معناى دعوت

معناى دعوت
كتاب معجم مقاييس اللغه از معتبرترين كتاب هاى لغت است. نگارنده اين فرهنگ، ابن فارس شيعى است. وى از قدماى لغويان و از محقّقان در لغت بوده و نزد همگان مورد قبول واقع شده است. وى به تعبير امروزى، در اين فرهنگ نخست ريشه واژه را ـ ثلاثى مجرّد ـ معنا كرده، آن گاه تمام اشتقاقات را به آن معنا برگردانده است و اين روش در معناى لغت خيلى مهم است و تحقيقى در اين فن است و فوايد بسيارى دارد. در واقع به معناى مشترك معنوى برمى گردد; همان مطلبى كه ما ـ مثلاً ـ در عبارت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى گوييم، آن جا كه حضرتش فرمود:
من كنت مولاه فعلي مولاه;1
هر كه من مولاى و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست اوست.
يعنى نخست در معناى واژه «مولا» ادّعاى اشتراك معنوى مى كنيم; سپس اشتراك لفظى كه بيشتر علما گفته اند.
ابن فارس در معناى واژه «دعوت» مى گويد:
الدال والعين والحرف المعتل أصل واحد وهو أن تميل الشيء إليك بصوت وكلام يكون منك;2
دال، عين و حرف معتل كه قلب به الف شده، يك ريشه بيشتر ندارد و همه مشتقات به اين ريشه برمى گردد. اين واژه به معناى دعا كردن است كه انسان كارى بكند كه آن طرف مورد خطاب برگردد و به او نگاه كند و تمايل نمايد و توجّه پيدا كند.
بيان اين لغوى خيلى دقيق و درست است. براى مثال، وقتى شما فردى را به صرف غذا به منزلتان دعوت مى كنيد; كارى مى كنيد كه او به سوى شما بيايد. اگر به سوى خدا عرض حاجتى داشتيد، دعا مى كنيد و هدف اين است كه خداوند متعال به شما نگاه كند كه همه الطاف در اين نگاه كردن است. در دعاى ندبه مى خوانيم:
اُنظر إلينا نظرة رحيمة;3
به ما به ديد مهر و رحمت بنگر.
آن چه بيان شد، لُبّ و ريشه معناى دعا و دعوت كردن است.
بنابراين ذات و وجود ائمّه عليهم السلام دعوت است، حتّى اگر امام ساكت باشد و هيچ مطلبى نفرمايد وجود آن حضرت دعوت به سوى اللّه است; يعنى مذكِّر و يادآور خداوند متعال است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و او را متوجّه حضرت حق مى نمايد.
آرى، ائمّه عليهم السلام وسيله ميل، توجّه و انعطاف مردم به سوى خداوند متعال هستند. گرچه ابن فارس مى گويد: «بصوت و كلام; اين فراخوانى به وسيله صدا و سخنى باشد»، امّا اين از باب مثال است، مگر نه اين است كه الفاظ وسيله رساندن حقايق هستند، ائمه عليهم السلام خود وجود خارجى حقايق هستند.
افزون بر اين كه خود ائمّه عليهم السلام «كلمة اللّه» هستند. مگر حضرت عيسى عليه السلام «كلمة اللّه» نبود؟
پس ائمه ذاتاً و وجوداً، چه سخن بگويند چه ساكت باشند، دعوت به سوى خدا هستند. سكوت آنان دعوت به سوى خدا و درس و عبرت براى ماست، همان گونه كه كلامشان درس است و عبرت. اين معنا كاملاً صحيح و حمل لفظ بر آن مقتضاى اخذ به أصالة الحقيقة است.
ائمّه عليهم السلام دعوت هستند; دعوت با سخن و سكوت. اگر آزاد باشند يا زندانى شوند. مثل امام كاظم عليه السلام حضورشان در زندان است، ولى دعوت كننده الى اللّه هستند.
امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف در دوران غيبت نيز «الدعوة الحسنى» هستند و از اين بيان، پاسخ پرسش معروف داده مى شود كه فايده امام غايب چيست؟ چرا كه امام عليه السلام در همه حالات «الدعوة الحسنى» است.
البتّه اين معنا بارها در قرآن كريم آمده است.4
معناى دوم اين كه «دعوه» را بر «داعى» حمل كنيم و اين معنا هر چند مجاز است، از قبيل «زيد عدل»; ولى صحيح است. ما به طور معمول در اين موارد نخست به المفردات في غريب الحديث راغب اصفهانى مراجعه مى كنيم. وى مى گويد:
والدعاء إلى الشيء الحثّ على قصده;5
اين كه كسى را به سوى چيزى دعا مى كنيد; يعنى او را به سوى آن چيز وادار مى نماييد.
قرآن كريم مى فرمايد:
(قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ);6
(يوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من از آن چه مرا به سوى آن فرا مى خوانند محبوب تر است.
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(وَاللّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ);7
و خداوند به سراى صلح و آرامش فرا مى خواند.
در آيه ديگرى آمده است:
(وَيا قَوْمِ ما لي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَتَدْعُونَني إِلَى النّارِ);8
و اى قوم من! چرا من شما را به سوى نجات و رهايى فرا مى خوانم و شما مرا به سوى آتش فرا مى خوانيد؟
اين ها مواردى است كه راغب اصفهانى درباره واژه «دعوت» به آن ها استشهاد كرده است.
ائمه عليهم السلام «داعى إلى اللّه» هستند كه در آينده در عبارت «الأئمّة الدعاة» خواهيم خواند، هم چنان كه خود رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله نيز (داعِيًا إِلَى اللّهِ)9هستند.
معناى سومى نيز محتمل است، به لحاظ اين كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرموده اند:
أنا دعوة أبي إبراهيم;10
من همان دعوت پدرم ابراهيم هستم.
از طرفى در تفاسير، در ذيل آيه مباركه: (وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِي اْلآخِرينَ);11 «و در ميان امت هاى آينده براى من زبان صدق قرار بده». آمده كه «هو أمير المؤمنين;12 منظور از «لسان صدق» امير مؤمنان على عليه السلام است».

1. بصائر الدرجات: 97، قرب الاسناد: 57، حديث 186، الكافى: 1 / 287 و منابع ديگر.
2. معجم مقاييس اللغه: 2 / 279.
3. بحار الانوار: 99 / 110.
4. براى نمونه در سوره رعد (13): آيه 14 آمده است: (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ).
5. المفردات في غريب القرآن: 170.
6. سوره يوسف (12): آيه 33.
7. سوره يونس (10): آيه 25.
8. سوره غافر (40): آيه 41.
9. سوره احزاب (33): آيه 46.
10. من لا يحضره الفقيه: 4 / 369.
11. سوره شعراء (26): آيه 84 .
12. ر.ك: تفسير الصافى: 3 / 284 و تفسير نور الثقلين: 4 / 57، حديث 44.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *