باب آزمايش / وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ

باب آزمايش
وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ؛
و شما دروازه آزمايش مردم هستيد، كسى كه به سوى شما آمد نجات يافت و آن كه نيامد نابود شد.
ابتلا يعنى امتحان. راغب اصفهانى مى گويد:
بلوته: أختبرته.
سپس مى گويد:
إذا قيل: ابتلى فلان كذا وأبلاه، فذلك يتضمّن أمرين:
أ حدهما: تعرّف حاله والوقوف على ما يجهل من أمره.
والثاني: ظهور جودته ورَداءته.
وربما قصد به الأمران وربما يقصد به أ حدهما.
فإذا قيل في الله تعالى بلا كذا، أو أبلاه، فليس المراد إلاّ ظهور جودته ورداءته دون التعرف لحاله… إذ كان الله علاّم الغيوب، وعلى هذا قوله عزّوجل: (وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ).1
و معناى «باب» معروف است كه به محلّ دخول به مكانى مثل خانه، و به چيزى كه وسيله رسيدن به علم است نيز «باب» مى گويند.
بر حسب روايات وارده، ائمه عليهم السلام ابواب «الله»، «الإيمان»، «العلم» و «التقى» هستند، و چنان چه كسى بخواهد به خدا، دين، علم و ديگر حقايق برسد فقط از طريق ائمه عليهم السلام بايد وارد شود و راه ديگرى نيست، كه خداوند متعال مى فرمايد:
(وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها)؛2
و از دربِ خانه ها وارد شويد.
اما در اين عبارات ائمه عليهم السلام باب امتحان مردم ـ كه در همه امّت ها ظهور دارد ـ قرار گرفته اند، و ظاهراً اشاره است به آن چه در بنى اسرائيل واقع شده است.
قرآن مجيد آن داستان را اين گونه حكايت مى كند:
(وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَسَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ * فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ)؛3
و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيم: «در اين شهر (بيت المقدس) وارد شويد و از نعمت هاى فراوان آن، هر چه مى خواهيد بخوريد و از در (معبد بيت المقدس) سجده كنان وارد گرديد و بگوييد: «خدايا! گناهان ما را بريز!» تا گناهان شما را بيامرزيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد. پس ستمگران، اين سخن را كه به آن ها گفته شده بود، تغيير دادند؛ از اين رو بر ستمگران، در برابر اين نافرمانى، عذابى از آسمان فرو فرستاديم.
طبق اين آيه به بنى اسرائيل فرمان داده شد كه در حال سجود به اين باب ـ كه در بيت المقدس بود ـ وارد بشوند و از آن چه كه از آن ها سر زده، عذرخواهى و استغفار كنند كه در اين صورت گناهان آن ها مورد مغفرت واقع مى شود؛ اما بنى اسرائيل از اين امر امتثال نكردند و چيز ديگرى غير از آن چيزى كه به آن ها امر شده بود، گفتند و خداوند متعال بر آن ها عذاب نازل كرد.
امتحان در همه امّت ها وجود داشت. در اين امّت نيز امتحان وجود دارد. قرآن مجيد مى فرمايد:
(أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ)؛4
آيا مردم گمان كرده اند همين كه بگويند: ما ايمان آورده ايم، به حال خود رها مى شوند و امتحان نمى شوند؟ به تحقيق ما كسانى را كه قبل از آن ها بودند آزمايش كرديم و به يقين خداوند به كسانى كه راست مى گويند و آن هايى كه دروغ مى گويند، علم دارد.
بنابر احاديثى كه شيعه و سنّى نقل كرده اند، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند:
يكون في هذه الأمة كلّ ما كان في بني إسرائيل حذو النعل بالنعل و]حذو [القذة بالقذة.5
مفاد حديث اين است كه دقيقاً آن چه كه در بنى اسرائيل واقع شده در اين اُمّت نيز واقع خواهد شد.
از اين رو پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در حديث مشهور، امير مؤمنان على و اهل بيت عليهم السلام را در اين اُمّت به باب حطّة تشبيه كرده و فرمودند:
علي باب حطّة؛6
على باب حطّه و آمرزش است.
پس بايستى براى امتحان ضابطه و ملاكى باشد كه خوب از بد و راست گو از دروغ گو جدا شوند. اين ضابطه در اين امّت، اهل بيت عليهم السلام هستند كه آن بزرگواران ميزانِ فاصل بين حق و باطلند.
البته قاعده عدل اقتضا مى كند كه خوبان به پاداش اعمالشان و خلاف كاران و گناه كاران نيز به سزاى اعمالشان برسند و اين دو يكسان نيستند؛ چرا كه خلاف حكم عقل و قاعده عدل است كه خداوند متعال گناه كار و فرمانبردار را يكسان قرار دهد و هر دو را يك جا ببرد.
پس ملاك براى تمييز و جداسازى، ائمه عليهم السلام هستند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در حديث ثقلين فرمودند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلّوا؛7
همانا من در ميان شما دو چيز گران بها را قرار داده ام كه اگر پس از من به آن تمسك جوييد هرگز گمراه نمى شويد و آن كتاب خدا و عترتم اهل بيت من هستند.
پس قرآن و عترت ميزان هستند كه گمراهان از رستگاران باز شناخته شوند. بديهى است كه هر جا اهل بيت عليهم السلام باشند قرآن نيز در آن جا هست. پس مى شود گفت: عترت، ملاك و باب حطّة هستند؛ آن سان كه در احاديث ديگر نيز به اين معنا اشاره شده است.
از اين رو در ذيل آيه (وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ)،8 بزرگان اهل سنّت مانند دارقطنى، حاكم نيشابورى، طبرانى، ابوبكر بزّار، ابونعيم اصفهانى و ديگران رواياتى در اين زمينه نقل كرده اند.
و در روايتى آمده است: سليمان جعفرى مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه درباره اين آيه فرمود: امام باقر عليه السلام فرمود:
نحن باب حطّتكُم؛9
ما وسيله امتحان شما هستيم.
حديث ديگرى در منابع شيعه و اهل سنّت آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
مثل أهل بيتي فيكم كمثل باب حطّة في بني إسرائيل من دخل غفر له؛10
مثل اهل بيت من در ميان شما امّت همانند باب حطّه در بنى اسرائيل است كه هر كس وارد آن بشود خداوند گناهانش را مى آمرزد.
و در بسيارى از روايات، تشبيه ائمه عليهم السلام به كشتى نوح عليه السلام و باب حطّة در يك سياق و يك سند آمده است كه از جهتى حكم ائمه، حكم كشتى نوح است و از جهتى ديگر حكم باب حطّة.11

1 . مفردات غريب القرآن: 61.
2 . سوره بقره (2): آيه 189.
3 . همان: آيه هاى 58 و 59.
4 . سوره عنكبوت (29): آيه 2 و 3.
5 . من لا يحضره الفقيه: 1 / 203، حديث 609، معانى الاخبار: 33، تفسير مجمع البيان: 7 / 405، بحار الأنوار: 36 / 284، ينابيع المودّه: 3 / 283، اين حديث با اندكى تفاوت در تاريخ مدينة دمشق: 13 / 98 آمده است.
6 . الأمالى، شيخ صدوق: 133، حديث 126، بحار الأنوار: 23 / 119، حديث 39، مجمع الزوائد: 9 / 168، المعجم الصغير: 2 / 22.
7 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 325 از همين كتاب.
8 . سوره بقره (2): آيه 58.
9 . تفسير العياشى: 1 / 45، حديث 47، بحار الأنوار: 23 / 122، حديث 46، شواهد التنزيل: 2 / 158.
10 . الغيبة، نعمانى: 44، الأربعين ماحوزى: 74، بحار الأنوار: 23 / 119، حديث 38، ينابيع المودّه: 2 / 252.
11 . ر.ك: كفاية الاثر: 34، الأمالى، شيخ مفيد: 145، حديث 5، كنز الفوائد: 215، بحار الأنوار: 36 / 292 و 293، حديث 120، مجمع الزوائد: 9 / 168، المعجم الصغير: 1 / 140 و 2 / 22، المعجم الاوسط: 6 / 85 ، نظم درر السمطين: 235.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *