نفى وجود اجماع بر نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين

نفى وجود اجماع بر نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين
پيشتر با طرح و بررسى روايات معتبر اهل تسنّن ـ كه به صراحت بر نزول آيه ولايت درباره اميرالمؤمنين عليه السلام تأكيد داشتند ـ راه بر هر گونه ترديد و شبهه در اين باره بسته شد. امّا آنان كه خوش ندارند درخشش حقيقت را نظاره كنند، به هر نحوى در كتمان آن مى كوشند. در اين راستا برخى از عالمان اهل سنّت اجماع بر نزول آيه ولايت را در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام نفى و انكار كرده اند و عجيب تر آن كه ابن تيميه، احاديثى را كه بر نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت دارند دروغ و افترا مى شمارد و ادعا مى كند اين احاديث به اجماع اهل علم كذبند! وى در منهاج السنّة مى نويسد:
وقد وضع بعض الكذّابين حديثا مفترى أنّ هذه الآية نزلت في علي لما تصدق بخاتمه في الصلاة وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل;1
برخى دروغ پردازان، حديثى غير واقعى جعل كرده اند كه بر اساس آن، آيه ولايت به هنگام صدقه دادن انگشتر از سوى على عليه السلام نازل شده است و اين امر به اجماع عالمان به روايات دروغ است.
بر اساس ديدگاه ابن تيميه، بزرگان حديث اهل تسنّن دروغ پرداز و افترا زننده هستند. محدّثانى هم چون: انس بن مالك، عبدالله بن سلام، مجاهد، عطاء، سدّى، ضحّاك، طبرى، ابن ابى حاتم، طبرانى، حاكم نيشابورى، ثعلبى، ابن مردويه، زمخشرى، ابن اثير، ابن حجر، تفتازانى، ايجى، آلوسى و برخى ديگر.2
ابن تيميه پا را از اين فراتر گذارده و ادعا مى كند كه بر عدم نزول آيه در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام اجماع وجود دارد! وى مى گويد:
قد أجمعوا أنّها نزلت في علي من أعظم الدعاوى الكاذبة; بل أجمع أهل العلم بالنقل على أنّها لم تنزل في علي بخصوصه وأنّ عليا لم يتصدق بخاتمه في الصلاة وأجمع أهل العلم بالحديث على أنّ القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع;3
اين كه ]عالمان حديث[ اجماع دارند كه آيه درباره على عليه السلام نازل شده است، از بزرگ ترين ادعاهاى دروغ مى باشد، بلكه عالمان حديثى اجماع دارند بر اين كه اين آيه درباره على نازل نشده است و اميرالمؤمنين عليه السلام در نماز انگشتر خود را تصدق نكرده است. اجماع عالمان حديثى بر اين مطلب است كه اين قصه از دروغ هايى است كه جعل شده است!
وى هم چنين مى نويسد:
وجمهور الأمّة لم تسمع هذا الخبر;4
و جمهور مسلمانان اين خبر را نشنيده اند!
آيا مى توان راويان اين احاديث را دروغ پرداز و افتراگو دانست! در حالى كه در ميان آن ها ده تن از صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله وجود دارد؟!
آيا حقيقتاً حديثى كه بيش از پنجاه تن از عالمان حديثى در دوره ها و عصرهاى مختلف نقل كرده اند و بسيارى از عالمان رجالى سند آن را صحيح و معتبر دانسته اند، دروغ و جعلى است؟!
اگر پاسخ سؤالات فوق منفى باشد، آيا ديگر مى توان به مطالب شخصى هم چون ابن تيميه اطمينان كرد؟ آيا اين شيوه بحث و برخورد علمى با موضوعات علمى است؟
به راستى، اين است حال ابن تيميه اى كه گروهى از اهل تسنّن وى را «شيخ الاسلام» مى خوانند!
بايد دانست كه تنها شيعيان در نزول آيه ولايت در شأن امير مؤمنان عليه السلام ادعاى اجماع نمى كنند; بلكه به اعتقاد بسيارى از مفسّران و عالمان حديثى و غير حديثى اهل سنّت، در شأن نزول اين آيه درباره حضرت امير مؤمنان عليه السلام اجماع وجود دارد.
تفتازانى در اين باره مى نويسد:
نزلت باتّفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته;5
به اتفاق همه مفسّران، آيه ولايت درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است، هنگامى كه ايشان انگشتر خويش را در ركوع نماز به سائل بخشيد.
قاضى ايجى نيز مى نويسد:
وقد أجمع أئمة التفسير على أنّ المراد بـ(الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ) إلى قوله تعالى (وَهُمْ راكِعُونَ) علي، فإنّه كان في الصلاة راكعاً، فسأله سائل، فأعطاه خاتمه، فنزلت الآية;6
به تحقيق پيشوايان تفسيرى اجماع دارند بر اين كه مراد از «الذين يقيمون الصلاة… وهم راكعون» على عليه السلام است. پس ايشان در ركوع نماز بودند كه سائلى از او درخواست كمك كرد و ايشان انگشتر خويش را به او بخشيد و آيه نازل شد.
حاكم حسكانى به نقل از «ابن مؤمن»7 مى نويسد:
لا خلاف بين المفسّرين أنّ هذه الآية نزلت في أمير المؤمنين;8
بين مفسّران در اين كه آيه ولايت درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده اختلافى وجود ندارد.
علاء الدين قوشچى نيز در شرحى كه بر تجريد نگاشته است مى نويسد:
إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حقّ علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع فى صلاته;9
اين آيه به اتفاق همه مفسّران در حق على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است هنگامى كه ايشان در ركوعِ نماز، انگشتر خود را به سائل بخشيد.
اما به غير از مفسران، بسيارى از عالمان حديث اهل سنّت نيز به نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار و اعتراف كرده اند كه پيشتر نام تعدادى از راويان در اين باره ذكر شد.
آلوسى در اين باره مى گويد:
غالب الأخباريين على أنّها نزلت في علي;10
اغلب اهل حديث برآنند كه آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين على عليه السلام نازل شده است.
پس از ديدگاه آلوسى اگر كسى ادعا كند كه آيه ولايت درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل نشده است، در مقابل اكثريت اهل حديث قرار گرفتهو قول وى شاذّ است. در نتيجه به اعتراف عالمان سنّى، درباره نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام اجماع وجود دارد. در ميان عالمان شيعى نيز مرحوم علامه حلّى در اين باره ادعاى اجماع كرده است. وى مى نويسد:
لأنّ المفسّرين اتّفقوا على أنّ المراد بهذه الآية علي عليه السلام; لأنّه لما تصدّق بخاتمه حال ركوعه، نزلت هذه الآية فيه ولا خلاف في ذلك;11
مفسّران اتفاق نظر دارند بر اين كه منظور اين آيه على عليه السلام است; زيرا به هنگام خاتم بخشى ايشان در ركوع نماز، اين آيه درباره آن حضرت نازل شد و در اين باره اختلافى نيست.
بنابراين، نزول آيه در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام، هم در روايات و هم در روايات اهل سنّت به فراوانى مطرح شده است و فريقين در اين باره اتفاق نظر دارند; از اين رو چنان چه مطلبى مورد اتفاقِ طرفين نزاع باشد، شايسته و بايسته است كه مورد قبول قرار گيرد.
از سخنان گذشته چنين استفاده مى شود كه سخن عبدالعزيز دهلوى و آلوسى كه مى گويند روايات مربوط به نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام فقط از طريق ابواسحاق ثعلبى نقل شده است صحيح نمى باشد، زيرا فقط در طبقه صحابه، بيش از ده تن از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله و در طبقات مختلف، بيش از چهل راوى اين احاديث را نقل كرده اند.
به علاوه، پس از بررسى سند اين روايات، معلوم شد كه اسانيد آن ها نيز در نزد اهل تسنّن بسيار معتبر است.
و نيز روشن شد كه معناى «ولى» در آيه ولايت، اولويت در تصرف و امامت است، نه محبّ و ناصر و امثال آن.

1 . منهاج السنّة : 2 / 13.
2 . پيشتر اعتبار راويان اين حديث بررسى شد.
3 . همان: 7 / 4.
4 . همان: 7 / 8 .
5 . شرح المقاصد في علم الكلام: 2 / 288.
6 . المواقف: 3 / 614.
7 . وى محمّد بن مؤمن شيرازى، مصنّف كتاب «نزول القرآن في شأن اميرالمؤمنين عليه السلام» است.
8 . شواهد التنزيل: 1 / 246 / ش 241.
9 . الشرح الجديد، ذيل آيه ولايت.
10 . تفسير الآلوسي: 6 / 167.
11 . كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد: 395.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *