خلاصه بحث

خلاصه بحث
بحث ادله اثبات امامت و خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را ابتدا با بررسى ادله قرآنى آغاز كرديم و پيش از همه، به وجه دلالت آيه شريفه ولايت بر اين حقيقت پرداختيم. در اين راستا رواياتى را كه بيان گر نزول آيه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام بود، از منابع معتبر اهل تسنّن نقل كرديم و راويان اين احاديث را در هر طبقه برشمرديم. افراد بزرگى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله و تابعين و عده اى از حفّاظ، محدّثين و مفسّران بزرگ اهل سنّت اين احاديث را روايت كرده اند. ضمن بررسى اسانيدِ روايات ـ بر طبق موازين رجالى اهل تسنّن ـ صحّت، وثاقت و اعتبار آن ها اثبات گرديد. هم چنين بيان شد كه به اقرار و اذعان متكلّمان، مفسّران و اهل حديث بزرگ اهل سنّت، نزول آيه ولايت درباره اميرالمؤمنين عليه السلام مورد اجماع و اتّفاق مفسّران است.
در نهايت با طرح شبهه ها و اشكال هاى اهل تسنّن، به تك تك آن ها پاسخ گفتيم.البته به جز اشكالات مطرح شده، گاهى سؤالات بى ارزش و جاهلانه اى نيز مطرح مى گردد. اين سؤالات در حقيقت اعتراض به خدا و رسول اوست.
اما حقيقتى كه حتى در ميان غبار ناشى از عداوت مخالفان به روشنى نمايان است تا آن جا كه شيعه براى اثبات مدعاى خويش، از استناد به منابع و متون خود بى نياز است و صرفاً با ارجاع اهل سنّت به منابع و مصادرشان، بر آنان استدلال و احتجاج مى كند:
(لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَيَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة);1
تا آن كس كه هلاك شدنى است پس از اتمام حجت هلاك شود; و هر آن كس كه شايسته حيات ابدى است، با اتمام حجّت به حيات ابدى دست يابد.
بنابراين اگر اهل تسنّن به درستىِ روايات و تفاسيرِ محدّثان و مفسّران خود ملتزم باشند، چاره اى جز تسليم و پذيرش ولايت و امامت بلافصل اميرالمؤمنين را نخواهند داشت. وظيفه ما نيز چيزى جز ابلاغ حقيقت نيست و هر آن چه شرط بلاغ بود گفتيم، با اين حال اگر باز هم سؤال و شبهه اى باشد، براى پاسخ گويى و بحث حاضريم و هدايت به دست خداوند است چنان كه به رسول خويش فرمود:
(إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ الله يَهْدي مَنْ يَشاءُ);2
همانا تو هر كه را دوست مى دارى هدايت مى كنى وليكن خداوند هر كه را بخواهد،هدايت مى كند.
و نيز فرمود:
(إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ);3
وظيفه تو چيزى جز تبليغ نيست.
و
(إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذيرٌ);4
تو نيستى مگر بيم دهنده.
و اگر پس از ابلاغ رسول و هدايت خداوند، كسى عناد ورزد و از قبول حقيقت سرباز زند، عواقب آن دامن گير خودش خواهد شد، همان طور كه عناد و لجاج «نضر بن حارث فهرى» در برابر حق دامن گير وى گرديد.
پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز غدير دستور خدا را ابلاغ و ولايت و امامت اميرالمؤمنين عليه السلام را اعلان كرد، نضر بن حارث فهرى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پرسيد: آيا اعلان ولايت اميرالمؤمنين از سوى شماست يا از سوى خدا؟ پيامبر فرمود: دستور خداوند است و من آن را ابلاغ كردم. وى كه تحمل پذيرش حق را نداشت، به پيامبر اكرم اعتراض كرد و گفت: ما را به نماز امر كردى، پذيرفتيم و نماز گذارديم; به روزه دستور دادى، پذيرفتيم و روزه گرفتيم; به حج خواندى، پذيرفتيم و حج به جا آورديم; امّا نمى توانيم بپذيريم كه پسرعمويت را بر ما مسلط گردانى، به همين جهت رو به آسمان كرد و خطاب به خداوند گفت: اگر اين امر از سوى توست، سنگى بر من فرود آر. و خداوند سنگى از آسمان بر سر وى فرود آورد كه از دُبُرش خارج شد و او را كُشت. حاكم نيشابورى اين واقعه را اين گونه در مستدرك نقل مى كند:
أخبرنا محمّد بن علي الشيباني بالكوفة، ثنا أحمد بن حازم الغفاري، ثنا عبيدالله بن موسى عن سفيان الثوري عن الأعمش عن سعيد بن جبير: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ الله ذِي الْمَعارِجِ)ذي الدرجات سأل سائل قال: هو النضر بن الحارث بن كلدة قال: اللّهم إن كان هذا هو الحقّ من عندك، فامطر علينا حجارة من السماء. هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه;5
محمّد بن على شيبانى در كوفه، از احمد بن حازم غفارى، از عبيدالله بن موسى، از سفيان ثوى، از اعمش، از سعيد بن جبير نقل كرد كه درباره آيات: «درخواست كننده اى وقوع عذابى را درخواست كرد و كافران ياراى دفع آن را نداشتند. از سوى خداوندِ مالك آسمانهاست» گفت: منظور از درخواست كننده اى كه عذاب درخواست كرد، نضر بن حارث بن كلده است كه به خداوند گفت: خداوندا! اگر اين سخن حق و از سوى توست، پس سنگى از آسمان بر من فرود آر.
اين حديث بر اساس ضوابط شيخين صحيح است و آن دو اين حديث را نقل نكرده اند.
اين واقعه تأييدى است بر استدلال مرحوم شرف الدين در پاسخ به عدم ذكر نام اميرالمؤمنين عليه السلام در قرآن مجيد. به راستى اگر نام اميرالمؤمنين عليه السلام در قرآن به صراحت ذكر مى شد، منافقان و كينه توزانى كه نزول عذاب را بر پذيرش حق ترجيح مى دهند، با قرآن چه مى كردند؟
وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله در آخرين ساعات عمر شريف خود كاغذ و دوات خواست تا اين بار حقيقت را براى مسلمانان مكتوب كند، منافقان به وى نسبت هذيان دادند. حال اگر در قرآن به نام اميرالمؤمنين عليه السلام تصريح مى شد، آيا اين بار به صورت رسمى و علنى به مبارزه با كتاب خدا بر نمى خاستند و آن را اساطير الاولين نمى خواندند؟! همان گونه كه خداوند در اين باره مى فرمايد:
(وَإِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ);6
يعنى چون آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند ما اين سخنان را شنيديم. اگر ما هم مى خواستيم مانند آن مى گفتيم كه چيزى جز افسانه پيشينيان نيست.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پيش از نزول آيه ولايت نيز بارها و بارها و به راه ها و روش هاى گوناگون، امامت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را ابلاغ و اعلان كرده بودند. ايشان در حديث منزلت جايگاه اميرالمؤمنين عليه السلام را نسبت به خود به جايگاه هارون نسبت به موسى تشبيه كردند; يعنى چنان چه هارون جانشين و خليفه حضرت موسى بود، همين طور اميرالمؤمنين عليه السلام جانشين من خواهد بود. هم چنين مكرراً مقام اميرالمؤمنين عليه السلام را به مقام انبياء پيشين تشبيه كردند و در حالى كه خود را شهر علم ناميدند، اميرالمؤمنين را باب علم خود دانستند; يعنى مردم براى بهره مندى از علم رسول خدا صلى الله عليه وآله ناگزير بايد به اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه مى كردند. نبى اكرم صلى الله عليه وآله براى بيان افضليت و محبوبيت اميرالمؤمنين عليه السلام در حق آن حضرت دعا كردند و دعاى ايشان مستجاب شد و اين حقيقت در حديث «طير مشوى» بيان شده است.
اين احاديث هر يك به تنهايى بر حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت دارد. امّا آنان كه حق را برنمى تابند، به خاطر اعلان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در صدد اذيت كردن ايشان برآمدند.
اما خداوند به پيامبر خود وعده حفظ داد و فرمود:
(وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).7
از اين رو كارى از پيش نبردند. برخى نيز كه به خاطر تنگ نظرى و ضيق صدرِ فوق العاده، تاب تحمل روشنايى پرفروغ حق را نداشتند، خود را نفرين كردند و مرگ و عذاب را بر مشاهده حقيقت ترجيح دادند.
(وَإِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذاب أَليم);8
و چون گفتند خدايا! اگر اين به راستى حق و از جانب توست، پس يا سنگى از آسمان بر سر ما فرود آر يا ما را به عذابى دردناك گرفتار ساز.
حال اگر در قرآن به نام اميرالمؤمنين عليه السلام تصريح مى شد آيا صبر منافقان و كوردلانِ باقى مانده، تمام نمى شد؟ آيا آنان عزم خود را براى مبارزه با قرآن و اسلام و ريشه كنى آن جزم نمى كردند؟!
از اين حقايق استفاده مى شود كه به واقع خطر عظيمى اسلام و قرآن را تهديد مى كرده تا آن جا كه رسول خدا صلى الله عليه وآله از اعلان امر خدا در غدير بيم داشتند و با وعده حفظ الاهى مأموريت خود را ابلاغ كردند.
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ الله لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ);9
اى پيامبر، آن چه از سوى خدا بر تو نازل شد به خلق برسان كه اگر نرسانى، تبليغ رسالت نكرده اى و خداوند تو را از توطئه مردمان محفوظ خواهد داشت. به درستى كه خداوند گروه كافران را هدايت نخواهد كرد.

1 . سوره انفال: آيه 42.
2 . سوره قصص: آيه 56.
3 . سوره شورى: آيه 48.
4 . سوره فاطر: آيه 23.
5 . المستدرك على الصحيحين: 2 / 502. هم چنين ر.ك: تفسير ابن أبي حاتم: 10 / 3373 / ش 18983; الدرّ المنثور: 6 / 264; فتح القدير: 5 / 288 و 291; معانى القرآن: 3 / 149 / ش 33; تفسير مجاهد: 1 / 261.
6 . سوره انفال: آيه 31.
7 . سوره مائده: آيه 67.
8 . سوره انفال: آيه 32.
9 . سوره مائده: آيه 67.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *