ابن عساكر

ابن عساكر
ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق به سند خود مى نويسد:
أخبرنا أبوالحسن الفرضي، نا عبدالعزيز الصوفي، أنا أبوالحسن ابن السمسار، أنا أبو سليمان…
قال: وأنا ابن السمسار، أنا علي بن الحسن الصوري ونا سليمان بن أحمد بن أيّوب الطبراني اللخمي بأصبهان، نا الحسين بن إدريس الحريري التستري، نا أبو عثمان طالوت بن عبّاد البصري الصيرفي، نا فضّال بن جبير، نا أبو أمامة الباهلي قال: قال رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم: خلق الأنبياء من أشجار شتّى، وخلقني وعليّاً من شجرة واحدة، فأنا أصلها وعليّ فرعها وفاطمة لقاحها والحسن والحسين ثمرها، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا، ومن زاغ هوى، ولو أنّ عبداً عبدالله بين الصفا والمروة ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام، ثمّ لم يدرك محبّتنا إلاّ أكبّه الله على منخريه في النّار، ثمّ تلا: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبى).
رواه علي بن الحسن الصوفي مرّةً أخرى عن شيخ آخر، أخبرناه أبوالحسن الفقيه السلمي، نا عبدالعزيز الكتّاني، أنا أبو نصر ابن الجبان، نا أبوالحسن عليّ بن الحسن الطرسوسي، نا أبوالفضل العبّاس بن أحمد الخواتيمي بطرسوس، نا الحسين بن إدريس التستري… ;1
ابوالحسن فرضى، از عبدالعزيز صوفى، از ابوالحسن بن سمسار، از ابوسليمان روايت كردند كه گفت… و ابن سمسار از على بن حسن صورى، از سليمان بن احمد بن ايوب طبرانى لخمى در اصفهان خبر داد كه حسين بن ادريس حريرى شوشترى، از ابو عثمان طالوت بن عبّاد بصرى صيرفى، از فضّال بن جبير، از ابو أمامه باهلى خبر دادند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «خداوند انبياء را از درختان گوناگون آفريد و من و على را از درخت واحد. پس من اصل (ريشه و تنه) آن درختم و على فرع ]و شاخه[ آن و فاطمه ]مايه[ لقاح ]و گرده[ آن و حسن و حسين ميوه آن هستند. پس هر كه به شاخه اى از شاخه آن آويزان گردد نجات مى يابد و هر آن كس كه از آن منحرف شود هلاك مى شود و اگر بنده اى خدا را در بين صفا و مروه سه هزار سال عبادت و بندگى كند و پس از آن محبت ما را درك نكند، خداوند او را با صورت به آتش مى افكند; سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى).
و على بن حسن صوفى اين روايت را بار ديگر از شيخ ديگرش روايت كرده است كه ابوالحسن فقيه سلمى، از عبدالعزيز كتّانى، از ابو نصر بن جبّان، از ابو الحسن على بن حسن طرسوسى، از ابوالفضل عبّاس بن احمد خواتيمى در طرسوس حديث را روايت كرده است كه حسين بن ادريس شوشترى گفت… .

ابن عساكر روايت ديگرى را نقل مى كند كه براساس آن، معاويه به مروان دستور داد تا دختر عبدالله بن جعفر طيّار را براى يزيد خواستگارى كند.2در اين روايت آمده است:
كتب معاوية إلى مروان وهو على المدينة أن يزوّج ابنه يزيد بن معاوية، زينب بنت عبدالله بن جعفر… فبعث مروان بن الحكم إلى عبدالله بن جعفر، فأجابه واستثنى عليه برضا الحسين بن علي… فلم يلبثوا إلاّ خمس ليالي حتى قدم الحسين، فأتاه عبدالله بن جعفر، فقال: … وأنت خالها ووالدها وليس لي معك أمر فأمرها بيدك… .
فتكلّم الحسين، فحمد الله وأثنى عليه، ثمّ قال: «إنّ الإسلام يرفع الخسيسة ويتمّ النقيصة ويذهب الملامة، فلا لوم على امرىء مسلم إلا في أمر مأثم وإنّ القرابة التي أعظم الله حقّها وأمر برعايتها وسأل الأجر في المودّة عليها والحافظة في كتاب الله تعالى قرابتنا أهل البيت»;3
معاويه به مروان كه حاكم مدينه بود نوشت كه زينب دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج يزيد بن معاويه درآور… آن گاه مروان بن حكم ]كسى را به[ سراغ عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله به او پاسخ داد و امر را به رضايت حسين بن على عليهما السلام مشروط ساخت. بيش از پنج شب نگذشته بود كه امام حسين عليه السلام وارد مدينه شد و عبدالله بن جعفر به خدمت ايشان رسيد و عرض كرد… تو دايى و پدر اين دختر هستى و با وجود شما، من نظرى ندارم و امر او به دست شماست… امام حسين عليه السلام ]در جمع بنو هاشم و بنو اميه در مسجد پيامبر[ سخن گفت و پس از حمد و ثناى فرمود: «همانا اسلام كارهاى بى ارزش را رفع، نقايص را تمام كرده و سرزنش را برده است. پس بر هيچ فرد مسلمانى سرزنش نمى شود جز در كار حرام و همانا قرابتى كه خداوند حق آن را بزرگ داشته و به مراعات آن امر كرده و در كتاب خود آن را به عنوان اجر خواسته، قرابت ما اهل بيت است».

1. تاريخ مدينة دمشق: 42 / 6566. شايان ذكر است كه اين روايت را برخى ديگر از عالمان اهل سنّت با سندهاى ديگر و از طرق هاى مختلفى كه البتّه همه آن ها نيز به ابوامامه باهلى ختم مى شود، آورده اند; ر.ك: شواهد التنزيل: 1 / 553554 / ح 588 و 2 / 203 / ح 837 و 204; ميزان الإعتدال: 3 / 347; لسان الميزان: 4 / 434.
2. يكى از دسيسه هاى معاويه و بنو اميه آن بود كه با دختران خاندان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ازدواج كنند. شواهد فراوانى بر اين مدعا وجود دارد كه نقل شواهد و بحث پيرامون آن مجال خود را مى طلبد.
3. تاريخ مدينه دمشق: 57 / 245246. هم چنين ر.ك: أنساب الأشراف: 2 / 127; شواهد التنزيل: 2 / 208.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *