مقايسه اى نابه جا

مقايسه اى نابه جا
چهارم آن كه ابن تيميّه، زهرى را در برابر حضرت امام باقر عليه السلام معرفى مى كند. اعلم بودن زهرى را به مردم آن زمان نسبت مى دهد. گويا او خود به طور قطع اعلم بودن زهرى را نپذيرفته است.
از سوى ديگر، بايد پرسيد: كدامين مردم زهرى را از امام باقر عليه السلام عالم تر مى دانستند؟
او در اين جا موضوع اعلم بودن زهرى را به مردم نسبت مى دهد. حال آن كه پيش از اين گفته بود: «زهرى طبق اتفاق نظر اهل علم، عالم تر از امام باقر عليه السلام بوده است!»
او مى گويد: «… زهرى به اتّفاق نظر اهل علم، نسبت به روايات پيامبر صلى الله عليه وآله و احوال و اقوال ايشان از ابوجعفر محمد بن على ـ كه معاصر اوست ـ عالم تر بود.».1
هدف ابن تيميّه با طرح اين مطالب كاستن از شأن و مقام امامان معصوم عليهم السلام است! اما خودش نيز مى داند كه ديدگاه هايش بى ارزش است. به همين دليل يك بار اين مطلب را به علما و بار ديگر به مردم نسبت مى دهد. در حالى كه همه گواهى مى دهند كه زهرى در شمار كسانى است كه از امام باقر عليه السلام روايت گرفته و به نقل آن پرداخته است، آيا اگر كسى به واقع از اهل علم و دين باشد، ادّعا مى كند كه زهرى اعلم بوده است؟!
به راستى، چه انگيزه اى ابن تيميّه را وادار كرده تا در مواردى از كتاب خود، از زهرى ياد كند و او را در برابر امامان معصوم عليهم السلام بالا ببرد؟!
حقيقت اين است كه زهرى از مشهورترين كسانى بوده كه از حضرت على عليه السلام و اهل بيت پاك ايشان عليهم السلام روى گردانده است و به اين دليل ابن تيميّه از او ياد مى كند كه زهرى نيز با ابن تيميّه يك ديدگاه و باور را دارند.
ابن ابى الحديد معتزلى حنفى درباره زهرى مى گويد:
«زهرى از افرادى است كه از راه اميرمؤمنان على عليه السلام منحرف بود.
جرير بن عبد الحميد از محمد بن شيبه چنين نقل مى كند:
روزى در مسجد مدينه بودم و ديدم كه زهرى و عروة بن زبير نشسته اند و با ذكر نام على عليه السلام از او بدگويى مى كنند.
اين خبر به على بن حسين عليهما السلام رسيد، او به نزد آن دو رفت، بالاى سرشان ايستاد و فرمود:
اى عروه! پدرم از پدرت به خدا شكايت برد و خداوند به نفع پدرم و به زيان پدرت، حكم كرد.
و اما تو اى زهرى! اگر در مكه بودم دم آهنگرى پدرت را به تو نشان مى دادم».
ابن ابى الحديد در ادامه مى گويد:
«عاصم بن ابو عامر بجلى از يحيى بن عروه نقل مى كرد و مى گفت: هرگاه پدرم نام على عليه السلام را مى بُرد از او بدگويى مى كرد».2
تلاش زهرى براى انكار مناقب حضرت على عليه السلام هم چون پيشى گرفتن آن حضرت در پذيرش اسلام، تأييد كننده اين مطلب است.
ابن عبدالبرّ در شرح حال زيد بن حارثه مى نويسد:
«معمر در كتاب جامع خويش روايتى را از زهرى نقل مى كند كه طبق اين روايت زهرى مى گويد: ما كسى را سراغ نداريم كه پيش از زيد بن حارثه مسلمان شده باشد (!)
عبدالرزاق مى گويد: هيچ كس، غير از زهرى را سراغ ندارم كه اين موضوع را گفته باشد».3
هم چنين زهرى از قاتل امام حسين عليه السلام، يعنى عمر بن سعد ملعون روايت نقل مى كند. ذهبى مى نويسد:
«عمر بن سعد بن ابى وقّاص از پدرش روايت نقل مى كند. ابراهيم و ابواسحاق نيز از او روايت نقل كرده اند. زهرى و قتاده به طور مرسل از او روايت نقل كرده اند.
ابن معين مى گويد: كسى كه امام حسين عليه السلام را كشته، چگونه ممكن است كه فرد ثقه و مورد اعتماد باشد (و بتوان از او روايت نقل كرد)؟!».4
ديگر آن كه زهرى از حاميان و كارگزاران حكومت اموى بوده است تا جايى كه علما و اهل زهد بر او عيب گرفته اند.
علامه عبدالحق دهلوى در كتاب اسماء رجال المشكاة پيرامون شرح حال او مى نويسد:
«زهرى به واسطه هم نشينى با امرا ، دستخوش ضعف ايمان شده بود، علما و پارسايانِ نزديك به وى، بر او خرده مى گرفتند و زشتى هم نشينى با امرا را به او گوشزد مى كردند.
زهرى مى گفت: من در خير آن ها شريكم و از شرّشان دورى مى گزينم!
عالمان و پارسايان به او مى گفتند: آيا كردار آن ها را مى بينى و سكوت مى كنى؟!»
به همين دليل ابن معين درباره زهرى خدشه وارد مى كند. حاكم نيشابورى از ابن معين نقل مى كند كه او مى گويد: بهترين سندها، اين است كه اعمش، از ابراهيم، از علقمه، از عبدالله روايت نقل كرده باشد.
فردى به او گفت: اعمش مانند زهرى است.
ابن معين در پاسخ گفت: تو اعمش را با زهرى يكى مى دانى؟!
زهرى معتقد به «عرض و اجازه»5 و به دنبال پست و مقام است و براى بنى اميه كار مى كند، اما اعمش، فقير ، صبور، پرهيزگار و عالم به قرآن است و از سلاطين دورى مى كند».6
ذهبى مى گويد:
«ابوبكر بن شاذان بغدادى، از على بن محمد سواق، از جعفر بن مكرم دقاق، از ابو داوود نقل مى كند كه شعبه گفت:
من و هشيم به سوى مكه حركت كرديم. وقتى وارد كوفه شديم، هشيم مرا با ابواسحاق ديد. پرسيد: اين كيست؟
پاسخ دادم: شاعر قبيله سبيع.
وقتى خارج شديم، شروع كردم به نقل روايت از ابو اسحاق.
او پرسيد: تو ابواسحاق را كجا ديده اى؟
پاسخ دادم: او همانى است كه به تو گفتم، شاعر قبيله سبيع است. وقتى وارد مكه شديم، از كنار او گذشتم و ديدم كه با زهرى نشسته است. گفتم: اى ابو معاويه، اين كيست؟
پاسخ داد: يك ژاندارم از بنى اميه است.
وقتى برگشتيم، او شروع كرد به نقل روايت از زهرى.
از او پرسيدم: زهرى را كجا ديده اى؟
پاسخ داد: همان كسى بود كه او را در كنار من ديدى.
به او گفتم: نوشته هايت را به من نشان بده.
او آن چه را كه از زهرى نوشته بود، بيرون آورد و من آن ها را پاره كردم».7
ذهبى در جاى ديگر مى گويد:
«احمد بن عبدويه مروزى مى گويد: از خارجة بن مصعب شنيدم كه مى گفت: روزى به زهرى رسيدم. او رئيس پليس بنى اميه بود. ديدم كه او بر مركب سوار شد در حالى كه در دستش نيزه بود و پيشاپيش او مردمى بودند كه در دستان آنان «كافركوبات»8 بود.
من گفتم: خداوند چنين عملى را از يك عالم قبيح مى داند. به همين دليل روايتى از او نشنيده و نقل نكردم.».9
بايد بدانيم كه زهرى اين دشمنى با اسلام، پيامبر و اهل بيت نبوت عليهم السلام را از پدران خويش به ارث برده است.
ابن خلّكان در شرح حال او مى نويسد:
«پدر پدربزرگ زهرى، عبدالله بن شهاب بود كه به همراه مشركان در جنگ بدر حضور داشت. او از كسانى است كه در نبرد احد سوگند ياد كردند كه اگر رسول خدا صلى الله عليه وآله را ببينند بكشند و يا در اين راه كشته شوند.
در روايتى آمده است: به زهرى گفته شد: آيا پدربزرگ تو در بدر حضور داشت؟
پاسخ داد: بله، اما از آن طرف; يعنى در صف مشركان حضور داشت.
پدرش مسلم نيز با مصعب بن زبير بود. زهرى هميشه با عبدالملك و پس از آن با هشام بن عبدالملك همراه بود. يزيد بن عبدالملك او را به عنوان قاضى منصوب كرده بود.»10

1 . منهاج السنّة: 1 / 230.
2 . شرح نهج البلاغة: 4 / 102.
3 . الاستيعاب فى معرفة الأصحاب: 2 / 546.
4 . الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب الستة: 2 / 84.
5 . عرض و اجازه از راه هاى تحمّل و پذيرش حديث است.
6 . تهذيب التهذيب: 4 / 197.
7 . سير أعلام النبلاء: 7 / 226.
8 . كافر كوبات; نوعى چماق است.
9 . ميزان الإعتدال: 1 / 625.
10 . وفيات الأعيان: 4 / 177.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *