چيستى معناى زيارت
واژه «زيارت» از «زَور» گرفته شده است، ابن فارس واژه شناس معروف، در كتاب معجم مقاييس اللغه مينويسد:
الزاء والواو والراء، أصل واحد يدلّ على الميل والعدول؛1
اين واژه كه از حروف «ز»، «و» و «ر» تشكيل شده، نشان دهنده تمايل و عدول است. حالِ زاير نيز از همين مقوله است؛ چرا كه وقتى فردى به زيارت فرد ديگرى مىرود، تمايل به سوى او يافته و از ديگران عدول مىكند. زاير يعنى كسى كه به يك طرف ميل پيدا مىكند و از ماسواى آن عدول مىنمايد. پس واژه «زَور» به معناى ميل و عدول است. براى مثال، زايرى كه به آستان بوسى و زيارت امام رضا عليه السلام شرفياب مىشود، در واقع به حضرتش ميل نموده و خود را با تمام وجود در محضر آن حضرت مىبيند و از ماسواى آن بزرگوار عدول و اعراض كرده است.
محدّث بزرگوار شيخ طريحى در مجمع البحرين مىنويسد: در دعايى آمده است:
اللهمَّ اجعلني من زوّارك؛2
خدايا! مرا از زايران خود قرار بده.
اين دعا چه معنايى دارد؟ چرا كه خداى تعالى جسم نيست تا مكانى خاصّ و جهتى معيّن داشته باشد.
معناى دعا چنين است: خدايا! مرا آن چنان قرار بده كه فقط به تو تمايل و توجّه داشته باشم.
وقتى انسان به خدا تمايل نمود، در واقع از ماسواى حضرت بارى تعالى اعراض و عدول كرده است و از كسانى شده كه به آن درگاه باشكوه پناه آورده، از او يارى طلبيده و كارى با ماسواى او ندارد.
صاحب مجمع البحرين در ادامه مىنويسد: در حديث آمده است:
من فعل كذا فقد زار اللَّه في عرشه؛3
هر كه فلان عمل را انجام دهد، خدا را در عرش خودش زيارت كرده است.
يعنى خدا را قصد كرده و به او تمايل نموده و از ماسواى خدا عدول و اعراض كرده است.
به سخن ديگر، اثر اين عمل چنين است كه خداى تعالى اين شخص را به خود اختصاص مىدهد، تمايل او را به سوى خودش قرار داده و او را از ماسواى خود منقطع مىنمايد.
زيارت در حقيقت، حضور حقيقى زاير نزد زيارت شونده است. از اين رو، در بعضى كلمات آمده: «الزيارة حضور الزائر عند المزور».
بعضى گمان مىكنند كه اين حضور همان حضور ظاهرى جسمى است و حال اين كه رواياتى براى زيارت حضرت رسول صلى اللَّه عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام از راه دور داريم كه نشان مىدهد مراد حضور واقعى قلبى است كه همان «ميل»و «توجّه» است و تحقق عنوان «زيارت» و ترتّب آثار آن دائر مدار حضور و توجّه باطنى است؛ از اين رو خيلى از اوقات انسان در زيارتگاه حضور بدنى دارد، امّا چون قلب او و فكرش در جاى ديگر است اثرى بر آن حضور بار نمىشود.
به راستى چه مقام والا و با شكوهى است كه تمام تمايل و توجّه انسان فقط به سوى خداوند متعال باشد، به گونهاى كه همواره به طرف حضرت حق حركت كند، ماسواى او را پشت سر قرار دهد و از هر آن چه جز اوست عدول نمايد كه در نتيجه چنين انسانى ممحّض و خالص در خداوند متعال مىگردد. اگر خداوند اين كار را با انسانى انجام دهد و او را بپذيرد، او را از «مخلَصين» (خالص شدگان) براى خود قرار داده است.
اين چه مقام والايى است؛ مقامى كه تمام تلاشگران راه توحيد در پى آن بودهاند و اساساً هدف همين بوده است!
زنده بودن امامان
اكنون به اجمال بايد يادآور شد كه بر حسب دلالت آيات و روايات و ادلّه ديگر ما معتقديم كه انبياى الهى و اوصياى آنها زنده هستند. آن بزرگواران زايران خويش را مىشناسند و به آنها عنايت دارند.
در كامل الزيارات آمده است: حضرت امام صادق عليه السلام درباره حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمود:
وإنّه لينظر إلى زوّاره، فهو أعرف بهم وبأسمائهم وأسماء آبائهم وما في رحالهم من أحدهم بولده، وإنّه لينظر إلى من يبكيه فيستغفر له ويسأل أباه الاستغفار له ويقول له: أيّها الباكي! لو علمت ما أعدّ اللَّه لك لفرحت أكثر ممّا حزنت، وإنّه ليستغفر له من كلّ ذنب وخطيئة؛4
آن بزرگوار به زايران خود مىنگرد و به اسامى آنها، پدرانشان و آن چه در بارهايشان دارند، آگاهتر از آنان به فرزندانشان است. آن حضرت به گريه كنندگان خود مىنگرد و براى آنان درخواست آمرزش مىكند و از پدر بزرگوارش نيز مىخواهد كه براى آنان طلب آمرزش كند و به گريه كنندگانش مىفرمايد: اى كسى كه براى من گريه مىكنى! اگر بدانى خداوند چه نعمتهايى براى تو آماده كرده، به يقين سرور و شادى تو بيش از اندوهت خواهد بود. به راستى كه خداوند متعال تمام گناهان و لغزشهاى تو را مىآمرزد!
البتّه اين اعتقاد و نقل اين روايات اختصاص به ما ندارد؛ بلكه اهل سنّت نيز به زنده بود انبياء و اولياء معتقدند، و حافظ جلال الدين سيوطى در اين مسئله كتاب نوشته، آنها از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله احاديثى نقل كردهاند از جمله آن كه آن حضرت فرمود: من زارني بعد وفاتي ….5 و در حديث ديگرى فرمود: من سلّم عليّ من عند قبري سمعته ….6از گروه وهابيّت كه چشم پوشيم، اين عقيده همه مسلمانان است.
شايد جامعترين سخن در اين مورد كلام شيخ مفيد رحمه اللَّه باشد كه فرموده است:
وإنّ رسول اللَّه والأئمّة من عترته خاصّةً، لا يخفى عليهم بعد الوفاة أحوال شيعتهم في دار الدنيا بإعلام اللَّه تعالى لهم ذلك، حالًا بعد حال، ويسمعون كلام المناجي لهم في مشاهدهم المكرّمة العظام، بلطيفةٍ من لطائف اللَّه تعالى ينبئهم بها من جمهور العباد وتبلغهم المناجاة من بُعدٍ، كما جاءت به الرواية؛7
به راستى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله و امامان از عترت آن بزرگوار- بهخصوص- پس از وفاتشان از حالات شيعيانشان آگاه بوده و احوال آنها بر ايشان مخفى نيست؛ زيرا كه خداوند متعال آنها را لحظه به لحظه از حال شيعيانشان آگاه مىكند. آنان سخن كسى را كه در كنار قبور گرامى آنها به نجوا مىپردازد به عنايت ويژهاى از عنايتهاى خاص خدا مىشنوند كه خداوند بدين وسيله آنها را از عموم بندگان ممتاز ساخته و مناجات شيعيان را از راه دور به آنها مىرساند، آن سان كه در روايت آمده است.
زيارت انبيا و حجتهاى الهى؛ زيارت خدا
محدّث جليل القدر شيخ صدوق رحمه اللَّه اين گونه روايت مىكند:
زيارة اللَّه زيارة أنبيائه وحُجَجه صلوات اللَّه عليهم، من زارهم فقد زار اللَّه عزوجلّ؛8زيارت خدا، همان زيارت پيامبران و حجّتهاى اوست. هر كه آنان را زيارت كند، در واقع خداى تعالى را زيارت كرده است.
آرى، زيارت پيامبران و پيشوايان معصوم عليهم السلام، همان زيارت خداى تعالى است؛ چرا كه در حديثى مىخوانيم كه حضرتش مىفرمايد:
من أطاعهم فقد أطاع اللَّه و من عصاهم فقد عصى اللَّه ومن تابعهم فقد تابع اللَّه عزوجلّ؛9 هر كه از آنان فرمان برد، در واقع از خدا فرمان برده است و هر كه از فرمان آنان سرپيچى كند، در واقع از فرمان خدا سرپيچى نموده است و هر كه از آنان پيروى نمايد، در حقيقت از خدا پيروى كرده است.
چنين ارتباطى ميان خداى متعال از طرفى و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و اهل بيت آن حضرت از طرف ديگر وجود دارد.
با توجّه به معنايى كه از زيارت مطرح شد، اگر كسى بخواهد خداوند متعال را زيارت كند، بايستى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام را زيارت نمايد كه البتّه توجّه به اين حضرات و اعراض از ماسواىِ آنها، توجّه به خدا و اعراض از ماسواىِ اوست.
شبههاى واهى
بنابرآن چه بيان شد، زيارت ائمّه اطهار عليهم السلام در حقيقت زيارت خداى تعالى است و مجاز را در اين حقيقت و واقعيت راهى نيست.
يكى از معاصران- به نقل نشريهاى- چنين مىپندارد كه زيارت ائمّه اطهار، محبّت به ائمّه اطهار است. به تعبير او، عشق به ائمّه اطهار، عشق مجازى است و عشق حقيقى، همان عشق به خداوند متعال است.
اين گفتار- بنابر تحقيق- بر خلاف مفاد روايات و همه ادلّهاى است كه در دست داريم.
بنابر ادلّه روشن، كسى كه امام عليه السلام را زيارت كند، خدا را زيارت كرده است؛ پس كسى كه مىخواهد خدا را زيارت نمايد، سيّدالشهداء عليه السلام و امام رضا عليه السلام و … را زيارت نمايد، آن گاه كه آن بزرگواران را زيارت كند، خدا را زيارت كرده است.
همهاش حقيقت است. اصلًا ميان ائمّه اطهار عليهم السلام و خداوند متعال، عالم حقيقت است و براى مجاز در اين عرصه راهى نيست. به طور كلّى چنين نسبتى وجود ندارد كه دوستى با اهل بيت عليهم السلام مجازى باشد تا به دوستى خداوند متعال برسيم.
مگر دوستى اهل بيت غير از حبّ خداى تعالى است؟
مگر اطاعت آنان غير از اطاعت خداست؟
مگر عصيان و نافرمانى از آنان، غير از عصيان و نافرمانى از خداوند متعال است؟
مگر پيروى از آنان غير از پيروى از خداوند متعال است؟ شيخ صدوق درباره زيارت معتقد است:
زيارة اللَّه زيارة أنبيائه وحججه صلوات اللَّه عليهم من زارهم فقد زار اللَّه عزوجلّ؛10زيارت خداى تعالى زيارت پيامبران و حجّتهاى اوست؛ هر كه آنان را زيارت كند، خداى متعال را زيارت كرده است.
اين واقعيت و حقيقتى است كه مجاز ندارد، آن سان كه اطاعت و عصيان از آنان اطاعت و عصيان از خداى تعالى است.
كوتاه سخن اين كه منظور از زيارت، توجّه داشتن و تمايل يافتن است؛ تمايلى كه توأم با عدول و اعراض از غير خداست.
بنابراين، زيارت خدا در حقيقت، زيارت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام و ميل به امام زمان عليه السلام همان ميل به خداى تعالى است و به يقين، وقتى انسان واقعاً ميل به خدا داشت، با اين ميل از غير خدا عدول و اعراض كرده است.
آن چه بيان شد، معناى زيارت از نظر لغوى بود و روشن شد كه از ديدگاه قرآن11 و روايات نيز زيارت به همين معنا آمده است و با توجّه به رواياتى كه گذشت، واژه زيارت در دعاها و زيارتها به همين معنا آمده است.
بنابراين، بين منظور شارع مقدّس از كلمه زيارت و مفهوم آن در اصل وضع لغوى اختلافى وجود ندارد.
هدف از زيارت
با توجّه به معنايى كه از زيارت بيان شد، هدف و حكمت از زيارت نيز روشن گرديد. حكمت زيارت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و پيشوايان معصوم عليهم السلام و تحمّل اين همه رنجها، هزينه اموال و صرف وقتها همه روشن مىشود و از طرفى، علّت آن همه تأكيدى كه بر زيارت ائمّه اطهار عليهم السلام- به ويژه زيارت سالار شهيدان امام حسين عليه السلام در كربلا و امام رضا عليه السلام در طوس- شده، معلوم مىگردد.
بديهى است كه عقايد وهّابيان پندارى بيش نيست، گرچه پاسخ آنان را خواهيم داد؛ اما اكنون سخن ما بر اساس رواياتى است كه از امامان معصوم عليهم السلام در اين باره وجود دارد.
بنابر معناى ياد شده از زيارت، هدف از اين زيارتها، قصد كردن، توجه كامل و حضور قلب نسبت به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و ائمّه عليهم السلام و در خدمت آن بزرگواران بودن است.
به عبارت ديگر، انسان با اين زيارتها خود را وقف اين خط و مسير مىكند و از خطوط و مسيرهاى ديگران عدول و اعراض مىنمايد.
ما به زيارت آن بزرگواران مىرويم تا خدا را زيارت كنيم؛ يعنى در خدمت خدا باشيم، او را قصد نماييم و به او توجّه نماييم و از ديگران عدول كنيم. با توجّه به اين هدف و حكمت مىبينيم در عبارات اذن ورود به حرمهاى مطهّر- چنان كه در كتابهاى دعا و زيارت آمده است- به خداى تعالى خطاب مىكنيم و مىگوييم:
اللهمّ إنّك أكرم مقصود وأكرم مأتي وقد أتيتك متقرّباً إليك بابن بنت نبيّك؛12
خداوندا! به راستى كه تو گرامىترين هدف و گرامىترين ميزبان هستى كه من به درگاه تو آمدم تا به وسيله فرزند پيامبر تو، مقرّب درگاه تو گردم.
آرى، ما در زيارت امام كاظم عليه السلام مثلًا به هنگام اذن ورود خداى تعالى را اين گونه مورد خطاب قرار مىدهيم كه مقصد من تو هستى و به سوى تو آمدهام و فرزند دختر پيامبرت را وسيله تقرّب به تو قرار دادهام.
عبارت ديگرى در اذن دخول حرم آمده كه دلالتش بر آن چه گفتيم واضحتر است:
الحمد للَّه الّذي منَّ علينا بحكّام يقومون مقامه لو كان حاضراً في المكان؛13
سپاس خدايى را كه با حاكمانى كه اگر خدا مكانى داشت آنان قائم مقام او بودند بر ما منّت گذارد.
بنابراين، هدف از زيارت كه به معناى توجّه است توأم با روى گردانى از غير، همانا توجّه تمام به سوى خداوند متعال و روى گردانى از غير اوست.
چرايى تأكيد فراوان بر زيارات
اكنون اين پرسش مطرح مىشود كه چرا براى زيارات أئمّه عليهم السلام- به ويژه زيارت امام حسين عليه السلام- اين همه تأكيد شده است؟ چرا بايد هر شب جمعه براى زيارت سيّدالشهداء به كربلا رفت و زيارت را تكرار كرد؟
پاسخ اين پرسش نيز روشن شد؛ چرا كه با يك مرتبه زيارت، به همان اندازه ارتباط و تمايل و عدول از غير پيدا مىشود كه اگر اين عمل تكرار شود، ناگزير در نهاد انسان ملكه نفسانى مىشود و جزو واقعيت و حقيقت او مىگردد و انسان خواسته و ناخواسته در زمره عدول كنندگان از غير و قصد كنندگان خداوند متعال و ائمه اطهار عليهم السلام مىشود.
به سخن ديگر، انسان بر اثر اين زيارت و تكرار آن، حالت انقطاع از ديگران پيدامىنمايد و ممحّض در زيارت شونده مىگردد و به جايى مىرسد كه هرگز مال، مقام و اغراض دنيوى ديگر نتوانند او را از اين شخص جدا كنند و به جاهاى ديگر متمايل نمايند.
آرى، انسان نيازمند است كه به اين درجه از ارتباط برسد؛ چرا كه او هر لحظه در معرض خطر است و امكان دارد به سبب كمترين خوف از كسى يا طمع به او و يا به اسباب ديگر، ارتباطش با اين جايگاه هدايت كم شود، يا كمترين ارتباطى با جاهاى ديگر پيدا نمايد.
بنابراين، تكرار و كثرت بخشيدن به زيارت و ادامه آن و همواره حاضر شدن در بارگاه پيشوايان معصوم عليهم السلام، اين اثر را در پى خواهد داشت كه ناگزير زاير انقطاع پيدا مىكند و اگر انقطاع او حقيقى گردد، ديگر مطمئن خواهد شد و راه عدول و انحراف بسته خواهد شد و به راستى اين حالت چه قدر ارزشمند است!
معرفت و شناخت أئمّه از ديدگاه روايات
هر يك از ما به ائمّه اطهار عليهم السلام به اندازه گستره فكرى، فهم و درك خود معرفت داريم؛ ولى براى شناخت امامان معصوم عليهم السلام در روايات معرفتى تأكيدهاى ويژهاى وجود دارد.
در روايتى كه در كتاب كافى نقل شده، اين گونه مىخوانيم:
زراره گويد: به امام باقر عليه السلام عرضه مىداشتم:
أخبرني عن معرفة الإمام منكم واجبة على جميع الخلق؟
آيا شناخت امام از شما خاندان بر همه مردم لازم است؟
حضرتش فرمود:
إنّ اللَّه عزوجل بعث محمّداً صلى اللَّه عليه وآله إلى الناس أجمعين رسولًا وحجّة للَّه على جميع خلقه في أرضه؛ فمن آمن باللَّه وبمحمّد رسول اللَّه واتبعه وصدَّقه فإنّ معرفة الإماممنّا واجبة عليه؛14
به راستى كه خداوند متعال حضرت محمّد صلى اللَّه عليه وآله را براى همه مردم به عنوان پيامبر و حجّت خود در روى زمين و براى تمامى آفريدگانش برانگيخت.
پس، هر كه مؤمن به خدا و به محمّد رسول اللَّه باشد و از او متابعت كرده و او را تصديق نمايد، معرفت امام از ما اهل بيت نيز بر او واجب است.
روى اين نكتهاى كه تأكيد شده، اگر معرفت مقامات و حقّانيّت امام عليه السلام بر تك تك ما واجب باشد، بايد در پى معرفت باشيم و اگر معرفت داريم، بايستى در پى افزايش آن باشيم.
و جالب است كه اين مضمون از فرمايشات رسول اكرم و اهل بيت در كتب اهل سنّت نيز روايت شده، حافظ طبرانى به سند خود از امام مجتبى عليه السلام آورده كه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله در حديثى فرموده:
والذي نفسي بيده لا ينفع عبداً عمله إلّابمعرفة حقنا.15
اگر وظيفه ما چنين مقرّر شده و اگر اين زيارتها اين اثر را در پى دارد، پس بايستى به اين زيارتها ملتزم بود؛ چرا كه زيارت جنبه مقدّميّت را براى آن امر واجب دارد.
در روايت ديگرى جابر گويد: از مولايم امام باقر عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:
إنّما يعرف اللَّه عزّوجلّ ويعبده من عرف اللَّه وعرف إمامه منّا أهل البيت. ومن لا يعرف اللَّه عزّوجلّ ولا يعرف الإمام منّا أهل البيت؛ فإنّما يعرف ويعبد غير اللَّه؛16
تنها كسى به خداى تعالى شناخت دارد و او را مىپرستد كه خدا را بشناسد و امامش را از ما خاندان بشناسد. كسى كه خدا را نمىشناسد و با امامى از خاندان ما اهل بيت نيز آشنا نيست، در واقع غير خدا را مىشناسد و مىپرستد.
با توجّه به اين روايت زيبا، اگر معرفت به أئمّه عليهم السلام نباشد، عبادت غير اللَّه خواهد بود. از اين رو معرفت امام واجب است تا عبادت خدا انجام پذيرد. از طرفى، اگر زيارت امام عليه السلام موجب معرفت امام است، پس بايستى به زيارت رفت.
روى همين اصل بعضى از فقهاى ما فتوا مىدهند كه قدر متيقّن اين است كه زيارت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام در كربلا در طول عمر براى كسى كه تمكّن دارد يك مرتبه واجب است.
شيخ بزرگوار ابن قولويه در كتاب كامل الزيارات، روايات بسيارى را در اين زمينه نقل كرده است. از اين رو در زمانهاى قديم مردم با همه سختىها براى زيارت به كربلا مىرفتند و علما و فقهاى ما نه تنها آنها را منع نمىكردند، بلكه تشويق هم مىنمودند؛ زيرا تحمّل اين مسير موجب افزايش معرفت به امام عليه السلام است و افزايش معرفت امام، همان عبادت خداى متعال است.
در روايت جالب ديگرى مىخوانيم كه حضرتش مىفرمايد:
إنّكم لا تكونون صالحين حتّى تعرفوا ولا تعرفوا حتى تصدّقوا ولا تصدّقوا حتى تسلّموا؛17
شما هرگز در زمره شايستگان قرار نخواهيد گرفت مگر معرفت داشته باشيد و معرفت نمىيابيد مگر به مقام تصديق برسيد و به مقام تصديق نمىرسيد مگر تسليم باشيد.
مقام صالحان و شايستگان
با توجّه به اين روايت نورانى، اين پرسش مطرح است كه صالحان چه كسانى هستند؟ اين مقام و مرتبه، چه مرتبهاى است كه حضرت ابراهيم دعا مىكند و ازخداوند اين مقام را درخواست مىنمايد! چنان كه در قرآن مجيد آمده كه گفت:
«رَبِّ هَبْ لي حُكْمًا وَأَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ»؛18
و حضرت يوسف نيز گفت:
«تَوَفَّني مُسْلِمًا وَأَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ»؛19
آرى، معرفت و شناخت بسيار مهم است و همان پيشينه مرتبه و مقام صالحان و شايستگان است. انسان با زيارت ائمّه عليهم السلام و ابراز خضوع و فروتنى به مقام عصمت و طهارت عليهم السلام، به مقام تسليم مىرسد و وقتى انسانى به مقام تسليم رسيد، معرفتش فزونى مىيابد و با فزونى معرفت، به مقام صالحان و شايستگان دست مىيابد.
در كتاب كافى در بخش معرفت و شناخت امام عليه السلام، حديث نورانى ديگرى از پيشواى ششم امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرتش مىفرمايد:
أبى اللَّه أن يجري الأشياء إلّابأسباب، فجعل لكلّ شيءٍ سبباً وجعل لكلّ سبب شرحاً وجعل لكلّ شرح علماً وجعل لكلّ علم باباً ناطقاً، عرفه من عرفه وجهله من جهله، ذاك رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله ونحن؛20
خداوند همه اشيا را با اسباب آن به جريان افكنده است؛ از اين رو براى هر چيزى سببى و براى هر سببى شرحى و براى هر شرحى علمى و براى هر علمى درى گويا قرار داده است. هر كه آن را شناخت كه شناخت و هر كه نسبت به آن جهل ورزيد، جاهل شد و آن در، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله و ما اهل بيت هستيم.
كوتاه سخن آن كه انسان به بركت حضور- روحى و جسمى يا فقط روحى درزيارتهاى از راه دور- در پيشگاه ائمّه عليهم السلام به مقام تسليم به خدا، رسول و اهل بيت و انقطاع و عدول از ديگران مىرسد و البتّه اين مقام با تكرار و مداومت بر زيارتها به دست مىآيد.
امكان دارد برخى از اشخاص با يك مرتبه زيارت به اين مرحله برسند؛ ولى چنان كه بيان كرديم ناگزير از تكرار، تأكيد و مداومت هستيم، تا آثار زيارت ائمّه عليهم السلام بر ما مترتب شود كه نتيجه آن، زيارت خداوند متعال خواهد بود.
بنابرآن چه در مورد زيارت بيان شد، منظور از زيارت همان معناى لغوى آن است كه عبارت از ميل به فردى كه توأم با عدول و اعراض از غير باشد. چنين زيارتى به دو وجه انجام مىپذيرد:
1. زيارت جسمى و روحى.
آن چه در درجه اوّل مورد امر واقع شده، همين وجه است. در اين زمينه گويند:
الزيارة: حضور الزائر عند المزور؛
زيارت: حضور به تمام معنا در نزد زيارت شونده است.
يعنى انسان با تمام وجود نزد او حضور داشته، روحاً و جسماً در محضر بوده باشد.
2. زيارت روحى فقط.
يعنى وقتى قدرت زيارت به معناى سابق نباشد، انسان از دور مىتواند زيارت كند و ارتباط روحى برقرار نمايد و براى همين، زيارت نمودن معصومين عليهم السلام از راه دور وارد شده است.
آداب زيارت در مكتب اهل بيت
آن چه در اين مقام مهم است اين كه زيارت اشخاص فرق مىكند. اگر انسان به زيارت شخص عادى برود، خود را در حدّ مقام و شخصيّت او آماده مىكند و اگر مقاماو بالاتر باشد، انسان خود را بيشتر آماده مىنمايد؛ هم از نظر ظاهرى خود را مرتب مىنمايد و هم از نظر باطنى و درونى.
انسان پيش از آن كه به ديدار بزرگى برود، به طور معمول برخى از آداب را مراعات مىنمايد. براى نمونه، به هنگام ديدار از سلطانى پيش از رسيدن به نزد او خود را آماده مىكند كه چگونه با او برخورد كند، چگونه سلام نمايد، چگونه احوال پرسى كند، در برابر پرسش او چگونه پاسخ دهد و چگونه در حضور او بنشيند و ….
در مكتب اهل بيت عليهم السلام پس از فراخوانى وتأكيد بر اصل زيارت ائمّه- كه زيارت آنان زيارت خداست؛ يعنى اقبال، حضور و اعراض از غير- به آداب زيارت پرداخته شده است.
البتّه در صدور بخش بسيارى از زياراتى كه وارد شده، هيچ شك و ترديدى نيست. آداب ويژهاى در اين زيارتها- يعنى زيارت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله، حضرت زهرا عليها السلام و زيارت ائمّه اطهار عليهم السلام- لحاظ و رعايت شده است.
انسان بايد براى زيارت آمادگى داشته باشد كه حضرات عليهم السلام، چگونگى اين آمادگى را بيان فرمودهاند.
برخى از آداب چنين است:
1. زاير پيش از آغاز سفر زيارتى غسل كند.
2. در طول سفر از سخنان بيهوده، مخاصمه و مجادله بپرهيزد.
3. پيش از مشرّف شدن به حرم مطهّر غسل نمايد.
4. لباسهاى نو و پاكيزه بپوشد.
5. به هنگام تشرّف گامهاى خود را كوتاه بردارد ….
البته دعوت ايشان به زيارت خودشان، راه دادن انسان به حضور، آموزش آداب ديدار، تعليم سخن گفتن با آنان، چگونگى حالات ظاهرى و باطنى، همه از باب لطفو از مصاديق قاعده لطف21 و از طبع بزرگ منشى و عظمت و شكوه اهل بيت عليهم السلام است
برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایت گر ج 1
اثر ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی
1. معجم مقاييس اللغه: 3/ 36.
2. مجمع البحرين: 2/ 304.
3. همان.
4. كامل الزيارات: 206، باب 32، حديث 292، الامالى، شيخ طوسى: 55، حديث 74.
5. كامل الزيارات: 45، حديث 18، تلخيص الحبير: 7/ 417.
6. اوائل المقالات: 73، حديث 49.
7. همان: 72.
8. من لا يحضره الفقيه: 2/ 92 و 93، حديث 1824.
9. همان: 2/ 93.
10. همان.
11. براى آگاهى بيشتر به كتاب المفردات في غريب القرآن، واژه «زَوَرَ» مراجعه شود.
12. بحار الانوار: 99/ 14، حديث 9.
13. همان: 99/ 115.
14. الكافى: 1/ 181- كتاب الحجة- باب معرفة امام، حديث 3.
15. المعجم الاوسط: 3/ 122- 2251.
16. همان: حديث 4.
17. همان: 181 و 182، حديث 6.
18. سوره الشعراء (26): آيه 84.
19. سوره يوسف (12): آيه 102.
20. الكافى: 1/ 183، حديث 7.
21. گفتنى است كه ما در بحث امامت به طور مفصّل قاعده لطف را بيان كردهايم.