19
حديث هفتم.
حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل رحمه اللَّه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن سالم، عن أبيه، عن ثابت ابن أبي صفيّة، عن سعيد بن جبير، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
من سرّه أن يجمع اللَّه له الخير كلّه فليوال عليّاً بعدي، وليوال أولياءه، وليعاد أعداءه.20
حديث هشتم.
حدّثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّي رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا عليّ بن أحمد بن موسى الدقّاق رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن أبي حمزة، عن يحيى بن أبي إسحاق، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه، عن أبيه عليهم السلام، قال: سئل النبيّ صلى اللَّه عليه وآله: أين كنت وآدم في الجنّة؟
قال: كنت في صلبه، وهبط بي إلى الأرض في صلبه، وركبت السفينة في صلب أبي نوح، وقذف بي في النار في صلب أبي إبراهيم، لم يلتق لي أبوان على سفاح قطّ، ولم يزل اللَّه عزّ وجلّ ينقلني من الأصلاب الطيّبة إلى الأرحام الطاهرة هادياً مهديّاً، حتّى أخذ اللَّه بالنبوّة عهدي، وبالإسلام ميثاقي، وبيّن كلّ شيء من صفتي، وأثبت في التوراة والإنجيل ذكري، ورقى بي إلى سمائه، وشقّ لي اسماً من أسمائه الحسنى، امّتي الحمّادون، فذو العرش محمود وأنا محمّد.21
حديث نهم.
حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، عن موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفلي، عن عليّ بن سالم، عن أبيه، عن أبي حمزة الثمالي، عن سعد الخفّاف، عن الأصبغ بن نباتة، عن عبداللَّه بن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله:
لمّا عرج بي إلى السماء السابعة، ومنها إلى سدرة المنتهى، ومن السدرة إلى حجب النور، ناداني ربّي جلّ جلاله:
يا محمّد! أنت عبدي وأنا ربّك، فلي فاخضع، وإيّاي فاعبد، وعلَيَّ فتوكّل، وبي فثق، فإنّي قد رضيت بك عبداً وحبيباً ورسولًا ونبيّاً.
وبأخيك عليّ خليفة وباباً، فهو حجّتي على عبادي، وإمام لخلقي، به يعرف أوليائي من أعدائي، وبه يميّز حزب الشيطان من حزبي، وبه يقام ديني، وتحفظ حدودي، وتنفذ أحكامي، وبك وبه وبالأئمة من ولده أرحم عبادي وإمائي.
وبالقائم منكم أُعمر أرضي بتسبيحي وتهليلي وتقديسي وتكبيري وتمجيدي، وبه اطهّر الأرض من أعدائي، واورثها أوليائي، وبه أجعل كلمة الذين كفروا بي السفلي، وكلمتي العليا، وبه أُحيي عبادي وبلادي بعلمي، وله اظهر الكنوز والذخائر بمشيئتي، وإيّاه أظهر على الأسرار والضمائر بإرادتي، وأمدّه بملائكتي لتويّده على إنفاذ أمري، وإعلان ديني، ذلك وليّي حقّاً، ومهدي عبادي صدقاً.22
حديث يازدهم.
حدّثنا عليّ بن أحمد بن محمّد رضي اللَّه عنه، قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد، عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة، عن أبيه، قال: سألت أبا عبداللَّه عليه السلام: لأيّ علّة دفنت فاطمة عليها السلام بالليل ولم تدفن بالنهار؟
قال: لأنّها أوصت أن لا يصلّي عليها الرجلان.23
مرحوم شيخ صدوق زيارت جامعه را به توسّط مشايخ چهارگانه ياد شده از:
محمّد بن ابى عبداللَّه الكوفى و ابوالحسين الاسدى روايت نموده است.
عبارت وى هر چند در تعدد ظهور دارد؛ ولى مرحوم نجاشى و در پى ايشان جمع كثيرى از بزرگان به اتّحاد قائلند؛ يعنى محمّد بن ابى عبداللَّه الكوفى، خود ابوالحسين اسدى است و اسم كامل وى عبارت است از: ابوالحسين محمّد بن جعفر بن عون الاسدى الكوفى.
ما میگوييم: اگر اين نظر تمام است، پس اين راوى ثقه است چنان كه خواهد آمد و اگر مغايرت هست، پس وثاقت «ابوالحسين اسدى كوفى» كافى است.
مرحوم آقاى خويى كه قائل به اتحاد میباشد، در ترجمه «محمد بن جعفر بن عون» میگويد:
قال النجاشي: محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدي، أبو الحسين الكوفي: ساكن الريّ، يقال له: محمّد بن أبي عبداللَّه، كان ثقة، صحيح الحديث، إلّاأنّه روى عن الضعفاء، وكان يقول بالجبر والتشبيه، وكان أبوه وجهاً، روى عنه أحمد بن محمّد بن عيسى، له كتاب الجبر والاستطاعة.
أخبرنا أبو العبّاس بن نوح، قال: حدّثنا الحسن بن حمزة، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر الأسدي، بجميع كتبه، قال: ومات أبو الحسين محمّد بن جعفر، ليلة الخميس لعشر خلون من جمادى الأولى سنة اثنتي عشرة وثلاثمائة، وقال ابن نوح: حدّثنا أبو الحسن بن داود، قال: حدّثنا أحمد بن حمدان القزويني، عنه بجميع كتبه.
وقال الشيخ (660): «محمّد بن جعفر الأسدي: يكنّى أبا الحسين، له كتاب الردّ على أهل الاستطاعة، أخبرنا به جماعة عن التلّعكبري، عن محمّد بن جعفر الأسدي».
وقال في رجاله، في باب من لم يرو عنهم عليهم السلام (28): «محمّد بن جعفر الأسدي، يكنّى أبا الحسين الرازي، كان أحد الأبواب».
وقال في كتاب الغيبة: «وقد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات، ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل، منهم أبو الحسين محمّد بن جعفر الأسدي رحمهم اللَّه.
أخبرنا أبو الحسين بن أبي جيد القمّي، عن محمّد بن الوليد، عن محمّد بن يحيى العطّار، عن محمّد بن أحمد بن يحيى، عن صالح بن أبي صالح، قال: سألني بعض الناس في سنة تسعين ومائتين قبض شيء فامتنعت من ذلك، وكتبت أستطلع الرأي فأتاني الجواب: «بالريّ محمّد بن جعفر العربي فليدفع إليه، فإنه من ثقاتنا».
الغيبة: في ذكر السفراء المحمودين الثقات الّذين ترد عليهم التوقيعات. الحديث 1، ثمّ ذكر الشيخ عدّة روايات متعلّقة بذلك، ثمّ قال: «ومات الأسدي على ظاهر العدالة ولم يطعن عليه، في شهر ربيع الآخر سنة اثنتي عشرة وثلاثمائة». الغيبة: الموضع المذكور.
أقول: الروايات الدالة على وكالة محمّد بن جعفر الأسدي كثيرة.24
سپس ايشان با دلايل گوناگون قول نجاشى را به اين كه محمّد بن جعفر به جبر و تشبيه قائل بوده رد مینمايد.
به هر حال، همه به وثاقت «محمّد بن جعفر أبو الحسين الاسدى» قائل هستند، و اين براى ما كافى است.
محمّد بن اسماعيل البرمكى
مرحوم نجاشى وى را صريحاً توثيق كرده و گفته است:
كان ثقة مستقيماً.25
مرحوم علّامه حلّى گفته است:
اختلف علماؤنا في شأنه، فقال النجاشي: إنّه ثقة مستقيم. وقال ابن الغضائرى: إنّه ضعيف.
وقول النجاشي عندي أرجح؛26
بزرگان علما، آراى منقول از ابن غضائرى را قابل معارضه با نظرات مثل نجاشى و شيخ طوسى نمیدانند.
موسى نخعى
درباره نام «موسى نَخَعى» چنان كه پيداست، بين نقل كتاب من لا يحضره الفقيه و عيون الاخبار اختلاف وجود دارد؛ از اين رو بحث میشود كه آيا «موسى بن عمران نخعى» و «موسى بن عبداللَّه نخعى» يك شخص هستند يا دو فرد. در اين جا دو احتمال وجود دارد:
يكم. احتمال دارد در اين جا تصحيف شده باشد؛ يعنى در نوشتن موسى بن عمران نخعى با موسى بن عبداللَّه نخعى اشتباه رخ داده و در واقع «موسى بن عبداللَّه نخعى» درست است.
گواه بر صدق اين احتمال همان است كه شيخ طوسى رحمه اللَّه اين روايت را از شيخ صدوق رحمه اللَّه در كتاب تهذيب الاحكام از «موسى بن عبداللَّه نخعى» نقل كرده است. بنابراين اشتباه در نوشتار از ناسخان كتاب بوده است. روى اين اصل، موسى بن عبداللَّه تعيّن پيدا میكند.
دوم. احتمال دارد هر دو اسم درست باشد؛ چرا كه هنگام ذكر راوى گاهى نام راوى به پدرش و گاهى به جدّش نسبت داده میشود.
اين امر در اسانيد ديگر نيز اتّفاق افتاده است. در تحقيقى كه در مورد يكى از راويان انجام شد، نام او به چهار صورت در اسناد روايات آمده بود. يك بار نامش ذكر شده بود، بار ديگر با لقب از او ياد شده بود، بار سوم منتسب به جدّش و بار چهارم منتسب به پدرش شده بود.27 بنابراين دو احتمال، میتوان نتيجه گرفت كه موسى بن عبداللَّه و موسى بن عمران هر دو نام يك نفر است.
البتّه موسى بن عمران نخعى در كتابهاى تفسيرى، فقهى و … بسيار روايت دارد و كتابهاى بسيارى در كتاب معجم رجال الحديث نام برده شده كه روايات موسى بن عمران نخعى را آوردهاند، از جمله:
من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام، الاستبصار، التوحيد، علل الشرائع، معانى الأخبار، كمال الدين و ….
بنابراين نام موسى بن عمران نخعى به عنوان يكى از محدّثان و راويان شيعه به طور فراوان در كتابهاى ما ذكر شده است. اين نخستين جهت توثيق اين راوى.
جهت دوم. موسى بن عمران از رجال كتاب كامل الزيارات است. شيخ بزرگوار ابن قولويه رحمه اللَّه در مقدّمه كتاب خود مینويسد: رواياتى كه در اين كتاب میآورم همه از مشايخ ثقات هستند. از همين رو، آقاى خويى رحمه اللَّه به وثاقت همه رجال كتاب كامل الزيارات قائل شد و بنابر آن در موارد بسيارى فتوا داد. برخى از اساتيد ما نيز به پيروى از آقاى خويى رحمه اللَّه همين مبنا را قائل شدند.
البته آقاى خويى در اواخر ايام زندگىاش از اين مبنا دست برداشت و نظرش عوض شد كه منظور از مشايخ ثقات، مشايخ و اساتيد بلا واسطه ابن قولويه رحمه اللَّه هستند، نه رجال ديگر كتاب.
بنابراين، موضوعى كه بايستى بررسى كرد اين است كه آيا ابن قولويه رحمه اللَّه فقط مشايخ خود، يا همه رجال كتاب را توثيق كرده است؟
اگر پس از بررسى اين گونه نظر بدهيم كه عبارت ابن قولويه رحمه اللَّه در توثيق همه رجال ظهور دارد، جهت دوم توثيق موسى بن عمران ـ عبداللَّه ـ نخعى خواهد شد.
جهت سوم. در پژوهشى ديگر در كتاب من لا يحضره الفقيه، به توثيق ديگرى براى موسى بن عمران دست يافتم. شيخ صدوق رحمه اللَّه در كتاب الوصيّة پس از نقل رواياتى مینويسد:
وقد أخرجت الأخبار المسندة الصحيحة في هذا المعنى في كتاب «كمال الدين وتمام النعمة»؛28
در اين معنا، در كتاب كمال الدين وتمام النعمة احاديث مسند29 صحيح آوردهام.
وى اين روايات را به كتاب كمال الدين حواله میكند و به صحّت آنها تصريح مینمايد، و يكى از راويان آن روايات، موسى بن عمران نخعى است.
جهت چهارم. يكى از علماى بزرگ ما شيخ طبرى رحمه اللَّه در كتاب بشارة المصطفى لشيعة المرتضى مینويسد:
ولا أذكر فيه إلّا المسند من الأخبار عن المشايخ الكبار وثقات الأخيار؛30
در اين كتاب حديثى را ذكر نكردم مگر اين كه مسند بوده؛ روايتهايى از مشايخ بزرگ و افراد صالحِ مورد وثوق و اطمينان.
و يكى از راويان اين كتاب موسى بن عمران نخعى است.
جهت پنجم. كلام عالم بزرگوار ابن مشهدى است. وى در مقدّمه كتاب المزار خود مینويسد:
فإنّي قد جمعت في كتابي هذا من فنون زيارات للمشاهد المشرّفات … ومايلجأ إليه من الأدعية عند المهمّات، ممّا اتّصلت به من ثقات الرواة إلى السادات؛31
من در اين كتاب كيفيّت زيارت مشاهد مشرّفه … و نيز دعاهايى را جمع آورى نمودم، به سندى كه به واسطه راويان مورد وثوق از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است.
موسى بن عمران يكى از راويان اين كتاب است.
جهت ششم. وى از رجال تفسير على بن ابراهيم قمى است كه آن بزرگوار رجال اين كتاب را توثيق كرده است.
جهت هفتم. در تنقيح المقال پس اين كه گويد: وى راوى زيارت جامعه است مینويسد:
وفي روايته لها دلالة واضحة على كونه إماميّاً صحيح الاعتقاد، بل في تلقين مولانا الهادي عليه السلام شهادة على كون الرجل من الحسان، مقبول الرواية لهم، وعدم ذكره في كتب الرجال غير قادح فيه.32
جهت نهم. مرحوم آقاى خويى رحمه اللَّه در كتاب معجم رجال الحديث میگويد:
12847 ـ موسى بن عمران:
روى عن الحسين بن يزيد، وروى عنه موسى بن عمران. تفسير القمّي: سورة النحل، في تفسير قوله تعالى: «أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ».
وروى عن الحسين بن يزيد النوفلي، وروى عنه محمّد بن أبي عبداللَّه. الكافي: الجزء 4، كتاب الحجّ 3، باب استطاعة الحجّ 30، الحديث 5.
ثمّ إنّه روى الكليني، عن محمّد بن أبي عبداللَّه، عن موسى بن عمران، عن عمّه الحسين بن عيسى بن عبداللَّه، عن علي بن جعفر. الروضة: الحديث 141.
كذا في المرآة أيضاً، والظاهر أنّ فيه تحريفاً، فإنّ الحسين بن عيسى بن عبداللَّه لا يكون عمّاً لموسى بن عمران، بل عمّه الحسين بن يزيد بقرينة سائر الروايات، والصحيح: موسى بن عمران، عن عمّه الحسين، عن عيسى بن عبداللَّه، واللَّه العالم.
أقول: هذا متحد مع من بعده.
12848ـ موسى بن عمران النخعى:
روى عن الحسين بن يزيد، وروى عنه محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي. كامل الزيارات:
الباب (9)، في الدلالة على قبر أمير المؤمنين عليه السلام، الحديث 7.
وروى عن الحسين بن يزيد عمّه، وروى عنه محمّد بن أبي عبداللَّه الأسدي. مشيخة الفقيه: في طريقه إلى يحيى بن عبّاد المكّي.
وروى عنه محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي، الفقيه: الجزء 4، باب الوصيّة من لدن آدم عليه السلام، الحديث 457، وباب نوادر المواريث، الحديث 817.
وروى عن الحسين بن يزيد النوفلي عمّه، وروى عنه محمّد بن جعفر الأسدي أبو الحسين.
الفقيه: الجزء 3، باب الرهن، الحديث 909.
وروى عنه محمّد بن أبي عبداللَّه الكوفي. مشيخة الفقيه: في طريقه إلى ما كان فيه من حديث سليمان بن داود عليهما السلام …».33
و معلوم است كه ايشان به وثاقت رجال تفسير قمى قائل میباشند.
علاوه بر اين، با تحقيقاتى كه انجام يافته، روشن میشود كه موسى بن عمران مورد اعتماد بسيارى از مفسّران، محدّثان و فقيهان قرار داشته و در مباحث مختلف به روايات او استشهاد يا استدلال كردهاند.
استدلال يا استشهاد دانشمندان به زيارت جامعه
از جمله مواردى كه در كتابهاى علماى ما به زيارت جامعه استدلال و استشهاد شده، تفسير آيه عجيبى است كه معانى بسيارى دارد و مقام بزرگى براى ائمه عليهم السلام بيان میكند، آن جا كه میفرمايد:
«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ* لا يَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛34
بلكه آنان بندگان گرامیاند كه در گفتار از او پيشى نمیگيرند و طبق فرمان او عمل مینمايند.
* صاحب تفسير نور الثقلين در ذيل اين آيه شريفه مینويسد:
وفي عيون الأخبار في الزيارة الجامعة للأئمّه عليهم السلام المنقولة عن الجواد عليه السلام:
السلام على الدعاة إلى اللَّه … وعباده المكرمين الّذين لايسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون؛35
در كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام در زيارت جامعهاى كه از امام جواد عليه السلام نقل شده است36 چنين آمده است: سلام بر فراخوانان به سوى خدا … و بندگان گرامى كه در گفتار از او پيشى نمیگيرند و طبق فرمان او عمل مینمايند.
اين نويسنده به اين زيارت اعتماد كرده و بخشى از آن را براى تفسير آيه مباركه نقل نموده است.
* فيض كاشانى رحمه اللَّه نيز در تفسير صافى روايتى را از امام عليه السلام نقل میكند كه حضرتش فرمود:
نحن كلمة التقوى وسبل الهدى والمثل الأعلى؛37
ما كلمه تقوا، راه هدايت و مثل اعلا هستيم.
وى پس از نقل اين روايت نورانى به عبارتى از زيارت جامعه استشهاد میكند و مینويسد:
وفي الزيارة الجامعة الجوادية عليه السلام: السلام على أئمّة الهدى … وورثة الأنبياء والمثل الأعلى؛38
در زيارت جامعه آمده است: سلام بر پيشوايان هدايت … وارثان پيامبران و مثلهاى والا.
* شيخ حويزى در تفسير نور الثقلين در ذيل آيه مباركه «يَخْلُقُ ما يَشاءُ» مینويسد:
وفي عيون الأخبار في الزيارة الجامعة للأئمّة عليهم السلام: السلام على الدعاة إلى اللَّه …؛39
در مورد ديگرى به عبارت ديگرى از اين زيارت اشاره میكند و مینويسد:
في عيون الأخبار في الزيارة الجامعة: خلقكماللَّه أنواراً وجعلكم بعرشه محدقين …؛40
در عيون أخبار الرضا عليه السلام، در زيارت جامعه میخوانيم: خداوند شما را نورهايى آفريد و به گرد عرش خود محيط قرار داد.
در جاى ديگر مینويسد:
وفي الزيارة الجامعة: السلام على أئمّة الهدى …؛41
در زيارت جامعه آمده است: سلام بر پيشوايان هدايتگر ….
وى در ذيل آيه شريفه تطهير نيز به فرازى از اين زيارت استدلال میكند و میگويد:
وفي الزيارة الجامعة: عصمكم اللَّه من الزلل وآمنكم من الفتن …؛42
در زيارت جامعه آمده است: خداوند شما را از لغزشها نگاه داشت و از فتنهها ايمن ساخت ….
همچنين در مورد ديگرى مینويسد:
فهل فصل الخطاب إلّامعرفة اللغات؟ وفيه في الزيارة الجامعة: «وفصل الخطاب عندكم»؛43
آيا فصل و ممتاز كننده كتاب جز آشنايى به لغات است؟ در زيارت جامعه آمده است: «و ممتازگر حقّ از باطل نزد شماست».
وى در همين بخش به عبارت ديگرى از اين زيارت اشاره میكند و میگويد:
وفي من لا يحضره الفقيه: في الزيارة الجامعة …: «وإياب الخلق إليكم وحسابهم عليكم»؛44
در كتاب من لا يحضره الفقيه، در زيارت جامعه آمده است: «بازگشت خلق به سوى شماست و حساب خلق، نيز با شماست».
* محدّث فقيه، شيخ حرّ عاملى رحمه اللَّه در وسائل الشيعة در ذيل روايتى مینويسد:
فيه دلالة على رجعة النبي صلى اللَّه عليه وآله والأئمّه عليهم السلام وفي الزيارة الجامعة ما هو أوضح من ذلك …؛45
اين فراز بيانگر رجعت و بازگشت پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام است و در زيارت جامعه عبارتى آمده كه از اين بيان روشنتر است ….
* شيخ حسن بن سليمان حلّى رحمه اللَّه در كتاب المحتضر از امام هادى عليه السلام اين گونه روايت میكند:
آتاكم اللَّه ما لم يؤت أحداً من العالمين؛46
آن چه خداوند به شما عنايت فرمود به هيچ يك از جهانيان عطا نكرد.
* علّامه مجلسى رحمه اللَّه در بحار الانوار به زيارت جامعه استدلال میكند و نسخهاى را بر نسخهاى ديگر ترجيح میدهد و میگويد:
الأصوب أن يكون «معروفين» بدل «معترفين» كما سيأتى في الزيارة الجامعة؛47
صحيح اين است كه واژه «معروفين» به جاى واژه «معترفين» باشد، آن سان كه در زيارت جامعه خواهد آمد.
* وحيد بهبهانى رحمه اللَّه زيارت جامعه را ارسال مسلّم نموده و در مورد أئمّه عليهم السلام میگويد:
مع أنّهم عليهم السلام كما ذكروا في زيارة الجامعة الكبيرة: «فجاهدتم في اللَّه حق جهاده حتّى أعلنتم دعوته»؛48
با اين توصيف، ائمّه عليهم السلام همان گونهاند كه در زيارت جامعه آمده است كه در راه خدا آن گونه كه شايسته جهاد براى اوست، جهاد كرديد تا دعوتش را آشكار ساختيد».
* ميرزاى قمى رحمه اللَّه در كتاب غنائم الأيام مینويسد:
وما ورد في الزيارة الجامعة الكبيرة يشملهم جميعاً؛49
و آن چه در زيارت جامعه آمده است همه آن بزرگواران را فرا میگيرد.
* شيخ اعظم انصارى رحمه اللَّه در كتاب الطهاره میگويد:
ويؤيّد العموم الرواية المشهورة الواردة في الزيارة الجامعة، لكنّها مختصة بزيارة خاصّة؛50
مؤيّد عموم، روايت مشهورى است كه در زيارت جامعه آمده است؛ ولى اين ويژه زيارت خاصّى است.
* فقيه همدانى در مصباح الفقيه در بخش غسلهاى مستحبى مینويسد:
… أو ورد في خصوص زيارة مثل الرواية المشهورة الواردة في زيارة الجامعة الّتي يزار بها كلّ إمام، الآمرة بالغسل؛51
از موارد غسل در خصوص زيارت، همانند روايت مشهورى است كه در زيارت جامعه وارد شده است؛ همان زيارتى كه هر امامى را میتوان با آن زيارت كرد و دستور غسل نيز دارد.
* صاحب تفسير الميزان نيز به اين زيارت اشاره میكند و میگويد:
وفي «الفقيه» عن الهادي عليه السلام في الزيارة الجامعة؛52
در كتاب من لا يحضره الفقيه از امام هادى عليه السلام نقل شده كه حضرتش در زيارت جامعه فرمود ….
* در مصباح الفقاهه آقاى خويى رحمه اللَّه در ذيل اين مسئله كه آيا كسى كه با اهل بيت عليهم السلام دشمنى میورزد و محارب است، پاك است يا نجس؟ مینويسد:
ويدلّ عليه أيضاً قوله عليه السلام في الزيارة الجامعة: «ومن جحدكم كافر …»؛53
كلام امام عليه السلام در زيارت جامعه بر اين مطلب دلالت دارد كه «هر كس شما را انكار كند كافر است».
وى در جاى ديگرى مینويسد:
… كما ورد في وجوب إطاعتهم وفي عدّة موارد من الزيارة الجامعة ذكر ذلك؛54
… همان طور كه درباره وجوب اطاعت امامهاى معصوم عليهم السلام رواياتى وارد شده و در تعدادى از فرازهاى زيارت جامعه نيز ذكر گرديده است.
او همچنين در كتاب الطهارة میفرمايد:
إنّ المخالف لهم كافر، وقد ورد في الزيارة الجامعة؛55
همان گونه كه در زيارت جامعه آمده است، مخالفت كننده با آنان كافر است.
* استاد ما مرحوم آقاى گلپايگانى قدس سرّه در بحث نجاست كفّار به زيارت جامعه استدلال كرده كه:
وفي الزيارة الجامعة: «من حاربكم مشرك»؛56
و در زيارت جامعه آمده: «هر كه با شما سر ستيز داشته باشد مشرك است».
* در صراط النجاة نيز آمده است:
ولذا ورد في الزيارة الجامعة أنّهم الباب المبتلى به الناس؛57
از اين رو، در زيارت جامعه آمده است كه آن بزرگواران همان درى هستند كه مردم به آن وسيله آزمايش میشوند.
با توجّه به اين همه استشهاد، چون اندكى بينديشيم، معلوم میشود كه اگر وثوق و اعتماد به ثبوت صدور اين زيارت از امام عليه السلام نبود، اين استدلالها در كتابهاى تفسيرى، حديثى، فقهى و … معنا نداشت و بسيار بعيد است كه اين بزرگان به آن چه اعتقاد به صدور و ثبوت سند آن نداشته باشند، استدلال و يا حتّى استشهاد كنند.
از طرفى، اين زيارت مورد توجّه بسيار بزرگان ما بوده تا جايى كه جمعى از آنان آن را شرح كردهاند، به بيان لغات، مفاهيم و معانى والاى آن پرداختهاند و وقت، نيرو و امكانات صرف كردهاند. همه اينها قرينهاى قوى میتواند باشد كه اين بزرگان معتقد به صدور اين زيارت بودند.
با نگاهى گذرا به كتاب ارزشمند الذريعة إلى تصانيف الشيعه اثر شيخ ما، شيخ آقابزرگ تهرانى رحمه اللَّه متوجّه خواهيم شد كه چه قدر شرح بزرگ و كوچك بر اين زيارت به رشته تحرير در آمده است. اين كتاب بيش از بيست شرح را براى اين زيارت آمار داده است.
از سوى ديگر، دانشمندان بزرگى همچون مجلسى اوّل، مجلسى دوم، سيّد جزايرى، شيخ بحرانى نويسنده كتاب الحدائق، و شيخ بهايى رحمهم اللَّه به اين زيارت توجّه كردهاند و در ضمن شرح تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه اين زيارت را نيز شرح نمودهاند.
بینيازى زيارت جامعه از سند
به رغم آن كه پيشتر در مورد سند اين زيارت تحقيق شد و آن را اثبات كرديم، بايد گفت در مواردى اصلًا به سند نياز نيست؛ به اين معنا كه وقتى سخنى از گويندهاى دريافت كنيم و از مذاق او آگاهى داشته باشيم و سطح انديشه، علم، سبك كلام او را از جهت فصاحت، بلاغت، ادبيات بشناسيم، از طرفى معانى و مفاهيم والا و مطالبى كه در سخن گوينده است، حقايقى باشند كه دست بشر عادى به آن نمیرسد، در اين گونه موارد شكى در صدور سخن نداشته و به دنبال سند نمیگرديم.
به سخن ديگر، كلامى كه از جهت سبك، لحن، اسلوب ادبى، فصاحت و بلاغت و از جهت محتوا در سطح بالا و داراى حقايق و واقعيّتهايى است كه بشر عادى را توان رسيدن به آن نيست، نيازى به سند ندارد و به يقين از معصوم عليه السلام است.
براى نمونه، دعاى كميل، دعاى صباح به يقين از امير مؤمنان على عليه السلام و دعاى عرفه از امام حسين سيّدالشهداء عليه السلام صادر شدهاند؛ چه سند داشته باشند و چه سند نداشته باشند. بنابراين، اگر ما اندك انسى با كلمات اهل بيت عليهم السلام داشته باشيم و با سبك عبارات و اسلوب كلام آن بزرگواران آشنا باشيم، به سند نياز نخواهيم داشت و كلام والاى آنان را خواهيم شناخت.
از اين رو، آن گاه كه از برخى از بزرگان دانشمندان در مورد برخى از روايات، دعاها و زيارتها پرسيده میشد، پاسخ میدهند: قوّت متن براى اطمينان به صدور اينها از معصوم عليه السلام كافى است. هنگامى كه از شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء رحمه اللَّه در مورد يكى از دعاها میپرسند، با صراحت پاسخ میدهد:
قوّت متن كاشف از قطعيّت صدور آن از معصوم است، گرچه سندى نداشته باشيم.58 همين قوّت متن، كبراى منطبق بر زيارت جامعه میگردد و بنابر همين اصل، هنگامى كه از سيّد بزرگوار، فقيه، محدّث، عارف به كلمات اهل بيت عليهم السلام سيّد عبداللَّه شبّر رحمه اللَّه در مورد زيارت جامعه میگويد:
وإنّ فصاحة ألفاظها وبلاغة مضامينها تنادي بصدورها عن ينابيع الوحي والإلهام؛59
به راستى كه فصاحت واژگان و فرازها، بلاغت مضمونها و عبارتهاى زيارت جامعه حاكى از آن است كه اين زيارت، از چشمههاى وحى و الهام جوشيده است.
بنابر آن چه بيان شد، ترديدى نيست كه زيارت جامعه از زياراتى به شمار میرود كه از اهل عصمت صادر شده است.
و اين كه عبارتهاى اين زيارت يا مفاهيم و مدلولهاى آنها در روايات معتبر ديگر آمده است، تا جايى كه برخى از عبارتها و مدلولهاى آنها در روايات اهل سنّت نيز وارد شده است. شاهد صدق ديگرى بر اطمينان و يقين ما به صدور اين زيارت از آن مقام مقدّس میباشد.
زيارت جامعه در گفتار دانشمندان
علّامه بزرگوار مجلسى اوّل رحمه اللَّه در اين زمينه مینويسد:
ولمّا وفّقني اللَّه لزيارة أمير المؤمنين عليه السلام وشرعت في حوالي الروضة المقدّسة في المجاهدات وفتح اللَّه علي ببركة مولانا صلوات اللَّه عليه أبواب المكاشفات الّتي لا تحتملها العقول الضعيفة، رأيت في ذلك العالم ـ وإن شئت قلت: بين النوم واليقظة ـ عندما كنت في رواق عمران جالساً، أنّي بسرّ من رأى، ورأيت مشهدها في نهاية الارتفاع والزينة، ورأيت على قبريهما لباساً أخضر من لباس الجنّة، لأنّي لم أر مثله في الدنيا، ورأيت مولانا مولى الأنام صاحب العصر والزمان عليه السلام جالساً، ظهره على القبر ووجهه إلى الباب، فلمّا رأيته شرعت في الزيارة بالصوت المرتفع كالمدّاحين، فلمّا أتممتها قال عليه السلام: نعمت الزيارة؛
آن گاه كه به عتبات مشرّف شدم، در نجف اشرف در كنار مرقد مطهّر امير مؤمنان على عليه السلام شروع به مجاهده و تلاش براى خودسازى نمودم.
خداوند متعال به بركت مولايمان ـ درود خدا بر او باد ـ درهاى مكاشفههايى را براى من گشود كه خردهاى ناتوان را ياراى تحمّل آنها نيست. در عالم مكاشفه ـ يا بين بيدارى و خواب ـ ديدم كه در سامرّا در حرم عسكريين عليهما السلام، در رواق عمران هستم. ديدم كه روضه آن دو بزرگوار در نهايت بلندى بوده و آزين شده است. بارگاه نورانى آن دو امام همام با پارچهاى سبزين از پارچههاى بهشتى پوشيده شده بود و من چنين پارچههايى را در دنيا نديده بودم. در آن جا خدمت حضرت ولى عصر عليه السلام شرفياب شدم. آن حضرت كنار ضريح مطهر نشسته بود و رو به طرف درب بود. با صداى بلند ـ به سان مدّاحان ـ شروع به خواندن زيارت جامعه كردم.
وقتى پايان يافت حضرتش فرمود: چه زيارت خوبى است؟
قلت: مولاى! روحي فداك! زيارة جدّك وقد أشرت إلى نحو القبر؟
عرض كردم: آرى، جانم به فداى شما! زيارت جدّ بزرگوار شماست و اشاره به قبر مطهّر نمودم.
قال: نعم، أدخل؛
فرمود: آرى، وارد شو.60 از اين رو مجلسى رحمه اللَّه در روضة المتقين در اعتبار زيارت جامعه مینويسد:
والحاصل أنّه لا شكّ أنّ هذه الزيارة من أبي الحسن الهادي سلام اللَّه عليه بتقرير الصاحب عليه السلام وأنّها أكمل الزيارات وأحسنها، بل بعد تلك الرؤيا كنت أكثر الأوقات أزور الأئمّة عليهم السلام بهذه الزيارة في العتبات العاليات، ما زرتهم إلّابهذه الزيارة؛61
كوتاه سخن اين كه ترديدى نيست كه اين زيارت با تقرير حضرت صاحب الزمان عليه السلام از امام هادى عليه السلام صادر شده است. اين زيارت كاملترين و بهترين زيارتهاست. من پس از اين رؤيا بيشتر اوقات ائمّه عليهم السلام را با اين زيارت، زيارت مینمايم و در عتبات عاليات فقط با اين زيارت، زيارت مینمايم.
اين سخن بزرگى همچون مجلسى اوّل رحمه اللَّه است كه از نظر همه ما مورد احترام است. گذشته از قضيّه مكاشفهاى كه اشاره كرده، ايشان اين زيارت را كاملترين و بهترين زيارت میداند.
علّامه بزرگوار مجلسى دوم رحمه اللَّه نيز در اين زمينه مینويسد:
وإنّما بسطت الكلام في شرح تلك الزيارة قليلًا إن لم استوف حقّها حذراً من الإطالة، لأنّها أصحّ الزيارات سنداً وأعمّها مورداً وأفصحها لفظاً وأبلغها معنى وأعلاها شأناً؛62
اين كه اندكى اين زيارت را شرح و بسط دادم، گرچه به طور كامل ـ به جهت پرهيز از طولانى شدن ـ حقّش را ادا نكردم؛ چرا كه آن زيارت از نظر سند صحيحترين، از نظر مورد فراگيرترين، از نظر متن فصيحترين، از نظر معنا رساترين و از نظر شأن والاترين زيارتها است.
اين سخن نيز شاهد ديگرى از علّامه مجلسى رحمه اللَّه است. بنابراين، اگر ما در چنين مواردى به بزرگى همچون علّامه مجلسى مراجعه نكنيم و كلام او براى ما در شناخت روايتى، دعايى و زيارتى حجّت نباشد، چنين عالم و دانشمندى كه با اين همه زحماتى كه كشيده و آشنايى كه با روايتها، دعاها و زيارتها دارد، چه نفعى به ما خواهد داشت؟
از هر رو، علّامه مجلسى رحمه اللَّه از بزرگان و خبرههاى اين وادى است كه هيچ كسى براى او ايرادى نگرفته و سخنى درباره او نيست و نبايد هم باشد.
سيّد عبداللَّه شبّر از علماى ديگرى به شمار میرود كه در اين زمينه اظهار نظر كرده است ـ وى فقيه و محدّث بزرگوار بوده و با علّامه مجلسى رحمه اللَّه و سيّد نعمت اللَّه جزايرى رحمه اللَّه معاصر و تقريباً در يك طبقه بودهاند ـ وى در آغاز شرح
خود بر زيارت جامعه مینويسد:
إنّ زيارة الجامعة الكبيرة أعظم الزيارات شأناً وأعلاها مكانة ومكاناً، وإنّ فصاحة ألفاظها وفقراتها وبلاغة مضامينها وعباراتها تنادي بصدورها من عين صافية نبعت عن ينابيع الوحي والإلهام، وتدعو إلى أنّها خرجت من ألسنة نواميس الدين ومعاقل الأنام؛ فإنّها فوق كلام المخلوق وتحت كلام الخالق الملك العلّام، قد اشتملت على الإشارة إلى جملة من الأدلّة والبراهين المتعلّقة بمعارف أصول الدين وأسرار الأئمّة الطاهرين ومظاهر صفات ربّ العالمين، وقد احتوت على رياض نضرة وحدائق خضرة مزيّنة بأزهار المعارف والحكمة محفوفة بثمار أسرار أهل بيت العصمة، وقد تضمّنت شطراً وافراً من حقوق أولى الأمر الّذين أمر اللَّه بطاعتهم وأهل البيت الّذين حثّ اللَّه على متابعتهم وذوي القربى الّذين أمر اللَّه بمودّتهم وأهل الذكر الّذين أمر اللَّه بمسألتهم، مع الإشارة إلى آيات فرقانيّة وروايات نبويّة وأسرار إلهية وعلوم غيبيّة ومكاشفات حقّية وحكم ربّانية …؛63
به راستى زيارت جامعه كبيره از مهمترين زيارتها و برترين آنها از جهتِ مقام و اهميّت است و فصاحتِ الفاظ و فرازهايش و بليغ بودن معانى و عباراتش، حكايت از آن میكند كه اين زيارت از چشمه زلال ـ كه از منابع وحى و الهام سرچشمه گرفته ـ صادر شده و از زبانِ دانايان و نواميس دين و بزرگان مردم، خارج شده است.
پس اين زيارت، برتر از كلام مخلوق و پايينتر از كلام خالق است و شامل بعضى از دليلها و برهانهاى مربوط به شناخت اصول دين و اسرار امامان پاك و مظاهر صفات پروردگار جهانيان است.
و همچنين داراى باغهاى خوش منظر و بوستانهاى سرسبزى است كه با شكوفههاى معارف و حكمت آراسته شده و با ميوههاى اسرار اهل بيت عصمت عليهم السلام همراه میباشد.
اين زيارت، شامل بخش كاملى از حقوق «اولوا الامر» است كه خداوند مردم را به فرمانبردارى و پيروى از ايشان امر كرده. و نيز شامل حقوق «ذوى القربى» و «اهل الذكر» است كه خداوند مردم را به پرسش مسائل از آنان امر فرموده است.
اين زيارت به آيات قرآنى، روايات نبوى، اسرار الهى، علوم غيبى، مكاشفات حقيقى و حِكم ربّانى اشاره دارد.
به راستى آن گاه كه بزرگان در موردى سخن گويند، سنجيده و حساب شده میگويند. اگر مدحى، ذمّى، قيدى، امرى، كتابى، روايتى و حديثى بخواهد از يك بزرگى صادر شود، همه اينها سنجيده و دقيق خواهد بود؛ چرا كه اينان به آن چه میگويند التفات دارند، و حكيمانه است.
سيّد شبّر در اين گفتار، عبارت جالبى دارد كه معمولًا در مورد كلمات امير مؤمنان على عليه السلام گفته شده كه میگويد:
فإنّها فوق كلام المخلوق وتحت كلام الخالق؛
پس اين زيارت برتر از كلام مخلوق و پايينتر از كلام خالق است.
يا در مورد ديگرى گويد: مطالب اين زيارت، مطالب حقّهاى است با برهانهاى معارف اصول دين.
آرى، اينها بخشى از سخنانى است كه بزرگان دانشمند در شأن زيارت جامعه ايراد كردهاند. به نظر میرسد اين گونه تعبيرها و توصيفها در مورد زيارت جامعه دو جهت داشته باشد:
يكم. اثبات اين زيارت
آنان با اين توصيف بيان میدارند كه آرى اين زيارت داراى اين گونه حقايق است. البتّه در اين باره به صورت اختصار مطالبى بيان خواهد شد.
دوم. دفع توهّم
به نظر میرسد توصيف بزرگان به جهت دفع توهّمى باشد كه درباره زيارت جامعه است، شايد برخى گويند كه در زيارت جامعه درباره ائمّه عليهم السلام غلو شده است.
محدّث قمى رحمه اللَّه در مفاتيح الجنان در بيان اين كه چرا دستور دادهاند قبل از زيارت جامعه صد مرتبه تكبير گفته شود مینويسد:
شايد ـ چنان كه مجلسى اول گفته ـ وجه تكبير اين باشد كه اكثر طباع مايلند به غلو، مبادا از عبارات امثال اين زيارت به غلو افتند، يا از بزرگى حق سبحانه وتعالى غافل شوند، يا غير اينها.64 در اين اخير نيز از برخى شنيده میشود كه میگويند: زيارت جامعه درباره ائمّه عليهم السلام غلو دارد.
برخى ديگر اين روزها شيعه را به دو گروه تقسيم كردهاند: غالى و غير غالى؛ گويى تشيّع نيز به دو گونه تقسيم میگردد (!!) البتّه آنانى كه به زيارت جامعه و بعضى مطالب آن معتقد نباشند، حتى در صورت انكار باز هم شيعه محسوب میشوند و از تشيع خارج نيستند، هر چند مقصّر شمرده شوند. روى اين جهت يكى از مقدّمات بحث ما تحقيق در مورد غلو است. (به صفحه 78 از جلد اول کتاب با پيشوايان هدايتگر، نگرشى نو به شرح زيارت جامعه كبيره، مراجعه شود).
1 عيون أخبار الرضا عليه السلام: 1/ 305، حديث 1.
2 من لا يحضره الفقيه: 2/ 609، حديث 3213.
3 ر. ك: مستمسك العروة الوثقى: 1/ 303.
4 همان.
5 ر. ك: التحقيق في نفي التحريف عن القرآن الشريف: 100- 104.
6 مستدرك الوسائل: 3/ 771.
7 تنقيح المقال في علم الرجال: 1/ 267.
8 تنقيح المقال: 1/ 210.
9 همان: 2/ 297.
10 تنقيح المقال: 1/ 315.
11 همان: 1/ 210.
12 معجم رجال الحديث: 16/ 175.
13 الامالى، شيخ صدوق: 755.
14 معاني الأخبار: 131- 132.
15 سوره زخرف( 4): آيه 28.
16 معاني الأخبار: 131 و 132.
17 كمال الدين: 259، من لا يحضره الفقيه: 4/ 179.
18 الامالى، شيخ صدوق: 353.
19 الامالى، شيخ صدوق: 375.
20 همان: 560.
21 همان: 723، حديث 1، معانى الاخبار: 55، حديث 2.
22 الامالى، شيخ صدوق: 731.
23 علل الشرائع: 1/ 185.
24 معجم رجال الحديث: 16/ 176 و 177.
25 رجال النجاشى: 341، رقم 915.
26 همان: 258، شماره 89.
27« موسى نخعى» عمويى دارد به نام« حسين بن يزيد بن عبداللَّه نوفلى» كه روايات زيادى نيز از او نقل میكند، بنابراين جدّ« موسى» به نام« عبداللَّه» میباشد، پس ممكن است« موسى بن عبداللَّه» به اين لحاظ باشد. اين مطلب از كلام مرحوم آقاى خويى كه خواهد آمد استفاده میشود.
28 من لا يحضره الفقيه: 4/ 180، حديث 5408.
29 حديث مسند، حديثى است كه راويان آن از اول تا آخر مذكور بوده باشند.
30 بشارة المصطفى: 18.
31 المزار، محمّد بن مشهدى: 27 مقدمه مؤلف.
32 تنقيح المقال: 3/ 257.
33 معجم رجال الحديث: 20/ 66 و 67.
34 سوره انبياء( 21): آيه 26 و 27.
35 تفسير نور الثقلين: 3/ 421، حديث 41.
36 در نسبت زيارت جامعه به امام جواد عليه السلام كه در چند كتاب ديگر نيز آمده، اشتباهى رخ داده است؛ چرا كه اين زيارت از امام هادى عليه السلام میباشد.
37 تفسير الصافى: 4/ 130.
38 همان.
39 تفسير نور الثقلين: 3/ 421، حديث 41.
40 همان: 3/ 608، حديث 183.
41 همان: 4/ 180، حديث 46.
42 همان: 4/ 271، حديث 88.
43 همان: 4/ 444، حديث 12.
44 همان: 5/ 569، حديث 33.
45 وسائل الشيعه: 14/ پاورقى 579.
46 المحتضر: 26، حديث 21 و 219، حديث 282.
47 بحار الانوار: 97/ 204، حديث 1.
48 الرسائل الفقهيّه: 179.
49 غنائم الايام: 1/ 265.
50 كتاب الطهاره، شيخ انصارى: 2/ 329.
51 مصباح الفقيه: 1 ق 2/ 438.
52 تفسير الميزان: 20/ 277.
53 مصباح الفقاهه: 1/ 504.
54 همان: 3/ 281.
55 كتاب الطهارة، خويى: 2/ 84.
56 نتائج الافكار في نجاسة الكفّار: 190.
57 صراط النجاة: 3/ 419، سؤال 1225.
58 ر. ك: الفردوس الأعلى: 76.
59 الانوار اللامعه فى شرح الزيارة الجامعه: 18.
60 لوامع صاحبقرانى: 8/ 664.
61 روضة المتقين: 5/ 452.
62 بحار الانوار: 99/ 144.
63 الانوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعه: 30.
64 مفاتيح الجنان: زيارت جامعه كبيره.
برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایتگر، ج 1، صفحۀ 44