تشكيك ها و ايرادها

تشكيك ها و ايرادها

از جمله اشكالات سستى كه بر اين معنا وارد شده آن است كه بعضى گفته اند:
«ولايت در اين حديث به معناى يارى رساندن و محبت است» و استدلال ادبى نموده اند كه وزن «مفعل» ـ كه «مولى» بر اين وزن است ـ به معناى «افعل» نمى آيد. پس ناگزير معناى أولى براى «مولى» درست نيست.
اينان يا نادانند و يا به نادانى تظاهر مى كنند; زيرا مفسران، محدثان و اهل لغت بزرگ اهل سنت تصريح كرده اند كه واژه «مولى» به معناى «أولى» آمده و آيه شريفه (فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصيرُ)1 و برخى آيات ديگر را به همين معنا تفسير نموده اند.
از جمله كسانى كه با صراحت به اين معنا اشاره نموده اند مى توان به فرّاء، ابوزيد، ابوعبيده، اخفش، ابوالعباس ثعلب، مبرّد، زجّاج، ابن انبارى، رمّانى، جوهرى، ثعلبى، واحدى، زمخشرى، نيشابورى، بيضاوى، نسفى، ابوسعود، شهاب خفاجى و… اشاره نمود.2
اينان چون دريافته اند كه اين ادعا اعتبارى ندارد، به ناچار لب به اعتراف گشوده و سخن به حقيقت گفته اند. گرچه برخى از ايشان نپذيرفته اند كه مراد از اين برترى، اولويت در تصرف و صاحب اختيارى است; بلكه آن را اولويت در محبت و دوستى و بعضى نيز اولويت در پيروى و تبعيت دانسته اند.
البتّه اين سخن نيز مانند ادّعاى نخست فارغ از دليل بوده و بى بنياد است و شاهدى بر آن يافت نمى شود.
اگر هم بپذيريم كه اين اولويت در پيروى و محبت بى قيد و شرط است، باز هم اين اولويت به امام اختصاص خواهد داشت.
اما برخى از مطرح كنندگان معناى سوم ـ يعنى اولويت در پيروى براى كلمه «مولى» ـ چون سستى سخن خود را دريافتند، ناگزير به حق اعتراف كرده و گفته اند كه «درست است كه مقصود حديث شريف اولويت در امر امامت مى باشد; ولى اين اولويت فقط در دوران امامت خود اميرالمؤمنين بوده است; يعنى پس از اتمام دوره سه خليفه نخست، نه بدون فاصله و بعد از پيامبر».
اين ادعا نيز به چند علت غير قابل قبول است:
1 . در برخى روايات غدير عبارت «بعد از من» از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نقل شده است. چنان كه تاريخ نگار بزرگ اهل سنّت ابن كثير در كتاب البداية والنهايه از عبدالرزاق همين گونه نقل كرده و در شعر معروف حسّان نيز اين چنين نقل شده است.
2 . شرط لازم براى آن كه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را به بعد از دوره عثمان اختصاص دهيم آن است كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله عبارت صريح و آشكارى بر خلافت آن سه نفر نخست داشته باشيم و بتوانيم آن را با حديث غدير جمع كنيم كه البته اهل سنّت خود بر نبود چنين عبارت صريح و آشكارى اقرار دارند.
3 . عبارت «هر كس» ـ كه در حديث شريف غدير آمده ـ از عبارت هاى عام است كه همه مخاطبان و از جمله آن سه نفر را نيز شامل مى شود. بنابراين خلافت آن سه نفر پيش از حضرت امير عليه السلام بى معناست.
4 . پذيرفتن اين تأويل براى معناى «مولى» رد آشكار سخن ابوبكر و عمر است; زيرا آن دو نخستين كسانى بودند كه به نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و با اين عبارت به او تبريك گفتند: «خوشا به حال تو كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى».
5 . علاوه بر اين، محدثان اهل سنّت نقل كرده اند كه ابن مسعود گويد: در شبى كه گروهى از جنيان به محضر پيامبر آمده بودند، من نيز در نزد ايشان بودم. پس از رفتن آنان حضرت آهى كشيد. به ايشان عرض كردم: چه شده اى رسول خدا؟
فرمود:
نعيت إليّ نفسي يابن مسعود!
خبر نزديكى مرگم به من رسيده اى پسر مسعود!
عرض كردم: پس كسى را به جانشينى خود برگزينيد.
حضرت پرسيد: چه كسى را؟
گفتم: ابوبكر را. حضرت سكوت كرد.
مدتى گذشت و حضرت دوباره آهى كشيد.
عرض كردم: پدر و مادرم قربانت شوند! اى رسول خدا! چه شده؟
ايشان دوباره فرمودند:
نعيت إليّ نفسي يابن مسعود!
خبر نزديكى مرگم به من رسيده اى پسر مسعود!
عرض كردم: كسى را به جانشينى انتخاب كنيد!
حضرت دوباره پرسيد: چه كسى را؟
اين بار گفتم: عمر را.
اين بار نيز حضرت سكوت كرد و سخنى نگفت.
زمانى ديگر گذشت دوباره ايشان آهى كشيد و من پرسيدم: چه شده اى رسول خدا؟ حضرت همان پاسخ را فرمودند.
من بار ديگر گفتم: كسى را براى جانشينى خود برگزينيد و ايشان نيز همان سؤال را تكرار فرمودند. من اين بار در پاسخ نام على را بردم.
حضرت فرمود:
أما والّذي نفسي بيده، لئن أطاعوه ليدخلون الجنّة أكتعين;3
سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اگر مردم از او اطاعت كنند همگى وارد بهشت مى شوند.
حال به رغم آن كه تمامى تأويلات و توجيهات اينان يكى پس از ديگرى فرو مى ريزد و در نهايت چاره اى نمى يابند جز آن كه زبان به اعتراف گشوده و بر دلالت حديث غدير به امامت حضرت على عليه السلام بعد از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله اقرار نمايند; اما باز راه ديگرى در پيش گرفته و يكى از علماى متأخر آنان مى گويد:
«چه دليلى داريم كه اين امامت را به معناى حاكميت و رياست بدانيم؟ چه بسا امامت او باطنى باشد و ابوبكر و جانشينان او، امام ظاهر و آشكار باشند»!
گويا كه تقسيم امامت به مدّعيان اين سخن واگذار شده و ايشان نيز امامت باطنى را براى امير مؤمنان على عليه السلام قرار داده ـ چنان كه صوفيه نيز مدعى آن هستند ـ و امامت ظاهرى را براى ديگران در نظر گرفته اند! و گويا اينان نمى دانند كه «مولى» به معناى رئيس، حاكم، صاحب اختيار و معانى اين چنينى مى آيد; معانى كه همگى بر حاكميت و رياست دلالت دارد.4

1 . سوره حديد: آيه 15.
2 . ر.ك: نفحات الازهار: 8 / 15 ـ 88 .
3 . اين روايت را گروهى از علماى اهل سنّت از جمله احمد بن حنبل، ابونعيم اصفهانى، شبلى، خوارزمى، عمر ملاّ، عبدالقادر طبرى و… نقل كرده اند. ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: 9 / 274 ـ 279.
4 . ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الأنوار: 8 / 89 ـ 113.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *