دلالت روايات بر امامت أميرالمؤمنين عليه السلام

دلالت روايات بر امامت أميرالمؤمنين عليه السلام
نزول آيه «سأل سائل بعذاب واقع» پس از غدير خم و اعلان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام، يكى از روشن ترين ادلّه امامت و خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است، زيرا اين داستان مراد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را از عبارت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» به وضوح آشكار مى سازد و نشان مى دهد كه حتى منافقان نيز اين حديث شريف را به معناى جعل الاهى امامت براى اميرالمؤمنين عليه السلام مى دانسته اند و فهم آنان از واژه «مولى»، همان معناى امام بوده است; چرا كه اگر «مولى» در فرمايش رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به معناى «محبّ»، «ناصر» و يا هر چيز ديگرى غير از «امام» بود، اعتراض آن اعرابى به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم معنايى نداشت و جاى اين سؤال نبود كه بپرسد: «هذا منك أو من الله؟»; اين سخن از سوى شماست يا از سوى خداوند؟ اگر وى از حديث پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم هر چيز ديگرى غير از امامت اميرالمؤمنين عليه السلام را فهميده بود، معنا نداشت كه با آن گستاخى به پيامبر بگويد:
أمرتنا… ، وأمرتنا… ، ثمّ لم ترض بهذا، حتّى رفعت بضبعي ابن عمّك تفضّله علينا، وقلت: «من كنت مولاه فعليّ مولاه»;1
به ما دستور دادى كه… و دستور دادى كه… سپس به اين مقدار راضى نشدى تا اين كه بازوان پسر عمويت را بالا بردى و او را بر مردم برترى دادى و گفتى: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست»!
هويداست كه اين سخنان، نشان گر دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام است و فرمايش پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در جواب پرسش برخى از منافقان مى تواند شاهد مهمى بر همين برداشت باشد، چرا كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در حالى كه از شدت ناراحتى چشمان مباركشان سرخ شده بود، به ناچار با سوگند به خداوند سه بار تكرار كرده و فرمودند:
الذي لا إله إلاّ هو، إنّه من الله وليس منّي;2
به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين امر از سوى خداوند است، نه از سوى من.
و اگر آن چه خداوند دستور داده بود چيزى جز پذيرش مولويّت و امامت اميرالمؤمنين عليه السلام بود، معنا نداشت كه آن اعرابى به قيمت هلاكت و نابودى خود از پذيرش آن سر باز زند و نزول عذاب از سوى خدا را درخواست كند. پس همه اين امور نشان دهنده صراحت حديث غدير در دلالت بر امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام است.
اگر حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت نداشت، آن اعرابى هرگز به خدا و رسولش اعتراض نمى كرد تا از اسلام خارج گردد و جزاى عملش را در همين دنيا ببيند و دچار عذاب شديد و ابدى قيامت گردد. اگر حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت نداشت، ابن تيميه در نفى حديث، از آن أعرابى نادان و تندخو در رابطه با اعلان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام تبعيت نمى كرد و نمى پنداشت كه به اتفاق تمامى حديث پژوهان اين حديث از دروغ هاى جعل شده است! در حالى كه حديث به اسانيد و طرق گوناگونى نقل شده است كه برخى از آن سندها صحيح اند و پيشوايان، حافظان و بزرگان اهل تسنن آن را روايت كرده اند و اين حديث به يقين معتبر و مستفيض است. ابن تيميه براى نفى و طرد احاديث مربوط به اين داستان مطالبى بيان كرده است كه از جهل مفرط و تعصّب شديد وى حكايت دارد. اين مطالب به قدرى سخيف و جاهلانه است كه حتّى پيروان ابن تيميه نيز از آن اعراض كرده اند. در اين جا به نقل برخى از اشكالات ابن تيميه مى پردازيم.

1. معارج الوصول: 39; فيض القدير: 6 / 282 و منابع ديگر.
2. همان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *