صحابه / 1. خلفاء

از نظر اهل سنّت، شايد جامع ترين كتابى كه در علوم قرآن نگاشته شده و در اختيار است، كتاب الإتقان في علوم القرآن باشد. اين كتاب اثر حافظ جلال الدين سيوطى و يكى از معروف ترين كتاب هايى است كه در محافل علمى اهل سنّت به مطالب آن استناد مى شود.
البته سيوطى از علماى متأخّر است و در ميان اهل سنّت شخصيت بااهميتى ندارد، ولى ارزش كتاب الإتقان وى از آن جهت است كه مشتمل بر اقوال علماى بزرگ اهل سنّت است كه سخنان و نظرات آنان در اين باب مورد اعتماد و اعتنا مى باشد.
سيوطى فصلى در طبقات مفسّران دارد. وى در اين فصل طبقات مفسّران را از صحابه، تابعين، تابعينِ تابعين و علماى تفسير تا عصر خود ذكر مى كند. سيوطى در طبقه نخست، ده نفر از صحابه را نام مى برد كه به تفسير مشهورند و تفسير قرآن از آنان گرفته شده است. به اعتراف سيوطى از خلفاء ثلاثة تفسير معتنابهى نقل نشده است. وى مى نويسد:
النوع الثمانون في طبقات المفسّرين، تفسير الصحابة:
إشتهر بالتفسير من الصحابة عشرة: الخلفاء الأربعة وابن مسعود وابن عباس واُبيّ بن كعب وزيد بن ثابت وأبو موسى الأشعري وعبدالله بن الزبير.
أمّا الخلفاء، فأكثر من روي عنه منهم علي بن أبي طالب، والرواية عن الثلاثة نزرة جداً… ولا أحفظ عن أبي بكر في التفسير إلاّ آثاراً قليلة جداً لا تكاد تجاوز العشرة;1
فصل هشتاد در طبقات مفسّران. ده نفر از صحابه به تفسير مشهورند: خلفاء چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، ابو موسى اشعرى و عبدالله بن زبير.
اما در ميان خلفا بيشترين تفسيرى كه از ايشان روايت شده مربوط به على بن ابى طالب عليهما السلام است و روايت از سه خليفه ديگر جداً اندك است… من از ابوبكر چيزى در تفسير حفظ نكرده ام مگر آثار بسيار اندكى كه از عدد انگشتان دست هم تجاوز نمى كند.
در اين كلام چند نكته وجود دارد كه تأمل و بحث پيرامون آن ها ضرورى مى نمايد:
نكته يكم: بى بهره گى خلفاء سه گانه از علوم قرآنى;
نكته دوم: علت ذكر نام خلفا در ميان مفسّران، با توجه به بى بهره گى آن ها از قرآن;
نكته سوم: عمل كرد اهل سنّت در مقابل تفاسير رسيده از اميرالمؤمنين عليه السلام.
بر اين اساس، طبقه مفسّران از صحابه را در سه محور (خلفاء، اميرالمؤمنين عليه السلام و اصحاب ديگر) مورد بررسى قرار مى دهيم.

صحابه
1 . خلفاء
سيوطى تصريح مى كند آن چه در تفسير قرآن از خلفاء سه گانه نقل شده بسيار اندك است. جهل خلفا به مسائل و معارف قرآنى نيز بسيار مشهور است. مدارك زيادى در منابع اهل سنّت وجود دارد كه از عدم علم خلفا به مسائل مختلف قرآنى حكايت دارند. براساس اين مدارك، خلفا با آن كه عرب زبان بودند، معناى برخى واژه ها را كه در قرآن آمده نمى دانستند. مثلاً: رواياتى كه در مورد جهل ابوبكر و عمر نسبت به معناى «كلاله» نقل شده فراوانند.2 با توجه به اهميت بسيار بالاى قرآن به عنوان كتاب آسمانى مسلمانان، بى بهره گىِ مدعيان خلافت مسلمين از علوم و معارف قرآنى، نقص بسيار بزرگى محسوب مى شود، از اين رو سؤالاتى به نظر مى رسد كه پيروان خلفا بايد براى آن ها پاسخ هاى قانع كننده ارائه دهند:
آيا خلفا ملازم رسول الله صلى الله عليه وآله بوده اند تا چيزى ياد بگيرند؟
آيا آن ها وقتى نزد آن حضرت بوده اند سؤالى در خصوص قرآن پرسيده اند؟
اگر پرسيده اند، آن پرسش و جواب حضرت چه بوده، و اگر نپرسيده اند، چرا؟
چرا آن حضرت ابتداءً چيزى به آن ها نياموخته اند؟
اگر چيزى ياد گرفته اند، چرا نقل نكرده اند؟
بهترين عذرى كه براى بى بهره گى خلفا از علوم قرآن ذكر شده نداشتن فرصت است. آن ها توفيق كمترى براى حضور نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله داشتند و قهراً از بركات پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله محروم شدند; در نتيجه طبيعى است كه از معارف و علوم بى پايان قرآن بهره كمترى داشته باشند. بر اساس اين توجيه، ديگران كه فرصت بيشترى براى درك محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله و فراگيرى علم از ايشان داشته اند، از خلفاى ثلاثه اعلم خواهند بود. به عنوان مثال ابوهريره در نقل حديث از رسول الله صلى الله عليه وآله بسيار افراط مى كرد; از اين رو وى را به جعل احاديث و نسبت كذب به رسول الله صلى الله عليه وآله متهم كردند، بلكه نقل شده است كه عمر بن خطاب، ابوهريره را به خاطر اين موضوع مورد اهانت و شتم قرار داد و از سويى ابوهريره در مقام دفاع از خود، به ملازمت خويش با رسول خدا صلى الله عليه وآله و فرصت كم ديگران استناد كرد.3
بخارى به نقل از ابوهريره مى نويسد:
إنّ إخواننا من المهاجرين كان يشغلهم الصفق بالأسواق، وإنّ إخواننا من الأنصار، كان يشغلهم العمل في أموالهم، وإنّ أبا هريرة كان يلزم رسول الله صلّى الله عليه وآله;4
همانا خريد و فروش در بازار، برادران مهاجرِ ما را مشغول مى كرد و برادران انصار ما نيز مشغول كار در اموال (مزارع، باغات) خود بودند، در حالى كه ابوهريره ملازم رسول خدا صلى الله عليه وآله بود.
عمر هم ضمن اعتراف به بى بهره گى خويش از محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله، اين موضوع را توجيهى براى جهل خود قرار داده است. نقل شده كه روزى اُبيّ بن كعب آيه اى از قرآن خواند. عمر به او اعتراض كرد و مدعى شد كه آيه چنين نيست! اُبيّ در پاسخ گفت:
لقد سمعتها من رسول الله صلى الله عليه وآله وأنت يلهيك ـ يا عمر ـ الصّفق بالبقيع. فقال عمر: صدقت;5
همانا آيه را ]به همين نحو[ از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم، در حالى كه كاسبى در بقيع تو را مشغول كرده بود. عمر گفت: راست مى گويى.
بخارى در كتاب البيوع، بابِ «ما جاء في التجارة في البر» از صحيح خود مى نويسد:
إنّ أبا موسى الأشعريّ إستاذن على عمر بن الخطاب رضي الله عنه، فلم يؤذن له وكأنّه كان مشغولاً، فرجع أبو موسى، ففرغ عمر فقال: ألم أسمع صوت عبدالله بن قيس ائذنوا له. قيل قد رجع، فدعاه فقال كنّا نؤمر بذلك. فقال: تأتيني على ذلك بالبيّنة. فانطلق إلى مجلس الأنصار فسألهم، فقالوا لا يشهد لك على هذا إلاّ أصغرنا أبو سعيد الخدريّ، فذهب بأبي سعيد الخدريّ، فقال عمر: أخفي عليّ من أمر رسول الله صلّى الله عليه وآله، ألهاني الصفق بالأسواق يعني الخروج إلى التجارة;6
همانا ابوموسى اشعرى از عمر بن خطاب اذن خواست و به او اذن داده نشد. مثل اين كه عمر مشغول كارى بوده است. از اين رو ابوموسى بازگشت. هنگامى كه عمر از كار خود فارغ شد گفت: آيا صداى عبدالله بن قيس را نشنيدم؟ به او اجازه دهيد وارد شود. گفته شد او برگشته است. عمر او را خواست. ابوموسى گفت: ما به اين كار امر شده ايم ]كه اگر اجازه ورود گرفتيم اجازه داده نشد، برگرديم[. عمر گفت براى اين ادعا دليل بياور. ابوموسى به مجلس انصار رفت و از ايشان در اين باره سؤال كرد. گفتند: كسى به اين موضوع براى تو شهادت نمى دهد مگر كوچك ترين ما ابوسعيد خدرى. پس با ابوسعيد خدرى نزد عمر رفتند ]و ابوسعيد خدرى به اين موضوع شهادت داد[ عمر گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله بر من امورى مخفى مانده است. خريد و فروش در بازار مرا به خود مشغول كرد.
بر اساس برخى نقل ها شغل ابوبكر بزازى بوده است، يعنى چند طاقه پارچه به دوش مى كشيده و آن ها را مترى مى فروخته است. در مورد عثمان هم همين شغل ذكر شده است،7 امّا عمر شاگرد دلال خريد و فروش الاغ و چارپايان بوده است.8
البته موقعيت اجتماعى عثمان در جامعه آن روز از ابوبكر و عمر بالاتر بود.9
در هر صورت، اشتغال به خريد و فروش و كسب و كار، بهانه و عذرى است كه براى بى بهره گى خلفا از علوم قرآن و جهل آن ها نسبت به حقايق دينى و احكام اسلام ذكر شده است، بدين معنا كه آن ها توفيق كمترى براى حضور در خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله داشته اند به فرض اين كه عذر مطابق واقع باشد، امّا روشن است كه خلفا در جنگ ها و مسافرت هاى بسيارى همراه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله بودند. آيا در اين فرصت ها نيز خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله نرسيده اند و سؤالى در مورد قرآن از آن حضرت نپرسيده اند؟
نكته ديگر اين كه چرا با وجود احاديث بسيار كم و غير قابل اعتناى خلفا به اقرار سيوطى، باز هم ايشان را در صف مقدم مفسّران ذكر مى كند؟ ظاهراً هيچ پاسخ قانع كننده اى براى اين سؤال وجود ندارد، جز حفظ مقام خلفا در همه امور; يعنى اهل سنّت خلفا را در هر كارى و فضيلتى بر ديگران مقدم مى دارند، از اين رو در تفسير نيز نام خلفا بايد جزو مفسّران و بلكه پيشگامان اين علم ذكر شود!

1 . الإتقان في علوم القرآن: 2 / 493، شماره 6369.
2 . ر.ك: سنن الدارمي: 3 / 365; تفسير الطبري: 6 / 57; مسند احمد بن حنبل: 1 / 38; السنن الكبرى (بيهقى): 6 / 224 ـ 225; تفسير ابن كثير: 1 / 470 و 606; المصنّف (صنعانى): 10 / 302، شماره 19185; الدرّ المنثور: 2 / 249 و 251. علاّمه امينى در الغدير بابى به عنوان «نوادر الاثر في علم عمر» گشوده و مدارك اين قضيه را ذكر كرده است; ر.ك: الغدير: 6 / 127.
3 . البته دروغ بودن ادعاى ابوهريره آشكار است; زيرا ابوهريره در آخرين سال هاى عمر شريف رسول خدا صلى الله عليه وآله اسلام آورد و در اين زمان اندك هم عملا توفيق درك محضر رسول الله صلى الله عليه وآله را نيافت. گذشته از همه اين ها، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به كذب بودن احاديث وى تصريح فرموده اند; ر.ك: شرح نهج البلاغة: 4 / 68.
4 . صحيح البخاري: 1 / 38، 1 / 74، و 8 / 158، 1 / 55، حديث 118 و 2 / 827 ، حديث 2223. هم چنين ر.ك: صحيح مسلم: 7 / 166 ـ 167; مسند احمد بن حنبل: 2 / 240.
5 . ر.ك: كنز العمّال: 13 / 261 ـ 262، حديث 36766.
6 . صحيح البخاري: 3 / 6 ـ 7 و 8 / 157. هم چنين ر.ك: الأدب المفرد: 228; صحيح مسلم: 6 / 179.
7 . السيرة الحلبيّة: 1 / 449.
8 . النهاية في غريب الحديث والأثر: 1 / 119 «قال: عمر في الجاهلية مبرطشاً وهو السعي بين البائع والمشتري، شبه الدلال». هم چنين ر.ك: تاج العروس: 9 / 58; القاموس المحيط: 2 / 262 و منابع ديگر.
9 . عثمان از بنو اميه و بنو اميه نيز در آن روز قبيله اى بزرگ با موقعيت اجتماعى نسبتاً خوب; امّا ابوبكر و عمر از دو قبيله تيم و عدى بودند كه از قبائل پست به شمار مى رفتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *