منكران كفرورز / وَمَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ، وَمَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ

منكران كفرورز
وَمَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ، وَمَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ;
و هر كس شما را انكار كند، كافر و هر كس با شما بجنگد مشرك است.
آرى، كسى كه شما ائمّه را با علم باطنى به حقانيّت، انكار بكند و به طور عملى از ديگرى پيروى نمايد و مقام امامت شما را براى ديگرى قائل شود كافر است; زيرا امامى را كه از ناحيه خداوند متعال نصب شده، انكار كرده و از امامى كه از ناحيه شيطان نصب شده، پيروى كرده است، و مقدّم داشتن امام ضلالت گر بر امام هدايت گر در واقع مقدّم داشتن شيطان بر خداوند متعال است.
اگر كسى علاوه بر اين انكار، عليه امام بر حق و منصوب از جانب خداى سبحان قيام كند و شمشير بكشد، مشرك خواهد بود.
حكم مشرك به اعتبارى، از كافر بدتر است، چون هر مشركى، كافر است، اما هر كافرى، مشرك نيست. بنابراين، عقاب منكر امامت اهل بيت با عقاب كفار يكسان است هر چند به ظاهر مسلمان باشد، امّا عقاب كسى كه با امام بر حق بجنگد عقاب مشركين است هر چند «لا إله إلاّ الله» بگويد.
سيد مرتضى رحمه الله در اين باره مى فرمايد:
ثمّ مذهبنا نحن في محاربي أمير المؤمنين عليه السلام معروفٌ، لأنّهم عندنا كانوا كفّاراً بحربه بوجوه و… منها: إنّ من حاربه كان مستحلاً لقتله مظهراً، لأنّه في ارتكابه على حق، ونحن نعلم أنّ من أظهر استحلال شرب جرعة خمر فهو كافر بالإجماع، واستحلال دم المؤمن فضلاً عن أكابرهم وأفاضلهم أعظم من شرب الخمر واستحلاله، فيجب أن يكونوا من هذا الوجه كُفّاراً.
ومنها: أنّ النبي صلّى الله عليه وآله قال له عليه السّلام بلا خلاف بين أهل النقل: «حربك يا علي! حربي وسلمك سلمي».1
ونحن نعلم أنّه لم يرد إلاّ التشبيه بينهما في الأحكام ومن أحكام محاربي النبي صلّى الله عليه وآله الكفر بلا خلاف.
ومنها: أنّه عليه السّلام قال بلا خلاف أيضاً: «اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله»2 وقد ثبت عندنا أنّ العداوة من الله لا تكون إلاّ للكفّار الّذين يعادونه دون فسّاق أهل الملّة… .3
دو حديث فوق در كتاب هاى شيعه و سنّى آمده است. اگر كسى با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به جنگ برخيزد او قطعاً كافر است. وقتى آن حضرت فرموده كه جنگ عليه على عليه السلام جنگ رسول خدا است، پس همان اثر بر جنگيدن عليه اميرالمؤمنين عليه السلام نيز مترتب است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از خداوند متعال خواسته اند كه «اللهم وال…». پس قطعاً كسى كه مورد نصرت خداوند متعال نباشد او مخذول است و مخذول، كافر است.
تا اين جا حكم كسانى كه امامت ائمه عليهم السلام را دانسته و منكر شده و از ديگرى پيروى كرده اند، و نيز حكم كسانى كه با اميرالمؤمنين عليه السلام به محاربه برخاسته اند، معلوم شد، و به قول سيد مرتضى رحمه الله، مذهب ما اين است.
اينك به حكم كسانى مى پردازيم كه با اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير خم بيعت كردند سپس بيعت و پيمان شكستند و مردم را به سوى خودشان دعوت كردند. خداوند متعال مى فرمايد:
(يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَأَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ);4
آنان نعمت خدا را مى شناسند; آن گاه آن را انكار مى نمايند و بيشترشان كافر هستند.
مرحوم كلينى رحمه الله از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه مباركه چنين نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:
لما نزلت: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا) الآية. اجتمع نفر من أ صحاب رسول الله صلّى الله عليه وآله في مسجد المدينة، فقال بعضهم لبعض: ما تقولون في هذه الآية؟
فقال بعضهم: إنْ كفرنا بهذه الآية نكفر بسائرها، وإنْ آمنّا فإنّ هذا ذلّ حين يسلّط علينا ابن أبي طالب.
فقالوا: قد علمنا أنّ محمّداً صادق فيما يقول، ولكنّا لا نتولاّه ولا نطيع عليّاً فيما أمرنا.
قال: فنزلت هذه الآية: (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها)يعرفون، يعني ولاية علي ]بن أبي طالب عليهما السّلام[ وأكثرهم الكافرون بالولاية;5
هنگامى آيه «سرپرست شما فقط خدا، پيامبر و كسانى هستند كه ايمان دارند، همان ها كه نماز گزارند و در حالت ركوع زكات دهند» نازل شد، گروهى از اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله در مسجد مدينه جمع شدند، بعضى از آن ها به برخى ديگر گفتند: درباره اين آيه چه مى گوييد؟
بعضى گفتند: اگر اين آيه را انكار كنيم، آيات ديگر را هم انكار كرده ايم و اگر به اين آيه ايمان آوريم و آن را بپذيريم اين، خوارى ماست، زيرا پسر ابى طالب بر ما مسلّط مى شود.
پس گفتند: ما يقين داريم كه محمّد در آن چه مى گويد، راستگوست، ولى ما از او پيروى نمى كنيم و از على نسبت به آن چه دستورمان مى دهد فرمان نمى بريم.
آن گاه اين آيه نازل شد: «نعمت خدا را مى شناسند و باز انكار مى كنند» يعنى ولايت على عليه السلام را مى شناسند، ولى بيشترشان نسبت به ولايت كافرند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا مراد از اين كفر كه سيد مرتضى رحمه الله فرموده كفر مقابل ايمان است، يا كفر مقابل اسلام؟
فقها و متكلّمان در اين باره بحث دارند. از ظاهر عبارت سيد مرتضى رحمه الله اين گونه برداشت مى شود كه منظور از اين كفر، كفر مقابل اسلام است; يعنى چنين فردى از اسلام خارج مى شود.
برخى از بزرگان فرموده اند: نه، اين كفر، مقابل ايمان است، نه اسلام.
اين بحث هم ثمرات اعتقادى دارد و هم ثمرات عملى و ريشه اين بحث به مسئله امامت برمى گردد كه آيا امامت اهل بيت عليهم السلام از اصول دين است يا از اصول مذهب؟
و براى اثبات بيشتر اين كه اثر انكار، كفر و اثر محاربه، شرك است، چند روايت در اين زمينه نقل مى كنيم:
مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:
إنّ الله تبارك وتعالى جعل عليّاً عليه السّلام علماً بينه وبين خلقه، ليس بينه وبينهم علمٌ غيره، فمن تبعه كان مؤمناً، ومن جحده كان كافراً، ومن شكّ فيه كان مشركاً;6
خداوند متعال على عليه السلام را بين خود و خلق خود عَلَم، واسطه، راهنما و شاخص قرار داد… .
بين خدا و خلق، عَلَمى جز او نيست. هر كس از على پيروى كند مؤمن است و هر كس او را انكار نمايد كافر است و هر كس در او شك كند، مشرك خواهد بود.
طبق اين روايت معلوم مى شود كه ريشه همه جنگ ها با امير مؤمنان على عليه السلام شك بوده است. در روايت ديگرى آمده است كه امام عليه السلام فرمودند:
اُمر الناس بمعرفتنا والرّدّ إلينا والتسليم لنا.
ثمّ قال: وإن صاموا وصلّوا وشهدوا أن لا إله إلاّ الله وجعلوا في أنفسهم أن لا يردّوا إلينا كانوا بذلك مشركين;7
مردم به شناسايى و مراجعه به ما و تسليم شدن براى ما مأمور هستند.
سپس فرمود: اگر چه روزه بگيرند، نماز گزارند و گواهى دهند كه معبودى جز خداى يگانه نيست; ولى پيش خود بنا گذارند كه به ما مراجعه نكنند به همان سبب مشرك خواهند گشت.
اينان در حقانيت و وجوب اطاعت ما، شكّ دارند و در اطاعت و بندگى، ديگران را نيز شريك مى كنند; چرا كه اطاعت از ائمه عليهم السلام، همان بندگى محض خداوند متعال است. اگر بناست كسى از ديگرى نيز اطاعت كند، در واقع بنده شيطان بوده و به خداوند متعال شرك ورزيده است.
پس ريشه قيام عليه ائمه عليهم السلام عدم تسليم، عدم معرفت و عدم اطاعت است كه بايد در اين جا اطاعت محض باشد.
ائمه عليهم السلام عَلَم و نشانه هستند، كسى غير از اين ها عَلَم و نشانه نيست. اگر كسى در كنار اين عَلَم، عَلَم ديگرى را فرض كند و به زعم خودش ديگرى را براى امامت نصب كند، مشرك خواهد بود. خداوند متعال مى فرمايد:
(فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْليمًا);8
به پروردگارت سوگند! آن ها ايمان نخواهند آورد مگر اين كه در اختلافاتشان تو را به داورى و قضاوت بطلبند، سپس به آن چه كه تو حكم كرده اى در دلِ خود از آن ناراحت نشوند و تسليم محض باشند.
در ذيل اين آيه روايتى نقل شده است كه عبدالله كاهلى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
لو أنّ قوماً عبدوا الله وحده لا شريك له، وأقاموا الصّلاة، وآتوا الزكاة، وحجّوا البيت، وصاموا شهر رمضان، ثمّ قالوا لشيء صنعه الله تعالى، أو صنعه النبي صلى الله عليه وآله: ألا صنع خلاف الّذي صنع، أو وجدوا ذلك في قلوبهم لكانوا بذلك مشركين.
ثمّ تلا هذه الآية: (فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْليمًا).
ثمّ قال أبو عبدالله عليه السلام: وعليكم بالتسليم;9
اگر گروهى خداى يگانه را كه شريكى ندارد بپرستند و نماز را برپا دارند، زكات را بپردازند، حج خانه خدا انجام دهند و ماه رمضان را روزه بگيرند، اما وقتى به چيزى نگاه مى كنند مى گويند: اگر خدا اين گونه نيافريده بود بهتر بود. اگر به گونه ديگر خلق كرده بود، بهتر بود. اين ها به زعم خودشان در برابر خداوند متعال سخنى براى گفتن دارند.
آن گاه حضرتش اين آيه را تلاوت فرمود: «به پروردگارت سوگند! آن ها ايمان نخواهند آورد مگر اين كه در اختلافاتشان تو را به داورى و قضاوت بطلبند، سپس به آن چه كه تو حكم كرده اى در دلِ خود از آن ناراحت نشوند و تسليم محض باشند».
آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد تسليم بودن.
اگر كسى واقعاً خداپرست باشد و احكام الاهى را از نماز، روزه، حج و… انجام دهد و خود را عبد مطيع خدا داند نبايد بر خدا اعتراض كند، او بايد در جميع امور تسليم اراده حق باشد، و در اين شرايط امام منصوب از قبل خدا را قبول خواهد نمود و از او اطاعت خواهد داشت.
بنابراين، عبادت ها با عدم تسليم در برابر امام منصوب از طرف خدا هرگز فايده نداشته تا چه رسد كه عليه او قيام هم بكند! و لذا است كه مى گوييم:

1 . الأمالى، شيخ صدوق: 156، حديث 150، كفاية الأثر: 151، روضة الواعظين: 113، بحار الأنوار: 27 / 203، حديث 3، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 2 / 297، المناقب، خوارزمى: 128، حديث 143، ينابيع المودة: 1 / 172، حديث 19.
2 . علل الشرائع: 1 / 144، حديث 9، عيون أخبار الرّضا عليه السلام: 52، حديث 183، الخصال: 66، حديث 97، بحار الأنوار: 21 / 387، مسند، احمد بن حنبل: 1 / 119، المستدرك على الصحيحين: 3 / 109.
3 . الشافى في الإمامة: 4 / 40 و 41، الصوارم المهرقه: 89 .
4 . سوره نحل (16): آيه 83 .
5 . الكافى: 1 / 427.
6 . المحاسن: 1 / 89 ، حديث 34، ثواب الأعمال: 209، بحار الأنوار: 69 / 127، حديث 12.
7 . الكافى: 2 / 398، حديث 5، وسائل الشيعه: 27 / 68، حديث 33221.
8 . سوره نساء (4): آيه 65.
9 . المحاسن: 1 / 271، حديث 365، بحار الأنوار: 2 / 205، حديث 90.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *