دانش اهل بيت عليهم السلام و كتاب هاى آسمانى

دانش اهل بيت عليهم السلام و كتاب هاى آسمانى
كلمه مورد توجه ديگر در اين فراز «كتبه؛ كتاب هايش» است. در صورتى كه ضمير اين واژه به خداوند بازگشت نمايد، منظور تمامى كتاب هاى آسمانى خواهد بود و اگر بازگشت ضمير آن، به پيامبر باشد، منظور از آن، قرآن، سنّت و ديگر نهاده هاى پيامبر خواهد بود.
روشن است كه اهل بيت عليهم السلام اهل و صاحبان دانش قرآن و مرجع تمامى دانش هاى قرآنى هستند و اين علوم از آنان آموخته شده و سرچشمه گرفته است و از آنان در تمامى جهان اسلام گسترش پيداكرده است. براى نمونه عبداللّه بن عباس و نظاير او كه دانش هاى گوناگون قرآن در آنان به انتها مى رسد، و ظاهراً همگان از آنان فرا گرفته اند، همگى آنان شاگردان امير مؤمنان على عليه السلام هستند.
درباره ديگر كتاب هاى آسمانى نيز روايت هاى بسيارى داريم كه دانش آن ها نزد اهل بيت عليهم السلام است كه برخى از آن ها را شيخ كلينى رحمه اللّه در كتاب شريف كافى آورده است.1
در روايت ديگرى آمده كه امير مؤمنان على عليه السلام در ضمن سخنرانى فرمودند:
سلوني قبل أن تفقدوني، فأنا عيبة رسول اللّه، وأنا فقأت عين الفتنة بباطنها وظاهرها، سلوا مَن عنده علم المنايا والبلايا والوصايا وفصل الخطاب، سلوني فأنا يعسوب المؤمنين حقّاً، وما من فئة تهدي مائة أو تضلّ مائة إلاّ وقد أتيت بقائدها وسائقها.
والّذي نفسي بيده، لوطوي لي الوسادة فأجلس عليها لقضيت بين أهل التوراة بتوراتهم، ولأهل الإنجيل بإنجيلهم، ولأهل الزبور بزبورهم، ولأهل الفرقان بفرقانهم؛
از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد، پس من مخزن و گنجينه پيامبر خدا هستم و من آشكار و نهانِ چشم فتنه جنگ و اختلاف بين مسلمانان را بيرون آوردم و از جاى كَندم و تمام ريشه هاى آشكار و نهانِ فتنه را از بين بردم، از كسى كه تمام دانش مرگ و ميرها و تمام مصيبت ها و وقايع و وصيّت ها و دانش قرآن و سخن راستين را مى داند، بپرسيد.
بپرسيد از من كه من سَروَر واقعى تمام مؤمنان (سردسته مؤمنان) هستم و هيچ گروهى (اشخاصى) نيستند كه صد نفر را هدايت يا گمراه نمايند مگر اين كه با رئيس و راهنمايشان محشور شوند. سوگند به خداوندى كه جان من در دست اوست، اگر مسند و مقام داورى و قضاوت را براى من مهيا مى نمودند و بر آن قرار مى گرفتم؛ آن گاه بين يهوديان به توراتشان، بين مسيحيان به انجيلشان، بين زبوريان به زبورشان و بين مسلمانان به قرآن شان داورى مى نمودم.
در اين هنگام «ابن كوا» به پا خاست و به امير مؤمنان على عليه السلام رو كرد و گفت: اى امير مؤمنان! از خودت و مقام خود براى من بگو!
حضرت فرمودند:
ويلك! أتريد أن اُزكّي نفسي وقد نهى اللّه عن ذلك؟! مع أنّي كنت إذا سألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله أعطاني، وإذا سكت ابتدأني، وبين الجوانح منّي علم جمّ، ونحن أهل البيت لا نقاس بأحد؛2
واى بر تو! آيا مى خواهى خود را پاك و منزّه بشمارم در حالى كه خداوند از چنين كارى بازداشته است؟ با اين كه هر گاه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله سؤالى مى كردم، جواب مى فرمودند و هر گاه سكوت اختيار مى نمودم، ايشان شروع به سخن مى نمودند. در سينه من علم جمّ (فراوانى) وجود دارد و ما خاندان با هيچ كس سنجش نمى شويم.
عبارت ديگرى كه به بيان نياز دارد، عبارت «جبال دينه؛ كوه هاى استوار دينش» است. منظور از اين عبارت، ماندگارى، پايدارى و پايندگى دين به ماندگارى و پايندگى اهل بيت عليهم السلام است كه در اين باره سخنى بيان خواهد شد.

1 . الكافى: 1 / 223 ـ 227.
2 . شرح نهج البلاغه خوئى: 2 / 325.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *